۱۳۹۲ آذر ۱۹, سه‌شنبه

زبان ژاندارمری !

اقشاری که در جامعه دست بالاتری دارند :
قبل از هر تغییر و تحول بایستی شرایط جدید را لمس کرده ، اجزا و عناصری که بایستی به جامعه تزریق گردد یا اجازه ورود و بهره برداری داده شود را معاینه و بررسی کرده و سپس با ساختن ماکتی از وضعیت سلسله مراتب جامعه با در نظر گرفتن رل ها ، وظایف و اختیارات جدید ، ابتدا جایگاه خود را در سلسله مراتب جدید تعیین و مستحکم ساخته و سپس به تغییر یا تحول یا حتی انقلاب ، اجازه ورود به سپهر زندگی آدمیان آن جامعه را اعطا نمایند .
خواه ناخواه مانند کالای وارداتی ، عناصر جدید نیز ممکن است به صورت قاچاق وارد جامعه گردند ، برای اینکه تسلط اقشار مسلط و سلطه جو در این شرایط آسیب و خدشه ای نبیند ، لازم است مکانیزم خاصی در دست داشته باشند .
مکانیزمی که ورای همه این "تمهیدات" (؟) بتواند در صورت لزوم به صورت استثنا عمل کرده و تخطی جمعیت از مسیر و طریقی که برایش تعیین شده را پیشگیری نماید ، این مکانیزم می تواند شریعت باشد .
با حکم خداوند می توان رادیو و تلویزیون ، مدارس و رای دادن زنان ، و هرچه مغایر با سلطه اقشار مسلط است را هر زمان لازم باشد تحریم و هر زمان اقتضا کند و مصلحت باشد مباح نمود .
تنها در صورتی که محیط بیرون این جامعه بسته دستخوش تغییرات و تحولات شدید باشد امکان لو رفتن و رو شدن دست سازندگان این مکانیسم وجود دارد .
در شرایط عادی و معمولی ، ده ها سال یکبار ممکن است جامعه در معرض تحولات جدی قرار گیرد و با سنجیدن جوانب می توان سناریوی این انتقال به وضعیت جدید را نوشت .
اما در صد سال گذشته به چیزی بیش از این تمهیدات نیاز بوده است

این تمهیدات چیست اند ؟ 

انواع و اقسام نظریات ، کالاهای فرهنگی ، فلسفی ، شعر داستان و غیره  از قبیل
کتاب های دکتر شریعتی ، نظریات بازرگان ، دکتر سروش ، تکاثر ، نظریه اقتصاد توحیدی ، نظریه توحید اقتصادی ! ، دموکراسی دینی ، دین دموکراتیک ، مارکسیست اسلامی و اسلام مارکسیستی ، حتی دین بهایی و دست آخر نظریه ولایت فقیه ، تمهیداتی بوده که اقشار مسلط جامعه ما برای صیانت تیول خود (که من و شما باشیم ) اندیشیده و به کار بسته اند .
تعریف و نگاه داری حق و حقوقی برای خود در قوانین و ساختارهای ملی و کشوری 
  1. در ساختار سیاسی مانند اصل ولایت فقیه در قانون اساسی 
  2. در ساختار اجتماعی مانند بیشمار اولویت های پیدا و پنهانی که برای فرقه های خاص در نظر گرفته می شود . رخنه و تثبیت جایگاه در آموزش و پرورش کشور          ،   زنگ خطر برای نسل فردا   
3- سانسور به روشهاي مختلف : در اين مورد بد نيست نگاهي  به قسمتي از مقاله آقاي مجيد محمدي بيندازيم :
    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 
سانسور :
سانسور اصولاً برای مبارزه با کتابخوانی است. قدرتمندان تصمیم می‌گیرند مردم چه کتاب‌هایی را نباید بخوانند، چه فیلم‌هایی را نباید دید یا چه نوع موسیقی را نباید شنید و چه قسمت‌هایی از یک اثر باید حذف شود. آنها در ظاهر وانمود می‌کنند که حافظ اخلاق و دین مردم هستند اما در واقع دارند از قدرت موجود حمایت و انحصار ایده و اطلاعات در قشر حاکم را تحکیم می‌کنند.

فرهنگ‌هایی که داوری دیگران در آنها ارزان است آسان‌تر به سانسور تن در می‌دهند. هزینهٔ این فرهنگ «داوری‌محور» و ممیزی کتاب در ایران این بوده که بخش قابل توجهی از شهروندان از اعتماد به آثار منتشرشده به‌ویژه آثار ترجمه شده باز داشته شده و اثری مخرب در بازار نشر به جا ماند.
   . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .  
 -  اقشار بالادست : اقشار بالادست ، لزوما دیو  یا شیطان صفت نیستند
چه بسا بسیار وجیه المله و دارای جاه معنوی باشند .
اما همگی در یک صفت مشترک هستند :

خدایی کردن
به جای من و شما انتخاب کردن
نمونه ، مصداق عینی ،
بله ، از آدم های وجیه المله ای که می شناسیم ، از امیرکبیر و مصدق گرفته تا شاه و خمینی
این ها برای خود حق قائل هستند که تعیین کنند من و شما نسبت به فرهنگ غرب ، بایستی چه احساسی داشته باشیم
نسبت به سنت ها و گذشتگان مان چه احساسی بایستی داشته باشیم .
حکم آنان برای طرز عمل و فکر ما از خوشایند کامل تا ناخوشایند کامل ما ممکن است در نوسان باشد ، ولی ماهیت همه آنها یکی است :
اینکه آنها بایستی انتخاب کنند !
پیش از آنکه من و تو حتی خواندن و نوشتن یاد بگیریم ، اقشار بالادست ، فرزندان ، عوامل ، ماموران خود را برای اندریافت فرهنگ و تکنولوژی غرب فرستاده بودند .
عده ای از محل سهم ارباب رعیتی که از محصولی که ما کشت می کردیم دریافت می کردند
عده ای دیگر از محل س
هم پنج یک ، خمس ، موقوفات ، صدقات و ...
عده ای با غنایم حاصل از یغما و ترک تازی .
...
الغرض با ارسال چشم و گوش های خود به فرنگ ،
با حوصله و صبر تمام ، تمامی زوایای نظریات مختلف را بررسی کرده و نظریات بدل آنها و نمونه بومی اش و نمونه بی خطر برای خودشان را انتخاب و در کتاب های درسی نیز وارد کرده اند .
اینگونه است که پس از 50 سال مطالعه و تحقیق ، یکدفعه متوجه میشوی که اساسا مفهومی را از کُنه و بُنه جابجا گرفته ای ! ؟
یکی از نتایج این پیش بینی و تمهیدات ، این پیشگیری و مآل اندیشی های طبقات بالادست محترم جامعه ما این شده است
که من و تو حتی سخنان همدیگر را هم درک نمی کنیم
من می گویم : ... آخوند و ارباب ... چنین و چنان ...
تو ابتدا بایستی کلمات مرا به زبان خودت ترجمه کنی و سپس در پاسخ خواهی گفت :
خرده بورژوای مرفه سنتی ... و الیگارشی .... بورژوازی کمپرادور ...
یا می گویی :  استحمار ... قابیلیان تاریخ ... امت ... امام ... ابوذر ... رَ  بـَـ  ــِذ   ه  
شاید بگویی :  دروازه های بزرگ تمدن ... کورش ... شاهنشاهی ... خط میخی ... کتیبه ...  
یا بروزتر : استکبار ... نظام سلطه ... بعثی صهیونیستی روسی ... میشل عفلق ... پیچ تاریخ و ...
 ...... یعنی : کشک .......................... ! ؟ .....
اینگونه است که چندین زبان بوجود آمده :
زبان اداری
زبان روشنفکری
زبان فقهی و قضایی
زبان زرگری ...
... و حتی : زبان ژاندارمری !  
به هر حال فرقی ندارد ، هر زبانی زندانی است که من و تو ، فکرمان ، اندیشه مان را در خود اسیر کرده ،  برای اینکه دردهای مان  را بشناسیم مدتها مابین اصطلاحات فقهی ، روشنفکری ، اداری (حتی بجا مانده از دوران قاجاریه) بایستی آونگ باشیم .
آن قدر کلمات و اصطلاحات و مخارج ادای هر کدام ذهن  را به خود مشغول می کند  که بندهای بسته بر دست  را نمی توان دید ، اساسا در دل زبانی که مجبور بوده ای بیاموزی ، بند معنای دیگری دارد ( مانند : افتادم و مصلحت چنین بود  ، بی بند نگیرد آدمی پند . سعدی ) .
این چنین است که خدایگان فرمانفرما ها هنوز به نامگزاری مشغول اند و من و تو به قبول نام ! 
سعدی ، وضعیت من و تو را بخوبی در این غزل به تصویر کشیده است :
بنده را " نــام " خویشتن نبود ، هر چه ما را " نــام نهند " آنیم 
مـا گدایان خیل سلطانیم  . ، .  شهربند هوای جانانیم 
بنده را نام خویشتن نبود .  ، . هر چه ما را نام نهند  آنیم
 گر برانند و گر ببخشایند . ، . ره بجای دگر نمی دانیم
وسط ورقی : نام نهند = نامگزاری کنند ! 

هرچند می دانم در صفای عرفانی این غزل شناور خواهی شد و از این که خودت را حقیرترین جزء این جهان ببینی سرمست از لذت هیچ بودن ، جزو جایی نبودن ، نه سر پیاز بودن نه ته پیاز بودن ، فنا شدن ، نیست شدن ، مسئول نبودن ، پاسخگو نبودن ، بالغ نبودن ، خواهی شد .
ولی میل خودت است به قول دیالوگی که زنده یاد حاتمی برای گفتگوی بین شعبان و ابوالفتح  در سریال هزاردستان نوشته بود : 
"از این به بعد میل خودته که خر باشی یا خرکچی ! "


----------------------------------------------
زبان ژاندارمری یا اسم ژاندارمری =  زبان اداری ، زبان رسمی دولتی ،  کنایه از سر درگمی مردم روستایی هنگام مراجعه به پاسگاه های ژاندارمری سابق دارد ، که یافتن عبارت و اصطلاحاتی که بایستی در آنجا هنگام شرح دعوا بکار ببرند و ناتوانی مردم در این زمینه ، دست مایه طنز و لطیفه های بسیاری گردیده است .
--------------------
اگر ریا نشه ! 
یعنی : حمل بر ریا نشود ، یا ناشی از ریا نباشد ، 
تمام موضوعات و مفاهیمی که به نوعی برجسته شده اند ، یعنی جایی ، بخاطر تناقض موجود در آن ، کسی دست به قلم برده و در مورد آن چیزی نوشته است به وضوح و البته با ظرافت با هم مرتبط هستند .
   1393/02/26 پاراگراف رفرنس به مقاله آقاي محمدي اضافه شد .

هیچ نظری موجود نیست: