تا پیش از مهاجرت سیل آسای روستائیان به شهرها ، اقتصاد خانواده های ایرانی قالب مشخص و تعریف شده ای داشت .
مرد خانواده ، تنها نان آور خانواده ، نبود .
در روستاها از کودکی که راه رفتن را آموخته بود تا سالخوردگان ، همه مردان و زنان ، همه اعضای خانواده ، در تولید کالا و خدمات مشارکت داشتند .
زن پایه مهم چرخش معاش خانواده و تبدیل کننده تولیدات خانواده به کالای مصرفی نهایی محسوب می شد .
پشم گوسپندانی را که مرد چرانیده بود به تن پوش و زیرانداز تبدیل می کرد .
از غلات سفت و نامطبوعی که مردان عمل آورده بودند خورشت و نان نرم و گرم و لذیذی می ساخت .
...
با تغییر یافتن منشا درآمد از تولیدات کشاورزی و دامی به حقوق بگیری و مزد بگیری بتدریج زنان نقش سنتی و محوری خود در اقتصاد خانواده را از دست داده و روز بروز به کالایی لوکس و تجملی و ارائه دهنده خدمات جنسی و مصرفی تبدیل گردیدند .
تا هنگامی که زنان پشت سر گاوهای خانواده تاپاله جمع می کردند و پس از رسیدن گله به منزل مشغول عمل آوردن آن در چاله مخصوص تاپاله شده ، با دست های خویش به آن ( سرگین گاو ) شکل داده و به دیوار مطبخ می چسباند ( برای خشکیدن در برابر نور آفتاب برای مصرف زمستان ) ، یا دوشیدن شیر گاوها و گوسفندان میان فضولات یا در کنار دود و دم تنور و اجاق با چشمانی از حرارت و دود آماس کرده و گریان اشتغال داشتند ، نه فرصتی برای ناز و کرشمه داشتند و نه به چشمان مردان خانواده چندان سکسی و جذاب نمود می کردند .
با مهاجرت چنین خانواده هایی به شهرها ، دیگر ، زنان ناگزیر از انجام فعالیت های مهوع و خشن نبوده ، دار قالی را ترک کرده فرصت بیشتری برای رسیدن به خود ، انتخاب لباس ، آرایش ، دلبری ، تماشای سریال و فیلم و گوش دادن به ترانه های سوزناک عاشقانه ( مانند ترانه های خانم حمیرا ) و .... پیدا نمودند .
بدین ترتیب رفته رفته ، روز بروز ، زنان بیشتر به کالایی جنسی تبدیل گردیدند .
در شهرها نیز وضعیت چندان متفاوت نبود .
در بیشتر شهر ها امکان تصور زن در کنار آینه و شمعدان کمتر وجود داشت .
جایگاه دایمی و همیشگی زن پشت دار قالی بود .
شاید به ندرت برای شیر دادن به نوزاد ، سر زدن به غذایی که روی اجاق یا چراغ سه فتیله خوراکپزی در حال پخت بود از دار قالی پایین می آمد .
بنابراین چه در شهر و چه در روستا ، در هیچ کدام ، زن حس و حال و منظره یک کالای جنسی را نداشت ، از جایگاه و موقعیت تولیدی خود به همه کارها می پرداخت .
حتی نامزد بازی ها و معاشقه های پنهانی نیز در کنار همان سازوکار تولیدی و در کارگاه تولید کالا و خدمات ( دار قالی ، مطبخ ، اجاق ، آغل گوسفندان ، کنده ( محل نگاهداری گاوها ) ) انجام می شد .
اما با تغییر سریع سازوکار تولید و سبک زندگی ، اکثریت زنان ، روز بروز زنان از کارهای خشن و طاقت فرسا فاصله گرفته و به کالاهای جنسی تبدیل گردیدند .
برای مردی که به زن در جایگاه تولید و موقعیت محوری و کلیدی خود در خانواده نزدیک می شد ، ( چه این نزدیکی برای برآوردن نیاز جنسی یا جسمی ، یا روحی بود ) به هیچ وجه زن مانند یک عرضه کننده جسم یعنی تن فروش جلوه نمی کرد ، اما با تغییراتی که گفته شد بتدریج این دیدگاه تغییر یافت .
زن از جایگاه خودش در اقتصاد خانواده به کالای مصرفی و انحصارا برطرف کننده نیاز جنسی مردان تغییر شکل یافت .
از طرفی برای مردان روز بروز کارها پیچیده تر و شاید خسته کننده تر می گردید .
در شرایطی که زن حداکثر مشغول ناز و نوازش کودکان و نوزادان یا گفتگو های بی حاصل بی پایان با در و همسایه بود ، مرد در کارخانه ، کارگاه ، اداره ، کارگاه ساختمانی ، مغازه ، مشغول کار بود .
کار کردن ، انتظاری بود که فقط شامل مردان می شد .
روز بروز تصور اجتماعی به این سمت دگرگون می شد که کار طاقت فرسا در شرایط خاص و بسته مانند کارخانه یا اداره با مقررات دست و پاگیر و پیچیده ، کاری است که صرفا به عهده مردان و فعالیت های اجتماعی و نرم افزاری به اضافه دلربایی ، مختص زنان می باشد .
حال آن که در گذشته بیشتر فعالیت های پیچیده و نیازمند مهارت فنی ، چه در اقتصاد کشاورزی و چه در اقتصاد دامداری ، به زنان اختصاص داشت .
حاصل این تضاد در جایگاه تولیدی و معاش خانواده تفاوت بیشتر در ادبیات زنانه و مردانه و عدم تفاهم مشترک آنان در مسائل زندگی بود .
به خوبی روشن است که این تناقض ها و اختلافات از شکاف سوء ظن جنسی ، هذیان حسادت ، بدبینی ، هذیان بیوفایی ، ... بیرون ریخت .
از آن جایی که قانون جامعه مدنی ادعای آزادی جنسی زنان و مردان را داشت ( یعنی رویکردی که از دید مردان : زنان را بیشتر به سمت کالای جنسی شدن سوق می داد ) ، مردان به سمت تنها قاعده و قانونی که می توانست برای رفتار اجتماعی زنان محدودیت بوجود بیاورد یعنی شرع متمایل شدند .
با تعجب مشاهده می گردید حتی کسانی که مقید به ظواهر و آداب و وظایف شرعی نبودند در برخورد با زنان خانواده به قواعد و تکالیف شرعی استناد می کردند ( و هنوز می کنند ) .
مردان قدرت طلب و مستبد که در عین حال تحصیلاتی نیز داشتند ، و از آن جایی که عادت مستبدان است متمایل به ابرقدرت های سنختگیر و محدود کننده ( مانند اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا چین کمونیست ) بودند ، ضمن ابراز تمایل به نسخه های سوسیالیستی و مارکسیست لنینیستی ، به اصناف ارتجاعی که معاش شان از محل نظم بخشیدن و تعیین محدودیت بر خرید و فروش کالای جنسی (کالایی که به طور معمول زنان عرضه می دارند ) در جامعه می باشد ، نیز ، متمایل گردیدند .
این گونه بود که بازگشت به خویشتن ، نه ، بلکه بازگشت به آداب و رسوم و عرف و مذهب محدود کننده رفتار زنان و به طور کلی رفتار جنسی در جامعه آغاز گردید .
همان طور که در زیرنویس آورده ام می بینیم که از نگاه جلال آل احمد زن واقعی ، زن کشنده بار زندگی ، یعنی همان زن ده و ایل می باشد .
یعنی زن در جایگاه تولیدی اصلی ، سنتی و هزاران ساله خودش .
در جایگاهی که ابدا از لحاظ جنسی تحریک کننده نیست ، خودنمایی ، اغواگری ، دلربایی ، خودآرایی در رفتارش به چشم نمی خورد .
شاید بدین دلیل بود که بسیاری جوانان و مردان شهرنشین برای انتخاب زن نگاهی به روستاها و حاشیه شهرهای آن زمان که هنوز سازوکار تولیدی اقتصادی قدیم در آن ها رواج داشت می افتادند .
هر چند با ورود عروس روستایی به خانواده آقای داماد ، رفته رفته ، تازه عروس نیز : به خود رسیدن ، صفحه گوش دادن ، سیگار دود کردن ، بالا زانو پوشیدن ، قرار گذاشتن با نامحرمان ، ... را (شاید) از خواهر و مادر شوهر یاد می گرفت ! .
...
=====================================================
زیر نویس :
نظر جلال آل احمد در مورد زن :
آلاحمد در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
مرد خانواده ، تنها نان آور خانواده ، نبود .
در روستاها از کودکی که راه رفتن را آموخته بود تا سالخوردگان ، همه مردان و زنان ، همه اعضای خانواده ، در تولید کالا و خدمات مشارکت داشتند .
زن پایه مهم چرخش معاش خانواده و تبدیل کننده تولیدات خانواده به کالای مصرفی نهایی محسوب می شد .
پشم گوسپندانی را که مرد چرانیده بود به تن پوش و زیرانداز تبدیل می کرد .
از غلات سفت و نامطبوعی که مردان عمل آورده بودند خورشت و نان نرم و گرم و لذیذی می ساخت .
...
با تغییر یافتن منشا درآمد از تولیدات کشاورزی و دامی به حقوق بگیری و مزد بگیری بتدریج زنان نقش سنتی و محوری خود در اقتصاد خانواده را از دست داده و روز بروز به کالایی لوکس و تجملی و ارائه دهنده خدمات جنسی و مصرفی تبدیل گردیدند .
تا هنگامی که زنان پشت سر گاوهای خانواده تاپاله جمع می کردند و پس از رسیدن گله به منزل مشغول عمل آوردن آن در چاله مخصوص تاپاله شده ، با دست های خویش به آن ( سرگین گاو ) شکل داده و به دیوار مطبخ می چسباند ( برای خشکیدن در برابر نور آفتاب برای مصرف زمستان ) ، یا دوشیدن شیر گاوها و گوسفندان میان فضولات یا در کنار دود و دم تنور و اجاق با چشمانی از حرارت و دود آماس کرده و گریان اشتغال داشتند ، نه فرصتی برای ناز و کرشمه داشتند و نه به چشمان مردان خانواده چندان سکسی و جذاب نمود می کردند .
با مهاجرت چنین خانواده هایی به شهرها ، دیگر ، زنان ناگزیر از انجام فعالیت های مهوع و خشن نبوده ، دار قالی را ترک کرده فرصت بیشتری برای رسیدن به خود ، انتخاب لباس ، آرایش ، دلبری ، تماشای سریال و فیلم و گوش دادن به ترانه های سوزناک عاشقانه ( مانند ترانه های خانم حمیرا ) و .... پیدا نمودند .
بدین ترتیب رفته رفته ، روز بروز ، زنان بیشتر به کالایی جنسی تبدیل گردیدند .
در شهرها نیز وضعیت چندان متفاوت نبود .
در بیشتر شهر ها امکان تصور زن در کنار آینه و شمعدان کمتر وجود داشت .
جایگاه دایمی و همیشگی زن پشت دار قالی بود .
شاید به ندرت برای شیر دادن به نوزاد ، سر زدن به غذایی که روی اجاق یا چراغ سه فتیله خوراکپزی در حال پخت بود از دار قالی پایین می آمد .
بنابراین چه در شهر و چه در روستا ، در هیچ کدام ، زن حس و حال و منظره یک کالای جنسی را نداشت ، از جایگاه و موقعیت تولیدی خود به همه کارها می پرداخت .
حتی نامزد بازی ها و معاشقه های پنهانی نیز در کنار همان سازوکار تولیدی و در کارگاه تولید کالا و خدمات ( دار قالی ، مطبخ ، اجاق ، آغل گوسفندان ، کنده ( محل نگاهداری گاوها ) ) انجام می شد .
اما با تغییر سریع سازوکار تولید و سبک زندگی ، اکثریت زنان ، روز بروز زنان از کارهای خشن و طاقت فرسا فاصله گرفته و به کالاهای جنسی تبدیل گردیدند .
برای مردی که به زن در جایگاه تولید و موقعیت محوری و کلیدی خود در خانواده نزدیک می شد ، ( چه این نزدیکی برای برآوردن نیاز جنسی یا جسمی ، یا روحی بود ) به هیچ وجه زن مانند یک عرضه کننده جسم یعنی تن فروش جلوه نمی کرد ، اما با تغییراتی که گفته شد بتدریج این دیدگاه تغییر یافت .
زن از جایگاه خودش در اقتصاد خانواده به کالای مصرفی و انحصارا برطرف کننده نیاز جنسی مردان تغییر شکل یافت .
از طرفی برای مردان روز بروز کارها پیچیده تر و شاید خسته کننده تر می گردید .
در شرایطی که زن حداکثر مشغول ناز و نوازش کودکان و نوزادان یا گفتگو های بی حاصل بی پایان با در و همسایه بود ، مرد در کارخانه ، کارگاه ، اداره ، کارگاه ساختمانی ، مغازه ، مشغول کار بود .
کار کردن ، انتظاری بود که فقط شامل مردان می شد .
روز بروز تصور اجتماعی به این سمت دگرگون می شد که کار طاقت فرسا در شرایط خاص و بسته مانند کارخانه یا اداره با مقررات دست و پاگیر و پیچیده ، کاری است که صرفا به عهده مردان و فعالیت های اجتماعی و نرم افزاری به اضافه دلربایی ، مختص زنان می باشد .
حال آن که در گذشته بیشتر فعالیت های پیچیده و نیازمند مهارت فنی ، چه در اقتصاد کشاورزی و چه در اقتصاد دامداری ، به زنان اختصاص داشت .
حاصل این تضاد در جایگاه تولیدی و معاش خانواده تفاوت بیشتر در ادبیات زنانه و مردانه و عدم تفاهم مشترک آنان در مسائل زندگی بود .
به خوبی روشن است که این تناقض ها و اختلافات از شکاف سوء ظن جنسی ، هذیان حسادت ، بدبینی ، هذیان بیوفایی ، ... بیرون ریخت .
کالای جنسی ، عرضه کننده کالای جنسی |
با تعجب مشاهده می گردید حتی کسانی که مقید به ظواهر و آداب و وظایف شرعی نبودند در برخورد با زنان خانواده به قواعد و تکالیف شرعی استناد می کردند ( و هنوز می کنند ) .
مردان قدرت طلب و مستبد که در عین حال تحصیلاتی نیز داشتند ، و از آن جایی که عادت مستبدان است متمایل به ابرقدرت های سنختگیر و محدود کننده ( مانند اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا چین کمونیست ) بودند ، ضمن ابراز تمایل به نسخه های سوسیالیستی و مارکسیست لنینیستی ، به اصناف ارتجاعی که معاش شان از محل نظم بخشیدن و تعیین محدودیت بر خرید و فروش کالای جنسی (کالایی که به طور معمول زنان عرضه می دارند ) در جامعه می باشد ، نیز ، متمایل گردیدند .
این گونه بود که بازگشت به خویشتن ، نه ، بلکه بازگشت به آداب و رسوم و عرف و مذهب محدود کننده رفتار زنان و به طور کلی رفتار جنسی در جامعه آغاز گردید .
همان طور که در زیرنویس آورده ام می بینیم که از نگاه جلال آل احمد زن واقعی ، زن کشنده بار زندگی ، یعنی همان زن ده و ایل می باشد .
یعنی زن در جایگاه تولیدی اصلی ، سنتی و هزاران ساله خودش .
در جایگاهی که ابدا از لحاظ جنسی تحریک کننده نیست ، خودنمایی ، اغواگری ، دلربایی ، خودآرایی در رفتارش به چشم نمی خورد .
شاید بدین دلیل بود که بسیاری جوانان و مردان شهرنشین برای انتخاب زن نگاهی به روستاها و حاشیه شهرهای آن زمان که هنوز سازوکار تولیدی اقتصادی قدیم در آن ها رواج داشت می افتادند .
هر چند با ورود عروس روستایی به خانواده آقای داماد ، رفته رفته ، تازه عروس نیز : به خود رسیدن ، صفحه گوش دادن ، سیگار دود کردن ، بالا زانو پوشیدن ، قرار گذاشتن با نامحرمان ، ... را (شاید) از خواهر و مادر شوهر یاد می گرفت ! .
...
=====================================================
زیر نویس :
نظر جلال آل احمد در مورد زن :
آلاحمد در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
- «... از واجبات غربزدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است. ظاهراً احساس کردهبودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسایل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ؛ همین بسشان است. قضاوت که از زن برنمیآید، شهادت هم که نمیتواند بدهد، رای و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم! پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهٔ تظاهر در اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی؛ یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً! یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا ارزش خدمات اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن همدوش مرد مسئولیت ادارهٔ گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار آزادی صوری زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ مصرفکنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر