سست بودن مبانی فکری باعث :
نیست انگاری ، نیهیلیسم ، پوچی
پوزخند زدن به همه چیز
به سخره گرفتن و مسخره کردن همه چیز و همه کس
بی قیدی و بی مسئولیتی
موجه دانستن انفعال و وادادگی
تمایل به سمت زندگی قلندری ، لنپنی ، آنتی سوشیال ، سایکوپات ، ضد اجتماعی ، قانون شکنی ، باده گساری ، ...
می گردد .
برخلاف ادعای متولیان دینی ، برای تحصیل کردگان ، دانش آموختگان ، نسل امروز ، دانشگاهیان و سایر مردمان امروزی ... ،
اجبار و اصرار به باور کردن مفاهیم بچه گانه و سست در مورد خلقت ، جهان و آفرینش ، نه تنها مایۀ دلبستگی و مسئولیت و وظیفه شناسی در قبال تمامی بشریت نمی گردد بلکه انسان هایی پر مدعا و در عین حال بی خاصیت را به جامعه تحویل می دهد .
در مورد نسل های گذشته و در سطح فهم آنان : توجیه جهان در سطح مفاهیم دینی شاید می توانست مایه احساس یگانگی با جهان و احساس مسئولیت در قبال همه رخداد های جهان گردد .
در جهان گذشته زندگی افراد ، بیشتر ، بسته به میزان بارانی بود که از آسمان می بارید .
میزان آمدن یا نیامدن آن توسط آن ها قابل کنترل و کاهش یا افزایش نبود .
بنابراین به سادگی می توانست به کم یا زیاد شدن لطف خداوند در حق بنده اش تعبیر گردد .
اما برای مردمان امروزی که دیگر منتظر آمدن باران از آسمان نیستند رخداد وقایع و پدیده ها معنای دیگری دارد .
در صورت باور کردن به وجود نظم و تفکری حسابگر و دانا پشت کارگاه هستی ، فرد تبدیل به موجودی از خود راضی می شود که همواره پیشکاری در خدمت او ایستاده و کارهایی را که تمایلی به انجام آن ندارد به خدای دَمِ دَست اش می سپارد .
یعنی امروزه تصویر خدا بیشتر به غول چراغ جادو که وظیفه اش برآوردن خواست های صاحب اش است تبدیل گردیده .
هر امر ناشدنی را می توان از او خواست !
حال به عهده خودش است که آن را محقق سازد یا نسازد ! .
مجاز بودن ارائه هر نوع درخواست از خدا ، باعث می گردد سطح فکر افراد جامعه در حد کودکی باقی بماند .
حسابگری ، مآل اندیشی ، برنامه ریزی برای رسیدن به هدف در جامعه نهادینه نگردد .
وقتی با یک صلوات فرستادن یا ذکر گفتن بتوان کاری را به انجام رساند ، چرا فرد خودش را به زحمت بیشتری بیندازد .
امروزه ، ( البته در مقیاس جهانی از صد ها سال پیش ) تحقیقات و تئوری های بسیاری در مورد مقتصد ( خسیس ) بودن نوع انسان در تصمیم گیری و رفتار اش منتشر شده است .
یعنی این که رفتار بشر به سمت کم هزینه تر بودن اقتصادی تر و مصرف کم تر انرژی میل می نماید .
تئوری خساست در شناخت ، صرفه جویی در شناخت cognitive miser theory بیان می دارد انسان ها میان راه ها و روش های مختلف تحلیل برای رسیدن به شناخت ، کوتاه ترین و سریع ترین راه را انتخاب می کنند .
حتی در زمینه "راست قامتی" بشر یعنی تبدیل وضعیت "چهار دست و پا" راه رفتن به راه رفتن روی دو پا ، یعنی حالت عمودی ( که نوع بشر برخلاف سایر حیوانات و اقتضای فیزیک و طبیعت خودش عمل می کند ) میان تئوری های مختلفی که ارائه گردیده یکی "اقتصاد انرژی" ، "صرفه جویی در انرژی" مصرف شده برای حرکت و حمل اشیا می باشد .
بنابراین بدیهی است که بشر میان راه های مختلف رسیدن به مقصود کم هزینه ترین و نزدیک ترین راه را انتخاب می کند .
با اطمینان کامل می توان گفت : در وهله اول هر روشی که مستلزم حرکت و تلاش و تقلای کمتر برای رسیدن به هدف باشد ، در پیش گرفته می شود .
همان گونه که در متون مذهبی پاداش نیکوکاران و پرهیزکاران بهشتی است که همه خواست های بشر با کمترین تقلا و نلاش در اختیار او قرار می گیرد .
بنابراین وقتی می توان برآورده شدن مقصودی و انجام گرفتن کاری را از خدا خواست ، چرا بایستی فرد خودش را به زحمت بیندازد و راه های دشوارتر را انتخاب نماید .
در پاسخ علاوه بر متفاوت و متعدد بودن این گونه اخبار ، بایستی به یکی از نقاط ضعف اساسی فرهنگ دینی مان اشاره کنیم و آن هم استاندارد نبودن کاربرد قواعد است .
یعنی اینکه مفاهیم بدون نظم و ترتیب و اما و اگر و چند و چون ، همین طور روی هم تلنبار شده اند مشخص نیست "پس از بستن زانوی اشتر بایستی توکل کرد یا پیش از آن" !
از چه زمانی کدام کاربرد آغاز می شود ؟
حول و قوه الهی دامنه نفوذ اش تا کجاست ؟
و البته کاربرد "پند و اندرز" بیش از این نیست .
مشکل جامعه ما از این جا آغاز می شود که حساب و کتاب را ، روابط حقوقی را ، مفاهیم دقیق و نانومتری اقتصادی و اجتماعی را نیز به پند و اندرز سپرده ایم .
بنابراین همان گونه که گفتیم باور داشتن اکثریت یا جمع قابل ملاحظه ای از اعضای یک جامعه به مفاهیم بسیار سطحی و ساده انگارانه ، فضای عمومی جامعه را برای یک فرد تا حدودی تحصیل کرده تبدیل به "طنز سرا" ، نمایش "کمدی کلاسیک" ، نمایشگاهی مملو از جوک و مایه خنده و تفریح ، نموده ، خود را نسبت به تمسخر آمیز و تحقیر آمیز نگریستن به همه کس و همه چیز مستحق می داند .
در همگان به دیده تحقیر نگریسته و خود را مبرا از هر مسئولیتی بر می شمارد .
و این تراژدی امروز بر سراسر جامعه ما خانه به خانه حاکم است (تراژدی تحقیر) .
نیست انگاری ، نیهیلیسم ، پوچی
پوزخند زدن به همه چیز
به سخره گرفتن و مسخره کردن همه چیز و همه کس
بی قیدی و بی مسئولیتی
موجه دانستن انفعال و وادادگی
تمایل به سمت زندگی قلندری ، لنپنی ، آنتی سوشیال ، سایکوپات ، ضد اجتماعی ، قانون شکنی ، باده گساری ، ...
می گردد .
برخلاف ادعای متولیان دینی ، برای تحصیل کردگان ، دانش آموختگان ، نسل امروز ، دانشگاهیان و سایر مردمان امروزی ... ،
اجبار و اصرار به باور کردن مفاهیم بچه گانه و سست در مورد خلقت ، جهان و آفرینش ، نه تنها مایۀ دلبستگی و مسئولیت و وظیفه شناسی در قبال تمامی بشریت نمی گردد بلکه انسان هایی پر مدعا و در عین حال بی خاصیت را به جامعه تحویل می دهد .
در مورد نسل های گذشته و در سطح فهم آنان : توجیه جهان در سطح مفاهیم دینی شاید می توانست مایه احساس یگانگی با جهان و احساس مسئولیت در قبال همه رخداد های جهان گردد .
در جهان گذشته زندگی افراد ، بیشتر ، بسته به میزان بارانی بود که از آسمان می بارید .
میزان آمدن یا نیامدن آن توسط آن ها قابل کنترل و کاهش یا افزایش نبود .
بنابراین به سادگی می توانست به کم یا زیاد شدن لطف خداوند در حق بنده اش تعبیر گردد .
اما برای مردمان امروزی که دیگر منتظر آمدن باران از آسمان نیستند رخداد وقایع و پدیده ها معنای دیگری دارد .
در صورت باور کردن به وجود نظم و تفکری حسابگر و دانا پشت کارگاه هستی ، فرد تبدیل به موجودی از خود راضی می شود که همواره پیشکاری در خدمت او ایستاده و کارهایی را که تمایلی به انجام آن ندارد به خدای دَمِ دَست اش می سپارد .
یعنی امروزه تصویر خدا بیشتر به غول چراغ جادو که وظیفه اش برآوردن خواست های صاحب اش است تبدیل گردیده .
هر امر ناشدنی را می توان از او خواست !
حال به عهده خودش است که آن را محقق سازد یا نسازد ! .
مجاز بودن ارائه هر نوع درخواست از خدا ، باعث می گردد سطح فکر افراد جامعه در حد کودکی باقی بماند .
حسابگری ، مآل اندیشی ، برنامه ریزی برای رسیدن به هدف در جامعه نهادینه نگردد .
وقتی با یک صلوات فرستادن یا ذکر گفتن بتوان کاری را به انجام رساند ، چرا فرد خودش را به زحمت بیشتری بیندازد .
امروزه ، ( البته در مقیاس جهانی از صد ها سال پیش ) تحقیقات و تئوری های بسیاری در مورد مقتصد ( خسیس ) بودن نوع انسان در تصمیم گیری و رفتار اش منتشر شده است .
یعنی این که رفتار بشر به سمت کم هزینه تر بودن اقتصادی تر و مصرف کم تر انرژی میل می نماید .
تئوری خساست در شناخت ، صرفه جویی در شناخت cognitive miser theory بیان می دارد انسان ها میان راه ها و روش های مختلف تحلیل برای رسیدن به شناخت ، کوتاه ترین و سریع ترین راه را انتخاب می کنند .
حتی در زمینه "راست قامتی" بشر یعنی تبدیل وضعیت "چهار دست و پا" راه رفتن به راه رفتن روی دو پا ، یعنی حالت عمودی ( که نوع بشر برخلاف سایر حیوانات و اقتضای فیزیک و طبیعت خودش عمل می کند ) میان تئوری های مختلفی که ارائه گردیده یکی "اقتصاد انرژی" ، "صرفه جویی در انرژی" مصرف شده برای حرکت و حمل اشیا می باشد .
بنابراین بدیهی است که بشر میان راه های مختلف رسیدن به مقصود کم هزینه ترین و نزدیک ترین راه را انتخاب می کند .
با اطمینان کامل می توان گفت : در وهله اول هر روشی که مستلزم حرکت و تلاش و تقلای کمتر برای رسیدن به هدف باشد ، در پیش گرفته می شود .
همان گونه که در متون مذهبی پاداش نیکوکاران و پرهیزکاران بهشتی است که همه خواست های بشر با کمترین تقلا و نلاش در اختیار او قرار می گیرد .
بنابراین وقتی می توان برآورده شدن مقصودی و انجام گرفتن کاری را از خدا خواست ، چرا بایستی فرد خودش را به زحمت بیندازد و راه های دشوارتر را انتخاب نماید .
البته می توان در پاسخ به احادیثی از قبیل :
( "رسول الله (ص): أفضل الأعمال أحمزها.(البحار: 191/70) پیامبر خدا (ع): برترین کارها، دشوارترین آنهاست. )
اشاره نمود .( "رسول الله (ص): أفضل الأعمال أحمزها.(البحار: 191/70) پیامبر خدا (ع): برترین کارها، دشوارترین آنهاست. )
در پاسخ علاوه بر متفاوت و متعدد بودن این گونه اخبار ، بایستی به یکی از نقاط ضعف اساسی فرهنگ دینی مان اشاره کنیم و آن هم استاندارد نبودن کاربرد قواعد است .
یعنی اینکه مفاهیم بدون نظم و ترتیب و اما و اگر و چند و چون ، همین طور روی هم تلنبار شده اند مشخص نیست "پس از بستن زانوی اشتر بایستی توکل کرد یا پیش از آن" !
از چه زمانی کدام کاربرد آغاز می شود ؟
حول و قوه الهی دامنه نفوذ اش تا کجاست ؟
و البته کاربرد "پند و اندرز" بیش از این نیست .
مشکل جامعه ما از این جا آغاز می شود که حساب و کتاب را ، روابط حقوقی را ، مفاهیم دقیق و نانومتری اقتصادی و اجتماعی را نیز به پند و اندرز سپرده ایم .
بنابراین همان گونه که گفتیم باور داشتن اکثریت یا جمع قابل ملاحظه ای از اعضای یک جامعه به مفاهیم بسیار سطحی و ساده انگارانه ، فضای عمومی جامعه را برای یک فرد تا حدودی تحصیل کرده تبدیل به "طنز سرا" ، نمایش "کمدی کلاسیک" ، نمایشگاهی مملو از جوک و مایه خنده و تفریح ، نموده ، خود را نسبت به تمسخر آمیز و تحقیر آمیز نگریستن به همه کس و همه چیز مستحق می داند .
در همگان به دیده تحقیر نگریسته و خود را مبرا از هر مسئولیتی بر می شمارد .
و این تراژدی امروز بر سراسر جامعه ما خانه به خانه حاکم است (تراژدی تحقیر) .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر