در پیگیری شناخت
اختلال تفکر و ریشه ها و سرچشمه های امتناع تفکر ، "انسداد تفکر" ،
"سرکوب
تفکر" ، "واپس
رانی تفکر" ، "کراهت اندیشیدن" و در پی آن "تَـحـامُـق"
، "تفاخر به نادانی" ، "رَجَب مَنِشی" ، "وانمود
به حماقت" ، "خُل وارگی" ،
...
در جوامع و
فرهنگ دینی ، به این جا رسیدیم که :
به هیچ روی نمی توان
مانع تفکر و اندیشه آزاد گردید .
امکان این که حکومت
، سلطنت ، دولت ، تشکیلات مذهب ، روسای قبیله ، شهنگان ، محتسب ها ، مفتی ها ، فقها
، خوانین ، پدر سالاران ، بزرگان خاندان ، ... تا برسیم به ، در بعضی زمینه ها : آموزگاران ، پدر
و مادر و بزرگتر های خانواده ، و سایر دشمنان اندیشه آزاد و زندگی آزاد بتوانند
مانع از تفکر فرد شوند از لحاظ فیزیکی و عملی وجود ندارد .
چنان که حافظ گفته است :
"گفتم که
بر خیال ات راه نظر ببندم ، گفتا که
شبرو است او از راه دیگر آید ! . "
فکر ، خیال ، دریافت
، را نمی توان دَر بَند کرد ، آخر جوانه میزند
و میشکفد ! .
پس کسانی که دشمن
تفکر و اندیشه آزاد هستند چگونه بایستی به خواست خود برسند ؟
بله ، با ایجاد فرهنگ
، با نهادینه ساختن کراهت از تفکر ، با ملعون دانستن اندیشمندان و متفکران ، با
احساس گناه و ندامت از اندیشیدن به موضوعی ، ... .
با جعل احادیثی مانند
این که : "هر کس در کار خدا اندیشه کند گمراه خواهد شد"
با مبتلا ساختن افراد
به وسواس فکری و ترس از یادگیری .
با دمیدن در کوره
بی حاصل بودن و بی نتیجه بودن اندیشه و تفکر ، از ابتدا فرد را از ورود به این وادی
دچار هراس و اصطلاحا "تفکر هراسی" ،
"اندیشه هراسی" ، "علم
هراسی" و "یادگیری هراسی" می نمایند .
هر شبنمی در این
ره صد بحر آتشین است ، دردا
که این معما شرح و بیان ندارد ! ؟ ( حافظ )
جالب این که در
همین غزل حافظ وحشت اش از ورود به دنیای شک و اندیشیدن به تابو ها و ممنوعه ها
بیان می دارد :
سر منزل فراغت
نتوان ز دست دادن ، ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد
از ترس گرفتار
شدن در راه بظاهر بی پایان و بی حاصل اندیشیدن
، فراغت و آسودگی یقین ساختگی را از دست نمیدهد .
و یا :
از هر طرف که
رفتم جز وحشت ام نیفزود ، زنهار
از این بیابان وین راه بی نهایت
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود ،
خیال باشد کاین کار بی حواله بر آید
و از این گونه روش
ها بسیار است و هر روزه ، شاید ، خود ما نیز ناخودآگاه در حال رواج دادن و نهادینه کردن آن باشیم
! .
هر بار که عبارت
"والله اعلم" را به زبان می آوریم
هر بار که می
گوییم : "فقط خدا میداند" ، چی بگم والله ، "من که علم غیب ندارم" !؟ ،
"او داند و او داند و او داند و او !
" ، "آن را که خبر شد خبری باز نیامد" ! ؟ ، ... ،
ناخودآگاه در حال نهادینه ساختن چنین سازوکار ، و اجرای چنین سناریویی هستیم .
سعدی و حافظ و دیگر
"دین کاران" ( یعنی کسانی که از
دکان رواج و فروش اندیشه و سلوک دینی نان می خورده و می خورند ) نیز به این کار کمک
کرده اند :
عقل ام بدزد لختی
چند اختیار دانش !؟ . . . ، . . .
هوش ام ببر زمانی تا کی غم زمانه !؟ ( سعدی )
این عقل فضول پیشه را مُشتی مِی ، بر روی
زنم چندان که در خواب کنم ( خیام )
بر این لوح ساده
منقوش رمزی هست ، که دانایی
به عالم حل نکرده این معما را (آیت الله زارعان) .
حدیث از مُطرِب
و مِی گو و راز دَهر کَمتر جُوی ، که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را (حافظ).
تبارک الله از
این فتنه ها که در سر ماست ( حافظ ) .
پای استدلالیان چوبین بود ، پای چوبین سخت بی
تمکین بود (مولوی) .
العلم هو الحجاب
الاکبر ( دانش بزگترین حجاب است ) ! ؟ .
و من یتوکل علی
الله فهو حسبه ( کسی که بر خدا توکل کند ، خدا او را کفایت می کند )
در فرهنگ کوچه و بازار و سنتی :
قدیمی ها چیزی برای امروزی ها وانگذاشته اند
( یعنی : قدیمی ها هر چه گفتنی بوده گفته اند ، هر چه از لطایف ، دانش ، اندرز ، عقلانیت ، راهکار درست و درمان و مناسب بوده پیدا کرده و گفته و برای ما به یادگار هشته اند ( گذاشته اند ) بنابراین نیازی نیست انسان امروزی خودش برود بنشیند فکر کند (در مفاهیم اجتماعی اخلاقی ، دانش اجتماعی ادراک ، استدراک ) و چیزی را کشف کند ، هر چه می بایست ، پیش تر گفته شده است ! )
چیکار داری به
جو درو ؟ ، نون ات را بخور دوری برو !
هر کی میگه نون
و پنیر تو برو کنجی بمیر !
طرف را توی ده
راه نمی دادند سراغ خونه کدخدا را می گرفت ! .
متون دینی ،
مذهبی و فرهنگ جامعه ما به روش های گوناگون با اندیشه آزاد مقابله می کنند :
یکی از این کاربردها
و شیوه ها رواج "احساس کفایت و بسندگی" است .
از آن جایی که طبق آخرین پژوهش های انجام شده ذهن انسان ها در زمینه شناخت و یادگیری دچار "خساست شناخت" ، یا "خست در اندیشیدن"
{ The Cognitive Miser } می باشد .
یعنی انسان ها سعی می کنند با ساده ترین و کم زحمت ترین راه به پاسخ پرسش های شان دست یابند و در صرف قوای ذهنی برای شناخت و یادگیری خست به خرج داده یا بیش از اندازه صرفه جویی می کنند .
بنابراین ترجیح
داده شود الگویی که جوانب آن سنجیده شده است به عنوان الگو ، سبک و مفاهیمی نهایی
که دیگر کامل تر و جامع تر و مفید تر از آن نمی تواند وجود داشته تلقی شده و
بنابراین چنین وانمود شود که اساسا نیازی به تجسس بیشتر نیست .
همچنین در این
زمینه بحث اکفاء دلایل آقای کدیور می تواند در زمینه چگونگی اکتفا کردن به دلایل
ارائه شده در حالی که فرد اطلاع دارد دیگران با اتکا به همین دلایل به نتیجه دیگری
رسیده اند می تواند روشنگر باشد .
صرف نظر از این
که قداست بخشیدن به متون و مفاهیم و شخصیت های مذهبی ، خود می تواند به عنوان شیوه
ای برای بسنده قلمداد کردن آن ها تلقی شود ، ولی از آن جایی که چنین ادعایی با
موضوعات تاریخی و ادعاهای تاریخی ای که تا کنون طرح گردیده در تضاد می باشد و
متضمن کنکاش بسیاری در تاریخ و جدال با مدعیان و متولیان دینی می باشد ، صرفا به
موارد عینی و مشهود می پردازیم .
"کفایت
گرایی" شخصیت حق بجانب مانع یادگیری بیشتر او می شود :
شخصیت حق بجانب
در هر زمینه ای "تفکر و الگوی صحیح" از دید خودش یا از دید همکاران یا همفکران اش را
انتخاب نموده و ذهن خود را به روی هر چه غیر از آن است می بندد .
بنابراین احساس
کفایت ، تصور کافی بودن ، بسنده کردن به معلومات دینی و البته گزیده هایی از فرهنگ
و معلومات دینی (گزینش شده ها ) فرد را از
یادگیری بیشتر و کَند و کاو و تلاش برای
فراگیری بیشتر باز می دارد .
همچنین از
یادگیری بیشتر دیگران نیز به روش های گوناگون پیشگیری می نماید .
تراوش بی اختیار
این تمایلات در متون فقهی به وضوح قابل مشاهده است بسیاری از متون فقهی نام کفایت
( کفایه = کافی بودن ، بسنده بودن ) بر خود دارند .
برهان قاطع =
قطع کننده تمام کننده ، حالتی که پس از آن دیگر به چیزی نیاز نیست .
من لا یحضره
الفقیه ( به معنی = آن چه فقیه بدان نیاز خواهد داشت ، یعنی برای اش کافی است ) .
نقل است کتاب کافی به
محضر امام زمان رسیده و مورد تحسین او قرار گرفته و وی درباره ی کافی گفته
است:الکافی کاف لشیعتنا: کتاب کافی برای شیعیان ما کفایت می کند. مجلسی اول گفتهاست که ممکن است کتاب به نظر امام
زمان رسیدهباشد و سید نعمتالله جزایری آن را قریب [نزدیک به
حقیقت] دانستهاست.[۱۲] البته جمله مذکور سند
محکمی ندارد و بسیاری از رجالشناسان نیز این سخن را رد میکنند. سید ابوالقاسم خویی در صحت انتساب این جمله به امام زمان تردید کرده است.
مقدمه
معجم رجال الحدیث/ ترجمه عبدالهادی فقهی زاده
از لحاظ اجتماعی
– سیاسی
به دنبال "فصل الخطاب" گشتن و سر سپردن به وی ناشی از همین عدم تمایل و
عادت به "داشتن تنها یک باور در هر زمینه" می
باشد .
عادت به از بر
کردن یک بیت شعر ، حدیث ، آیه ، سجع ، عبارت نغز و شیوا ، تکیه کلام و شبه جمله و
کاربرد آن در همه مجالس و همه زمینه های تبادل فکری با دیگران ، نیز ، می تواند در
این راستا تعبیر گردد .
انتساب عبارت
زیر به شخصی مانند بوعلی سینا می تواند عمق رواج این عادت را به ما نشان دهد :
" العلم علمان :
علم الادیان و علم الابدان "
( دانش دو چیز است : دانش دین و دانش بدن (پزشکی) بدین معنی که همین دو
کافی است . ) .
البته همان گونه
که پیشتر یافته شده بود و تحقیقات
جدید نیز بر این تاکید دارند :
واپس رانی فکر ،
سرکوب اندیشه ها ، راه بستن بر اندیشه ها ، می تواند نتیجه عکس داشته باشد و فرد
را دچار سر در گمی و آشفتگی فکری و ناتوانی در خلاصی از همان فکر نماید .
یعنی اجبار در
تفکرِ آزار دهندۀ تکراری به همان موضوع ،
همان وضعیتی که وسواس فکری خوانده می شود .
هنگامی که در
جامعه ای چنین کتاب هایی تالیف ، چاپ و به فروش می رسد ( صرف نظر از اعتبار یا عدم
اعتبار علمی آن ها و بحث هایی که در این زمینه جریان دارد ) مشخص است که این وضعیت
، این نوع اختلال تا حدودی همه گیر می باشد :
انسان در اسارت فکر : کتاب
"انسان در اسارت فکر"
چاپ
نهم، سال 1387، تهران
تفکر زائد : کتاب "تفکر زائد" چاپ بیستم،
سال 1387، تهران
یافته های بعدی در اینترنت :
این جملات از آقای قرائتی کسی که مسئول سوادآموزی در این نظام می باشد نقل شده :
به نظر نمی رسد آقای قرائتی که به عنوان مسئول و مدیری غیرپاسخگو، ۲۸
سال بر سازمان سوادآموزی کشور حکومت کرده، اساسا اعتقادی به سوادآموزی
داشته باشد.
او به تازگی در جلسه ای در میان کتابداران اعلام کرد که مردم نیازی به
آموختن علم ندارند و باید با کنار گذاشتن هرنوع مطالعه تنها به خواندن قرآن
بپردازند. سخنانی که رسول جعفریان، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران و
رئیس کتابخانه تاریخ اسلام و ایران، در مقاله ای به نقد آن پرداخت. او در
این مقاله سخنان حجت الاسلام قرائتی را خطاب به کتابداران، چنین نقل کرده
است: "شما به هیچ کتابی نیاز ندارید. قرآن برای شما کافی است. من ۳۳ سال در
صدا و سیما هر پنج شنبه برنامه داشتم و یک شب هم این برنامه تعطیل نشده.
هیچ کتابی هم مطالعه نمی کنم. خیلی از اطلاعاتی که در کتاب های دانشگاهی و
مدارس آمده لغو و بیهوده است. مثلا به بچه های ما چه ربطی دارد که کوه
هیمالیا چند متر است. به شما چه؟ پدرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ مادرت رفته؟
خودت می خواهی بروی؟ یا این که تاریخ سلجوقیان چه ربطی به بچه ما دارد؟"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر