۱۳۹۳ مرداد ۲۰, دوشنبه

بردگی و بندگی در فرهنگ دینی

گفتگو بین فرهنگ ها در جامعه ما بسیار کم اتفاق می افتد . 
آن چه رخ می دهد بیشتر به مشاجره و نزاع می ماند تا گفتگوی متمدنانه .
یکی از گفتگو های بین من و دوست "دین خو" ی ام را در زیر مشاهده می کنید :

ارسطو:
انسان ها ذاتا برابر نیستند؛ بلکه برخی برای بردگی و برخی برای تسلط آفریده شده اند!
گاه با خود می اندیشم چه خوب می شد اگر این رویکرد ارسطویی تعلیم و ترویج می شد!در میان انگلیسی های محترم نیز مثلی هست که:"چهره فرودستان فقط با گریه و التماس زیباست؛ وقتی می خندند بسیار زشت می شوند"! چه چیزی بیش از این محرک خشم و غرور است که برده ای بی مقدار و زبون،فریفته هوس شرافت شود و بخواهد در کنار ارباب خویش، محترمانه گپ بزند و میوه ای نیم خورده را پس از خوش زبانی های مجلس آرا و درآمیخته با خنده های متناوب، روی میز جا بگذارد و سپس با عذرخواهی آراسته به متانت، کمبود وقت را بهانه سازد و خداحافظی کند!
...

دوستانی که نظری مخالف نظر بنده دارند :
بالاخره دین (مفاهیم و متونی که بعضی انسان ها به عنوان دین به جامعه عرضه نموده اند ) انسان ها را به بندگی رهنمون می شود یا خیر ؟
اگر نمی شود ، بایستی نمونه هایی وجود داشته باشد که فرهنگ دینی به براندازی استبداد کمک کرده باشد ؟
لطفا مصادیق آن را بیان بفرمایید ؟
در مقابل بنده نیز مصادیق رهنمون شدن به سمت بندگی و بردگی را خدمت تان عرض می کنم :
همان طور که اطلاع دارید عرفان اسلامی از دل فرهنگ دینی و توسط بخش روشن و مطلع آن برساخته شده است ، بالاترین نوع تعبد و بردگی یک انسان در برابر انسان دیگر را می توان در رابطه بین مرید و مراد در عرفان جستجو کرد .
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها  (حافظ)
در عمل نیز داستان دراویش و فقرای بیدخت (نهایت استثمار و بهره کشی انسان از انسان ) را می توانید نمونه ای از تسلیم و تعبد در برابر انسان های دیگر با خداگونه پنداشتن آنها ملاحظه بفرمایید

اگر واقعا شناختتان از اسلام در این حد است، پرهیز از داوری درباره آن، وظیفه ای علمی/اخلاقی و مصلحت تام خودتان است

دوست  عزیز :
ظاهرا ، گفتگو در مورد ارزیابی میزان شناخت کامنت گزاران از اسلام نیست .
بلکه موضوع تاثیر فرهنگ دینی در به بردگی و بندگی کشاندن انسان هاست .
چنانچه کامنت گذاشته شده با موضوع پست مربوط نیست ، ضمن پوزش حاضرم آن را حذف نمایم .
ولی "پاسخ ادعا"  در مورد چیزی ، "ارزیابی توانایی طرف مقابل در مورد آن موضوع" نیست .
هر چند خود بخود در صورتی که آرا و عقاید مطرح گردند ، چنین ارزیابی ای رخ خواهد داد .
همین واکنش شما را ، بنده به عنوان یکی از دلایل ام در زمینه بدآموز و گمراه کننده بودن آن چه به عنوان فرهنگ دینی امروزه در عالم خارج وجود دارد ، مطرح می نمایم .
هر چند جایی به صراحت از شما خواسته نشده است که بجای پاسخ به کسی او را تخطئه کنید ولی از آن جایی که ادبیات دینی دائم در حال "کافر و مسلمان" ، " مومن و مشرک" ، "یشعرون و لایشعرون" ، " یعلمون و لایعلمون" ،" اصحاب شمال و اصحاب یمین" ، "مجاهدین و قائدین " ، " ایمان آورندگان و کفر ورزندگان "  سابقون و ... " ...
کردن افراد می باشد ،
در شما نیز به عنوان کسی که از این ادبیات و مفاهیم الهام و الگو می گیرد چنین رفتاری را ناخودآگاه ایجاد نموده است .
بطور مثال در هیچ کدام از فیلم های بروس لی به تماشاگر صراحتا گفته نشده بود : " با  نانچیکو یا شمشیر به دوستان اش حمله کرده و آنها را مضروب سازد "
اما به خودی خود چنین رفتار و برداشتی در بیشتر تماشا کنندگان فیلم های این هنرپیشه و رزمی کار بوجود می آمد .
فرهنگ دینی دائم در حال مقایسه و قضاوت ، خوب یا بد کردن آدم هاست ،
اما در جامعه نمی شود که کسی دائم نقش قاضی و یا پاسبان را بازی کند ،  زیرا :
در جامعه امروزی ، در یک جامعه متمدن و شهرنشین ، چنین نقشی به دولت و عاملان دولتی سپرده شده است و ایفای چنین نقشی توسط افراد یا به انزوای آنها منجر می شود یا به درگیری .
این ها را می توان عوارض جانبی فرهنگ دینی نامید .
مانند دارویی که از درد پیشگیری می کند اما معده را دچار اختلال خواهد کرد .

هیچ نظری موجود نیست: