۱۳۹۴ دی ۲۱, دوشنبه

خصوصیات استبداد (مستبد ، دیکتاتور) دینی کدام اند ؟

خصوصیات مستبد دینی همان خصوصیاتی است که برای خداوند در متون دینی به تصویر کشیده شده است . 
شاید بگویید : مستبد دینی ، دیکتاتور مذهبی ، که خدا نیست ! ؟ 
پاسخ این است که : 
بله ، دیکتاتوری که با  ترفندها و راهکارهای دینی می خواهد بر مردم حکومت کند ، ناگزیر ، جای خدا را خواهد گرفت و ، دست بر قضا ! ،  مشکل از همین جا آغاز می شود
زیرا بنا به تعریف : خداوند در انجام امور جاری و تدارکاتی مشکلی ندارد ، همه جهان را مسخر بنده اش ساخته ، برود هر چه می خواهد بخورد ! . 
                  ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار اند           تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری  (سعدی) .
اما دیکتاتور مستظهر ( پشت گرم ) به دین : 
 چیزی ندارد تا به کسی بدهد ، 
راهکار های انجام پذیرفتن امور در جهان مادی را نیز به علت "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" نمی تواند و یا نمی خواهد یاد بگیرد ، بنابراین تناقض از همین جا آغاز می شود . 
او ناگزیر است بندگان اش را به دست درازی به سهم دیگران راهنمایی کند  . 
حق این را بر آن حلال کند و زندگی را بر یکی حرام سازد تا آن کسی که او را به خوبی پرستش می کند بتواند بیشتر بهره مند از مواهب طبیعی باشد . 
دیکتاتور نظامی : سرزمین دیگران را تصرف می کند و سپس بین  بندگان اش تقسیم می کند . 
دیکتاتور ملی : ملت را متحد و یکپارچه می سازد بر علیه ملت های دیگر . 
اما دیکتاتور مذهبی ناگزیر : 
حق یکی را بر دیگری حلال می کند ، 
یکی را بر دیگری رجحان و برتری می بخشد ، 
جان و مال و ناموس یکی را برای دیگری (بندگان خودش) مباح می شمارد .
وعده های موهوم و آن جهانی به مردمان تحت سلطه اش می دهد . 
...
در تحلیل از شرایط زندگی تحت سلطه استبداد دینی شعری سروده شده (جالب توجه این که به فردوسی نسبت داده شده است ) :
...     به رنجِ  یکی  ، دیگری بر خورد         به داد و به بخشش همی ننگرد 

 ...   پیاده شود مردم جنگجوی          سوار آنک لاف آرد و گفتگو  
در گذشته پیچیده ترین کارها  و دشوارترین آن ها  جنگیدن و نبرد بوده ، زیرا جنگ ها تن به تن بوده و در هر رزمی ناگزیر یکی کشته می شده است بنابراین متخصصان آن دوره ، کاردانان و کارشناسان آن دوره ، جنگ آوران  بوده اند ، فردوسی از این که تخصص و کاردانی و کارشناسی بی ارزش می شود و جای آن را یاوه گویی و پُرچانه گی خواهد گرفت گلایه داشته است . 

قسمت مربوط به خصوصیات دوران سلطه استبداد دینی در شعر فردوسی را در زیر آورده ام :
...




====== زیر نویس ها  :   ========================================
خصوصیات استبداد دینی در شعر فردوسی :
چو با تخت منبر برابر کنند                   همه نام بوبکر و عمر کنند
تبه گردد این رنجهای دراز                    نشیبی درازست پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر             ز اختر همه تازیان راست بهر
چو روز اندر آید به روز دراز                 شود ناسزا شاه گردن فراز
بپوشد ازیشان گروهی سیاه                   ز دیبا نهند از بر سر کلاه
نه تخت ونه تاج و نه زرینه کفش           نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش
به رنج یکی دیگری بر خورد                به داد و به بخشش همی‌ننگرد
شب آید یکی چشمه رخشان کند             نهفته کسی را خروشان کند
ستانندهٔ روزشان دیگرست                   کمر بر میان و کله بر سرست
ز پیمان بگردند وز راستی                   گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم جنگجوی                    سوار آنک لاف آرد و گفت وگوی
کشاورز جنگی شود بی‌هنر                  نژاد و هنر کمتر آید ببر
رباید همی این ازآن آن ازین                 ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود                   دل شاهشان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر                   پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر
شود بندهٔ بی‌هنر شهریار                    نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی کسی رانماند وفا                     روان و زبانها شود پر جفا
از ایران وز ترک وز تازیان                 نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود            سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زیر دامن نهند                    بمیرند و کوشش به دشمن دهند
بود دانشومند و زاهد به نام                  بکوشد ازین تا که آید به کام
چنان فاش گردد غم و رنج و شور         که شادی به هنگام بهرام گور
نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام     همه چارهٔ ورزش و ساز دام
پدر با پسر کین سیم آورد                    خورش کشک و پوشش گلیم آورد
زیان کسان از پی سود خویش              بجویند و دین اندر آرند پیش
نباشد بهار و زمستان پدید                   نیارند هنگام رامش نبید
چو بسیار ازین داستان بگذرد               کسی سوی آزادگی ننگرد
بریزند خون ازپی خواسته                   شود روزگار مهان کاسته





هیچ نظری موجود نیست: