آورده اند سی سال بود تا ملا ، همی ، بر سر هر سفره بنشستی و
سبیل چرب می نمودی ، تا این که به استادی رسید و صاحب رساله و مرید و مکنت شد .
پَس ، زوجه را فرمودی : ای عیال ! ، باری ، من سال هاست که در "پیک نیک"
و میهمانی و گلگشت و صحرا ، به اندک یا بی
تعارفی ! ، بر سر سفره این قوم بنشسته ، تناول ها فرموده ام ، حال می باید باز پس دادن !
.
زَنِ ملا ، شوی را گفت : ای ملا ، اگر قرار باشد هر آن چه در این چاه ویل ( چاهی
که ته ندارد ، کنایه از شکم ملا ! ) ریخته ای بازپس دهی ما نتوانیم که به طرفه
العینی مستطیع شده ، حاجی شویم ، و قس
علیهذا ! ... .
ملا پرسید : چه
حیلتی میبایست راست کردن ؟
زوجه گفت : من این قوز تو بردارم ( یعنی بی تدبیری تو را چاره کنم ) .
پس زوجه آشنایان را گفت : هان ! ،
بدانید و آگاه باشید ! : " حساب ، حساب ، کاکا ،
برادر
" ! .
بزرگان گفته اند [ روایت داریم ! ] : "حساب به دینار بخشش به خروار" !
"هر کس به پیک نیک اندر شود بایست
که پیک ( سهم ، خرج ) خود باز پرداخت نماید ، زیرا از اسم اش پیداست : پیک نیک = یعنی پیکِ خود نیک بپردازید ! . "
این زمان که من این داستان با تو
می گویم ، پنجاه سال است که ملا با اهل و
عیال هر هفته به پیک نیک شوند بی ملالی و
بی سَرخَری و آن حیلت [فقهی] کارگر افتاده
است . تمه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر