برخورد دارایی گونه با مفاهیم غیر مادی مانند حقیقت , راستی , دانایی , ایمان و ... به چه نتایجی می انجامد ؟
برای تصرف در احوال دیگران , سلطه جویان ناگزیر هستند علاوه بر اشیاء مادی و تعاملات روزمره اجتماعی دارایی ها و مفاهیم دیگری را تصویرسازی کنند تا بتوانند از انسان ها سلب مالکیت کرده یا در احوال آن ها تصرف جبری داشته باشند .
سرمایه , کار , مالکیت ( تصرف ) , مفاهیمی هستند که در دنیای واقعی مابه ازاء دارند , یعنی مصداق فیزیکی برای خودشان دارند , دارنده آن ها می تواند با ارائه آن برای خودش در روابط اجتماعی حق ایجاد کند .
اما در کنار این موارد که همگی حتی در فقه نیز برای شان آثار و ترتیباتی معین شده است , مفاهیم دیگری نیز بسته به فرهنگ جامعه , در طول تاریخ , منشاء ایجاد حق کاذب قرار گرفته اند .
از حقیقت , حقانیت , دانایی , ایمان به خدا , نقش خدا در زندگی مردمان و رخداد حوادث , شانس و سرنوشت , و مانند این ها گرفته تا تاثیر منابع طبیعی مشاع مانند خورشید و باران در تولید , در این راهبرد مورد استفاده قرار گرفته اند .
به عنوان مثال به این بیت از سعدی توجه بفرمایید :
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند , تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
در زیر پاسخ هایی که به یکی از دوستان که مدعی بود پس از وصول و دستیابی به حقیقت دیگر نیازی ندارد تا حقیقتی را که تصور می کند به آن دست یافته است را با دیگران در میان بگذارد بلکه خودبخود روزی حقیقت آشکار خواهد شد ! ؟ را برای تان می گذارم :
دوست گرامی :
مگر مکانیسم دستیابی به حقیقت در انسان چیزی بیش از "تصور دستیابی به حقیقت" می باشد ! ؟
یعنی
ما آدم ها وقتی می گوییم به حقیقت دست یافته ایم در واقع داریم می گوییم
که "تصور می کنیم که به حقیقت دست یافته ایم" , نه چیز دیگر.
همچنین وقتی می گوییم اشتباه کردیم یعنی این که به این نتیجه , به این تصور رسیده ایم که اشتباه کرده ایم .
حقیقت یک شیء , یک وسیله , یک دارایی نیست که بتوان گفت در تملک من یا دیگری می باشد یا نمی باشد ! .
متاسفانه در گذشته با مفاهیمی از این دست به گونه نادرستی برخورد شده است به عنوان مثال به این بیت توجه بفرمایید :
معرفت دُرِّ گرانی است به هر کس ندهند
پر طاووس گران است به کرکس ندهند
انگار
که معرفت و دانایی نیز یک جور دارایی است و می تواند در مالکیت یکی باشد و
در مالکیت دیگری نباشد , این گونه تعامل با دانایی و معرفت و حقیقت در
نهایت به فاشیسم و دیکتاتوری و به بردگی گرفتن انسان ها انجامیده است مانند
این که به بهانه مومن ساختن مردمان ایران عده ای کشورگشا و زورگیر شمشیر
کشیده اند و مردمان را به اسارت گرفته اند , چرا ؟ : چون ایمان را نیز یک
دارایی فرض کرده اند که خودشان دارند ولی ایرانیان ندارند ! ؟
بنابراین به خودشان حق داده اند که بر ایرانیان فاقد "ایمان به یگانگی خدا" یورش برند !؟
افرادی که تصور می کنند به حقیقت رسیده اند , در واقع به "کفایت دلایل"
رسیده اند , بسته به فرهنگ و تفکر غالب در هر جامعه و هر طیف اجتماعی
مقداری دلایل و استدلال ها را برای پذیرش این که به حقیقت نایل گشته اند
کافی می دانند , بنابراین نیل به حقیقت هیچ گاه قطعی نیست
داعش سنی
همان قدر فکر می کند به حقیقت دست یافته اند که یک پیکارجوی شیعی یا مسیحی ,
همه این ها همین تصور را دارند , اما در واقع به کفایت دلایل رسیده اند نه
به حقیقت.
اگر فرد از طریق علمی و با آزمایش و تجربه به واقعیتی رسیده
باشد دیگر ابایی از در میان گذاشتن و اثبات آن به دیگران نخواهد داشت , اما
از آن جایی که بسته به موقعیت و فرهنگ و شرایط ترجیح می دهد تصور کند که
به حقیقت دست یافته است یا "ادعا کند که به حقیقت دست یافته است" بنابراین از
گفتگو در مورد آن نیز با بزرگمنشی هر چه تمام تر ! , پرهیز خواهد کرد.
یک راهب
مسیحی در صومعه , یک صوفی کنج زاویه , یک مرتاض زیر درخت , همه عمر ممکن
است تصور کنند به حقیقت دست یافته اند و آسیبی هم به دیگری نرسانند , اما
چنین تصوری اگر در هیئت حاکمه یا فرد یا گروه مسلط غالب شود , ناگزیر به
سرکوب و دیکتاتوری و فاشیسم منتهی خواهد شد و متاسفانه شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر