۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

بنويس : هر چي دلت خواست بنويس !

بنويس ، هر چي دلت خواست بنويس
بنويس ، من ...  هستم 
بنويس : 
من باهوش تر از آن هستم كه محدوديت هاي محدود ماندن در يك چارچوب بسته را بپذيرم ، ضمن اينكه بدون همان چارچوب محقر ، ناقص هستم .
بنويس : من ميدانم وقتي خودت را در چارچوب زنگ زده و گرد و خاك گرفته يك دايره بسته محدود كني چه عواقبي در انتظارت است .
مجبوري از حماقت ها دفاع كني ، ندانم به كاري ها را توجيه كني ، خرافات را رمز و راز جلوه دهي ، ...  و تازه دست آخر وانمود كني خنگ ، ابله و بي شعور (به تعبير مقدس تر "هين و لين" )  هستي تا ديگران در كنارت دچار مشكل نشوند .
من شب ها با لالايي تركي ميخوابم و صبح با عبارت "دور فلك درنگ ندارد شتاب كن" حافظ  از خواب بيدار ميشوم .
 زير لب ترانه هاي عربي را زمزمه ميكنم .
عاشق "خش خش" پيراهن هاي "دختر فراش باشي" ام . 
براي ناميدن قبضه تفنگ از اصطلاح آبكي  "بروبيا" يا "رو روك"  استفاده نميكنم ، چون صلابت ، سختي و خشونت "گَلَنگِدَن" را ندارد !
من خودم هزاران سال پيش ، زبان عربي را براي انتقال مفاهيم قراردادي پر رمز و راز كه تخطي از آنها مي بايستي مجازات مرگ مي داشت انتخاب كردم .
براي حراست از مرزهاي مان طوايف ترك را پسنديدم .
مابين فرق اسلامي ، شيعه را براي رودررو ايستادن در برابر خليفه برگزيدم .
اگر من نبودم همسايه مون جاسِم ، بجاي "قرائت الفنجان"  عبدالحليم حافظ ، هنوز داشت نوحه و مَقتَل گوش ميداد .
اگر من نبودم كسي درپاسخ به شهريار نميگفت كه : 
حيدر بابا : دنيا يالان دنيا دئير 
سليمان نان ، نوح دان قالان دنيا دئير 
دنيا هيچ كيمه هيچ نه ورجك دئير 
و يا 
حيدربابا : تمدنون سوزه يالان دئير  !؟
راستش "حيدربابا" و "بابا حيدر" ها  هزاران سال بود توي تارهاي درهم تنيده فرهنگ متصلب خودشان همين ها را به خيال كالاي فرهنگي باز خورد ميكردند .
من ملتفتم كه همين احساس حق بجانبي احمقانه و تفاخر به چيزي كه نبوديم و ادعاي حقي كه نداشتيم يا اندازه اش را نمي دانستيم ، باعث شد چند صد سال از قافله تمدن بشري عقب بيفتيم .
 اعتراف ميكنم هزار ساله  بهت نگفتم : 
وقتي دوتا بچه چوپان مثلا در چهارمحال و بختياري سر يك بطري پلاستيكي كه از پيك نيك ديروز عده اي ، بجا مانده ، دعوا ميكنند و اولي به دومي ميگه : 
"خُوم ديدُمِش"
 آن ها ، در حال بيان يكي از اساسي ترين قواعد مالكيت در جامعه ما هستند ، قاعده اي كه مجبور نيستي جاي ديگري  دنبالش بگردي .
 حتي اگر جغرافياي سياسي ايران تغيير كند باز هم ميتواني ردپاي من را توي چاه بهار ، نوشهر ، انزلي ، تبريز ، اروميه ، صائين دژ ،  قزوين ، دهلران ، بندرعباس ، بوشهر ، اهواز و آبادان و ... بيابي .
آخ نميدوني ! ، چه كيفي داره توي تمام ايران ، تمام دنيا ، غلت خوردن ! 
نميدوني چه كيفي داره با هركس به زبان خودش صحبت كردن  ، از مرزهاي بسته رد شدن .
من حتي حاضرم همراه با كردها بخاطر خودگرداني ، فدراليسم يا حتي بالاتر ، استقلال كردستان بجنگم .
ميداني چرا ؟ ميگويم ، زيرا : 
من ، نيز ، دَر بَندِ  دربند بودنِ مليت هاي ايراني هستم  .
من از تماشاي رقص خنجر تركمن ها لذت ميبرم ، ولي به روي كسي خنجر نميكشم .
من از ديدن مو و چشم بلوند سير نميشم ، اما در برابر چشمان سياه  بي دفاع و تسليم هستم .
اصفهان را دوست دارم ولي به اهواز و آبادان و كردستان و هزار ناكجا آباد ديگر  مديون ام .
براي دشنام دادن به ديگران از كلماتي كه معناي شان را ميدانم استفاده نميكنم ! ، بلكه لغات گويش هاي ديگر را به عاريت ميگيرم ، اين گونه ، زشتي ناسزا گفتن را براي خودم و شنونده كاهش ميدهم و حتي مابين زن و فرزندانم نيز ميتوانم به هركس كه دلم خواست فحش هاي چارواداري ناموسي بدهم !؟
 اگر همين فردا صبح علم و تكنولوژي به اين نتيجه دست پيدا كند كه زبان عربي و احساسي كه با آن همراه است يا تركتازي تركها و فرهنگ روستايي منشي آنها ، باعث عقب ماندگي اين گوشه از جهان بوده است ، من هيچ كدام نيستم ، در عين حال كه جزيي از هر دوام .
شايد اگر اين حال را داشته باشم دريابم  شعر زيبا و دلكش تركي نميتوان يافت كه كلمه "كَند"  (روستا) يا وصفش ، در آن بكار نرفته باشد و نيز اشعار تاثير گذار عربي آنهايي هستند كه "موت" (مرگ !؟)  ، نيستي و نابودي ، در آنها موج بزند . 
... بنويس ، بنويس ما با هم خوب رفتار نكرده ايم ، هر كدام دوره اي در محدود نگاه داشتن خودمان و ديگران نقش داشته ايم .
بنويس : از رفتاري كه توي خانه هامان با فرزندان مان داريم پيداست اگر بر مليت هاي ديگر حاكم شويم با آنها چه خواهيم كرد .

  بنويس ، عزيزم ، بنويس ، هر چه دلت مي خواهد بنويس . 
بنويس : من حاضرم جانم را بدهم تا تو هرچه دلت خواست بنويسي .
... بنويس . 

زيرنويسها   ------------------------------------------------
اين مطلب را براي صفحه "بنويس ، من عرب هستم" فيس بوك نوشته ام  https://www.facebook.com/Sajel.ana.3rabi
هين و لين : اشاره به حديثي با مضمون : المومن هين و لين ، كانه من فرط اللين الاحمق .
دختر فراش باشي : گمان كنم ترانه اي خراساني باشد .
 حيدربابا : منظومه حيدر بابا اثر شهريار .
 من : من نوعي ، به شخص خاص يا مشخصي اشاره ندارد ، هركسي كه به محدوديت هايش افتخار نميكند ، هركس كه محدوديت هاي زماني ، مكاني ، اجتماعي ، و ... سلطه اجانب و يغماگران تاريخي ، زندگي اجدادش در اسارت و سلطه ، چسبندگي جغرافيائيش ، را مايه تفاخر قرار نميدهد .

هیچ نظری موجود نیست: