روانشناسی اجتماعی
یادداشت های پراکنده ای در ارتباط با مسائل روزمره ، کیس های واقعی ، رفع و رجوع مسائل ناشی از برخوردهای اجتماعی مردم با یکدیگر ، اعم از این که جنبه های حقوقی ، قضایی داشته یا نداشته باشد ،
نوشته بودم .
در بازبینی متوجه شدم : انگار این مطالب به خوبی قابل انطباق بر شرایط جامعه ما در سطح کلان ، یعنی رخدادهای پس از " خودبراندازی همگانی " در سال 57 و حتی پیش از آن می باشد .
بنابراین بدون دخل و تصرف چندان در انشایی که کاربرد روابط بین چند نفر افراد جامعه در سطح حداکثر یک محله داشته است ، در این جا به اشتراک می گذارم ، هر چند به خوبی روشن است مسائل اجتماعی ما ارتباطات ما آدم ها در یک محدوده جغرافیایی فرهنگی خاص که ایران نامیده شده است ، همگی کپی و رونوشت ( برابر با اصل ) یکدیگر می باشند ، فقط اندازه ها و سطوح و طیف ها و نفرات شرکت کننده در بازی و نمایش اجتماعی از صحنه ای تا صحنه دیگر متفاوت می باشد :
Ahmad Nourmohamadi, [٢١.١٢.١٥ ٠٩:٠٢]
تحقیقات جدید در زمینه روانشناختی و کارکرد مغز و ارتباط بین اضطراب شدید و شخصیت های مضطرب با اختلالات روانی و آلزایمر در دوران بزرگسالی :
http://www.spring.org.uk/2015/12/this-personality-trait-raises-dementia-risk-48.php?omhide=true&utm_source=PsyBlog&utm_campaign=73d90a289e-RSS_EMAIL_CAMPAIGN_MAILCHIMP&utm_medium=email&utm_term=0_10ef814328-73d90a289e-213902189
تحقیقات جدید در زمینه روانشناختی و کارکرد مغز و ارتباط بین اضطراب شدید و شخصیت های مضطرب با اختلالات روانی و آلزایمر در دوران بزرگسالی :
http://www.spring.org.uk/2015/12/this-personality-trait-raises-dementia-risk-48.php?omhide=true&utm_source=PsyBlog&utm_campaign=73d90a289e-RSS_EMAIL_CAMPAIGN_MAILCHIMP&utm_medium=email&utm_term=0_10ef814328-73d90a289e-213902189
بر اساس این تحقیق افراد مضطرب ( فارسی عامیانه : هولکی ، عجول ، -- به ترکی : تَلَسیک ! ) ، 48٪ بیشتر شانس ابتلا به دمانس و آلزایمر دارند :
همچنین :
The link between anxiety and dementia could be a result of cortisol — the so-called ‘stress hormone’ — damaging the brain.
در مورد چگونگی تطابق این بیماران با محیط می توان گفت :
کاهش حجم مغز
تخریب بافت آن
فراموشی ، اضطراب ، افسردگی
و از همه مهمتر : کاهش توانایی های ذهنی از قبیل توانایی حل مسائل روزمره ، یافتن راهکار برای رخدادهای گوناگون که همه روزه روی می دهند و نیاز به تصمیم گیری و پیدا کردن راه حل دارند ، و ...
مجموعه این علایم باعث کاهش توانایی های فرد می شود .
لیکن از آن جایی که قصد دارد تطابق اش را با محیط حفظ کند ، تنها توانایی که هنوز در آن مسلط است ( و شاید با تجربه تر شده باشد ) ، "هشدار دادن" ، "اعلام خطر" ، "برحذر داشتن " دیگران از خطرات و ریسک موجود می باشد [دشمن شناسی] .
بنابراین در سروکار داشتن با این افراد ، اطرافیان ، ممکن است دچار احساس ناامنی شده و نیز بدبینی و استرس بر آن ها غلبه نماید .
چنان چه زمینه های شخصیتی و تجربیات زندگی گذشته فرد نیز سرشار از بی اعتمادی به اطرافیان و سایر مردم بوده باشد ، به تدریج ممکن است انواع توهم و بدبینی نسبت به اطرافیان همسایگان ، اهل محل و .... نیز جریان فکر فرد را انباشته سازد .
با تزریق فرافکنی های مومنانه و پرهیزکارانه ( با عنایت به آن چه آقای آرامش دوستدار آن را "دین خویی" نام نهاده است ) با شرایطی روبرو خواهیم شد که فرد ممکن است دیگران را خطاکار ، ناحق ، گمراه ، فاسد ، کافر ، بدکار ، .... قلمداد نماید [حق بجانبی] .
همان گونه که کاربرد ( حق و باطل ) در روابط بین الملل باعث جنگ بین کشورها شده و می شود ( مانند ایران و عراق - ایران و آمریکا - ایران و همه دنیا ! ) ، کاربرد ( حق و باطل ) در روابط اجتماعی نیز همین پیامد را در پی خواهد داشت و داشته است .
اگر تعامل بین افراد جامعه بر اساس منافع شخصی و منافع مشترک باشد ، می توان به صلح و صفا و یک زندگی آرام و بی دغدغه امیدوار بود .
اما کاربرد " حق و باطل " ، " خوب و بد " ، " مسلمان و نامسلمان" در روابط انسانی جز جنگ دایمی فرجامی نخواهد داشت .
ارجاع کار
ارجاع حل مسئله
به افرادی که بیشتر "نیازمند درمان" هستند تا "پیشنهاد همکاری" ! ،
برخلاف انتظار ، باعث : گره خوردن مسائل و استخوان لای زخم شدن آن ها خواهد شد .
زیرا همان گونه که گفته شد ، روش حل مسئله توسط این افراد ، خواه ناخواه امور را به سمت بدبینی ، دشمنی ، جنگ ، نزاع و دعوا و مرافعه پیش خواهد برد ،
هرچند ، حتی اگر به رایگان بتوان از نیروی کار آن ها بهره برداری کرد ،
زیرا همان گونه که گفته شد ، روش حل مسئله توسط این افراد ، خواه ناخواه امور را به سمت بدبینی ، دشمنی ، جنگ ، نزاع و دعوا و مرافعه پیش خواهد برد ،
هرچند ، حتی اگر به رایگان بتوان از نیروی کار آن ها بهره برداری کرد ،
این الگو و تحلیل به خوبی قابل انطباق با وضعیت کسانی که به دلیل کهولت سن ، امتناع تفکر ناشی از سبک تفکر دین خویانه ، سپهر سیاسی تصمیم گیری اجرایی کشور را به انحصار خویش درآورده اند می باشد .
۵ نظر:
نفهمیدم هسته سخنتان چه هست. ساید جون خسته هستم نمی فهمم.
حق با شماست
خیلی پراکنده است
علاوه بر این که تفکر دین خویانه باعث امتناع و انسداد تفکر و خفه شدن (supress) خلاقیت فرد می شود ،
همچنین :
امتناع تفکر ، ناتوانی از اندیشیدن متناسب با ضروریات محیط ، نیز باعث گرایش به تفکر دینخویانه (برگزیدن روش های حل مسئله مطابق راهبردهای دینی مانند تکفیر ... ) می گردد .
یعنی ارتباط دو طرفه است .
اگر به تعبیر حدیثی که منسوب به امام صادق است بخواهیم بگوییم :
هم جهل باعث تنسک می شود
هم تنسک باعث جهل می شود
از جنبه اجتماعی :
سپردن حل مسائل کشور به دست کسانی که خود برای نیاموختن راهکارها به زیر چتر معجزات الهی پناه برده اند و در انتظار نشسته اند تا او [به فضل خود] مسائل [معاش] روزمره شان را حل کند ،
و یا اگر اندگی توانایی اندیشیدن داشتند ، با عادات دینخویانه از دست داده اند ،
فقط ثابت می کند که :
بقیه جمعیت نیز ابتکار عمل و تشخیص صلاح و مصلحت خود را به خاطر غلبه دینخویی از دست داده اند .
و ارتباط آن با مسائل و کیس های واقعی که این روزها بویژه ، همه روزه ، با آن ها روبرو هستم ، این که :
از لحاظ بالینی نیز این فرضیات تایید می شود .
یعنی این نشانه ها ، علایم و آسیب ها را در جمعیت می توان شناسایی کرد .
در حل مسائل اجتماعی ( یعنی دقیقا آن جایی که امور از جنبه فیزیکی محض خارج شده و اندیشه بکار می آید ) تفاوت چندانی بین :
یک خانواده دو نفره
یک خاندان
محله
روستا ، شهر
و کشور وجود ندارد
همه جا این الگو قابل مشاهده و تطبیق می باشد .
کاربردی تر
این که به تدریج
ما بایستی بتوانیم بگوییم :
پنیر نخور خنگ می شوی ! .
اگر رابطه خوردن پنیر با خنگ شدن را به خوبی بتوانیم نشان دهیم
باید دلایل بالینی و شواهد واقعی برای ارائه داشت
وگرنه نظریات ، هر چند درست ، در حد عقیده و باور و گفتگوهای مجلسی و محفلی باقی می مانند .
بایستی نتایج دینخویی در زندگی یک خانواده را برای آن ها پرینت گرفت .
مانند برگه آزمایشی که نشان می دهد قند خون بیمار بالاست ، هر چند خود بیمار تصور دیگری دارد .
ارسال یک نظر