آیا تا کنون اندیشه کرده اید که چرا ؟ ، با وجودی که تقریبا هیچ حرکت و رفتار انسان در جامعه نمی تواند آثار و عوارض عمومی نداشته باشد ، اما افرادی که ادعای جانشینی خداوند روی زمین را داشته و شاید سال ها و دهه ها اختیار کامل و دیکتاتور مآبانه جامعه مان را داشته اند ، هیچ گاه از مردم بخاطر صدها و هزاران تصمیم غلطی که اتخاذ نموده عذرخواهی نکرده و نمی کنند ، بلکه برعکس بنظر می رسد حتی بخاطر جفا و ستمی که سهوا هم ممکن است بر دیگران رانده باشند ، نیز ، خود را در برابر مردم و جامعه پاسخگو نمی دانند .
این پرسش همگانی را حافظ بدین گونه در قالب شعر بیان نموده :
گوئیا باور نمی دارند روز داوری ! ؟
کاین همه قَـلـب و دَغَـل در کار داور می کنند .
تا حالا برای تان سوال نبوده که چرا فلان حاج آقا یا حاج عموی متدین ، متنسک ، نماز شب خوان ، دایم الروزه ، که هیچ گاه لب به مشروب نزده و گرد محرمات ، منکرات و مسکرات ، هیچ گاه ، حداقل در آشکار ، نمی گردد ، چقدر راحت و به سادگی در فلان شراکت جمعی ، معامله یا داد و ستد ، سهم شما یا دیگران را بالا کشیده ! و ابدا و اصلا هم احساس گناه نکرده و فیگور حق بجانب اش نیز دست نخورده باقی می ماند ؟ .
چگونه می توان این وضعیت (آسیب اجتماعی-روانی) عینی که بخصوص امروزه دیگر در عالم سیاست و کشور داری قابل رفو کردن هم نیست ! ، را تحلیل کرد ؟ .
به دلایلی ترجیح می دهم این وضعیت را "کارکرد وارونه تفکر دینی" بنام ام ، امیدوارم نتیجه طبیعی ، حاصل مستقیم ، و "از پیش خواسته" آن نباشد .
این نوع کارکرد عملی و مشهود تفکر دینی ، منظور ، آن چه امروزه بوضوح در جامعه مشاهده می کنیم ، برخلاف تصور همگان ، نه تنها ترس از عذاب اخروی و محاکمه در روز قیامت باعث دوری افراد از تضییع حق همنوعان نمی گردد ، بلکه بطور کلی مشکل روحی و احساس گناه فطری فرد نسبت به رفتار بد با دیگران و همنوعان را نیز ، تا حدودی برطرف می کند ! ؟ .
مکانیزم و سازوکار روحی روانی موضوع از این قرار است که با جابجا شدن مرجع جوابگویی از خَلق به خالِق ، از مردم به خدا ، از کسی که مورد ظلم و ستم قرار می گیرد به کسی که در موعد نامشخصی در مکان نامشخصی با در نظر گرفتن علل و "عوامل مخففه" بسیاری ، قرار است به این جرم رسیدگی نماید ، بطور کلی فرد دین دار را از "مسئولیت مدنی" (مسئولیت اجتماعی ، جوابگویی در قبال مردم ) مُبرّا ساخته و وی را در برابر مفهوم و شخصیت موهومی مسئول و جوابگو می سازد .
عوامل مخففه ، یعنی عواملی که باعث تخفیف در مجازات تعیین شده برای مجرم توسط داور و قاضی می گردند ، عبارت اند از :
شفاعت ("شفاعه الحسین یوم الورود") ، تقوا ، پرهیزگاری ، امور خیریه ، نیکوکاری در ملاء عام ، نیت خیر ! (یعنی صرف داشتن تمایلی گذرا به خوبی کردن ! ، یا از سر گذراندن آن !) ، نذر و نیاز و دعا و نیایش ، خویشتن داری از لذایذ طبیعی (مانند دایم الروزه بودن) ، شهرت نیک (حتی اگر با ریا فراهم شده باشد ) ، و ...
به عبارت دیگر :
مشاهده می گردد ، حداقل امروزه ، و باز هم حداقل دین داری موجود در جامعه ما ، منتهی به پرهیز دین داران از آن چه " حق الله " (تکالیف الهی : حج ، نماز ، روزه ، خمس ، زکات ، دوری از منکرات و محرمات ) می نامند گردیده و در عوض دست آنان را در تصرف و ضایع ساختن آنچه " حق الناس " (کلاهبرداری ، رباخواری ، دزدی مستقیم یا غیر مستقیم ، استبداد ، دیکتاتوری ، شکنجه ، آدم کشی و ترور مقدس ، مال مردم خوری ، اتلاف بیت المال ، تصرف ثروت و امکانات عمومی ) می نامند باز می گذارد .
ردّ پا و آثاری که در فرهنگ و ادبیات مان به جای مانده است ، میان ضرب المثل ها ، اشعار و حکایات که در واقع اصول دین داری کاربردی شده جمعیت می باشند ، مانند :
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار ، که آواز دهل شنیدن از دور خوش است ! .
از این ستون تا اون ستون فرج است .
که رفت به دوزخ ؟ ، که آمد ز بهشت ؟ . (خیام)
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند . (مولوی)
- ------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
هنگام جستجو در پِیِ شعر حافظ ، به این نقد جالب برخوردم
این پرسش همگانی را حافظ بدین گونه در قالب شعر بیان نموده :
گوئیا باور نمی دارند روز داوری ! ؟
کاین همه قَـلـب و دَغَـل در کار داور می کنند .
تا حالا برای تان سوال نبوده که چرا فلان حاج آقا یا حاج عموی متدین ، متنسک ، نماز شب خوان ، دایم الروزه ، که هیچ گاه لب به مشروب نزده و گرد محرمات ، منکرات و مسکرات ، هیچ گاه ، حداقل در آشکار ، نمی گردد ، چقدر راحت و به سادگی در فلان شراکت جمعی ، معامله یا داد و ستد ، سهم شما یا دیگران را بالا کشیده ! و ابدا و اصلا هم احساس گناه نکرده و فیگور حق بجانب اش نیز دست نخورده باقی می ماند ؟ .
چگونه می توان این وضعیت (آسیب اجتماعی-روانی) عینی که بخصوص امروزه دیگر در عالم سیاست و کشور داری قابل رفو کردن هم نیست ! ، را تحلیل کرد ؟ .
به دلایلی ترجیح می دهم این وضعیت را "کارکرد وارونه تفکر دینی" بنام ام ، امیدوارم نتیجه طبیعی ، حاصل مستقیم ، و "از پیش خواسته" آن نباشد .
این نوع کارکرد عملی و مشهود تفکر دینی ، منظور ، آن چه امروزه بوضوح در جامعه مشاهده می کنیم ، برخلاف تصور همگان ، نه تنها ترس از عذاب اخروی و محاکمه در روز قیامت باعث دوری افراد از تضییع حق همنوعان نمی گردد ، بلکه بطور کلی مشکل روحی و احساس گناه فطری فرد نسبت به رفتار بد با دیگران و همنوعان را نیز ، تا حدودی برطرف می کند ! ؟ .
مکانیزم و سازوکار روحی روانی موضوع از این قرار است که با جابجا شدن مرجع جوابگویی از خَلق به خالِق ، از مردم به خدا ، از کسی که مورد ظلم و ستم قرار می گیرد به کسی که در موعد نامشخصی در مکان نامشخصی با در نظر گرفتن علل و "عوامل مخففه" بسیاری ، قرار است به این جرم رسیدگی نماید ، بطور کلی فرد دین دار را از "مسئولیت مدنی" (مسئولیت اجتماعی ، جوابگویی در قبال مردم ) مُبرّا ساخته و وی را در برابر مفهوم و شخصیت موهومی مسئول و جوابگو می سازد .
همان طور که در این تصویر و تساویر دیگری که از روز ، مکان و شرایط چنین دادگاهی ترسیم گردیده است ، همه چیز مبهم ، غبارآلود ، وهم انگیز و هذیان آلود می باشد . |
عوامل مخففه ، یعنی عواملی که باعث تخفیف در مجازات تعیین شده برای مجرم توسط داور و قاضی می گردند ، عبارت اند از :
شفاعت ("شفاعه الحسین یوم الورود") ، تقوا ، پرهیزگاری ، امور خیریه ، نیکوکاری در ملاء عام ، نیت خیر ! (یعنی صرف داشتن تمایلی گذرا به خوبی کردن ! ، یا از سر گذراندن آن !) ، نذر و نیاز و دعا و نیایش ، خویشتن داری از لذایذ طبیعی (مانند دایم الروزه بودن) ، شهرت نیک (حتی اگر با ریا فراهم شده باشد ) ، و ...
به عبارت دیگر :
مشاهده می گردد ، حداقل امروزه ، و باز هم حداقل دین داری موجود در جامعه ما ، منتهی به پرهیز دین داران از آن چه " حق الله " (تکالیف الهی : حج ، نماز ، روزه ، خمس ، زکات ، دوری از منکرات و محرمات ) می نامند گردیده و در عوض دست آنان را در تصرف و ضایع ساختن آنچه " حق الناس " (کلاهبرداری ، رباخواری ، دزدی مستقیم یا غیر مستقیم ، استبداد ، دیکتاتوری ، شکنجه ، آدم کشی و ترور مقدس ، مال مردم خوری ، اتلاف بیت المال ، تصرف ثروت و امکانات عمومی ) می نامند باز می گذارد .
ردّ پا و آثاری که در فرهنگ و ادبیات مان به جای مانده است ، میان ضرب المثل ها ، اشعار و حکایات که در واقع اصول دین داری کاربردی شده جمعیت می باشند ، مانند :
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار ، که آواز دهل شنیدن از دور خوش است ! .
از این ستون تا اون ستون فرج است .
که رفت به دوزخ ؟ ، که آمد ز بهشت ؟ . (خیام)
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند . (مولوی)
- ------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
هنگام جستجو در پِیِ شعر حافظ ، به این نقد جالب برخوردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر