۱۳۹۳ مرداد ۱۵, چهارشنبه

ابرآلودگی آگاهی

به درستی نمی دانم اصطلاح علمی یا بالینی این حالت چیست ، ولی حالتی است که فرد به ندانستن تظاهر و تعمد می کند .
فرد لذت می برد از "تیرگی شعور" اش نسبت به احوال خودش ، نسبت به چرخش امور زندگی اش . 
با حالتی نشئه و سرمست از این بی خودی اش ، ابراز می دارد :
 "نمی دانم چگونه خانه دار شدم" 
"نمی دانم چگونه همه چیز جور شد ؟ "
" همه چیز دست خودش است ، خودش همه کارها را درست می کند " 
نمونه هایی از ادبیات مان که این شخصیت را ، این طرز تلقی را تقویت می کند : 
از باده دوشین قدحی بیش نماند 
از عمر ندانم که چه باقی مانده است  ( خیام ) 
.
.
.

هیچ نظری موجود نیست: