۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

ادامه خصوصيات شخصيت حق بجانب

شخصيت حق بجانب :‌
همواره بايد در جدال باشد
براي فراموش كردن تناقض هايي كه لابلاي باورهايش جا داده است ،‌ناگزير از جدال دايمي است .

قسمتی از مقاله   حکومت اسلامی (داعش) واقعا چه می خواهد؟    نوشته  گرم وود  ترجمه آقای دانیل جعفری       Daniel Jafari‏   بهتر از هر تصویر دیگری این مفهوم را می رساند :

من به عنوان تمرین روشنفکرانه گناهکارانه، از همراهی شان لذت بردم، اما حد و مرز داشت. در مرور «نبرد من» جورج اورول نوشت هیچ وقت نتوانسته از هیتلر متنفر باشد، چیزی در او بود که حتی وقتی اهداف اش تنفربرانگیز بود، خودش را ضعیف میدان جا میزد. «حتی وقتی مشغول کشتن موش بود، طوری رفتار می کرد که انگار اژدهاست». مبارزین حکومت اسلامی هم همین وجه را دارند. خود را در نبردی دایمی می بینند که فراتر از زندگی شان هست، خودشان را بر حق می پندارند و انتظار دارند که در درام غرقه بشوند و در عین حال این را هم نوعی مسئولیت برای خودشان می بینند.

اورول نوشت فاشیسم عقلایی تر از هر فهمی از زندگی است. جایی که سوسیالیسم، یا حتی کاپیتالیسم به شکلی دیگر، به مردم می گوید «من به شما وعده دورانی خوب می دهم» هیتلر به مردم می گفت «من به شما وعده تقلا، خطر و مرگ می دهم» و یک ملت در مقابل اش زانو زد . نبایستی جذبه عاطفی اش را نادیده بگیریم .
به همین قیاس نبایستی جذبه مذهبی روشنفکری حکومت اسلامی نادیده گرفته بشود. اینکه حکومت اسلامی به عنوان دکترین اش، تحقق پیشگویی را قرار داده به ما نشان می دهد چند مرده حلاج است. آنها با خوشحالی نابودی خودشان را انتظار می کشند، حتی وقتی از همه طرف احاطه شده اند، ایمان دارند که کمک الاهی آنها را پیروز خواهد کرد.ابزار ایدئولوژیک ممکن است بعضی را متقاعد کند که ادعایشان نادرست است. ابزار نظامی شاید بتواند بعضی از جنایات شان را محدود بکند. ولی برای سازمانی که تا به این حد از تغییر عقیده عاجز است، این ها شاید تنها راه باشد. نبردی دراز در پیش است، اگرچه شاید تا آخر الزمان ادامه نیابد.


پی نوشت : 
{ جورج اورول نوشت هیچ وقت نتوانسته از هیتلر متنفر باشد، چیزی در او بود که حتی وقتی اهداف اش تنفربرانگیز بود، خودش را ضعیف میدان جا میزد. «حتی وقتی مشغول کشتن " موش " بود، طوری رفتار می کرد که انگار  " اژدهاست " ». مبارزین حکومت اسلامی هم همین وجه را دارند  "}
...................................................................................................................................................................

 مبالغه در اندازه دشمن ، همان گونه که در روانشناسی بالینی در مورد شخصیت های پارانوئیدی آمده است ، یکی از اصلی ترین خصوصیات این شخصیت هاست . 
پارانوئید ، بزرگی ( grandusity ) خودش را از بزرگی دشمن اش می گیرد ( DSM III ) . 
هر چه دشمن در اطراف اش بیشتر و هر چه اندازه آن ها بزرگ تر و تعدادشان بیشتر باشد ( نمایانده شود ، احساس شود ) ، فردی که دچار هذیان های پارانوئیدی است بیشتر احساس بزرگی می کند . 
پارانوئید ناگزیر است دشمنی به اندازه موش را به اژدها تبدیل کند . 
کاری عادی که به روش های عادی انجام اش از دیگران برمی آید را ، برای خودش در حد معجزه بالا ببرد (دشوار تصور کند ) .
  او باور دارد که شخصیتی  در حد پیامبران ، مصلحان ، امامان ، اسطوره هاست ، هر چند صراحتا چنین ادعایی را بر زبان نیاورد و تا پایان عمر دم نزند ! . 
ولی البته ، ترجیح می دهد این را از زبان دیگران بشنود . 
و به طور غیر مستقیم بارها و بارها در  رفتار و گفتار به این امر تصریح خواهد کرد . 
مثلا رفتاری ( هر چند غیر قانونی ) مانند صحابه ، پیامبران ، امامان انجام خواهد داد ، یا اختیاراتی در حد آن ها برای خود طلب خواهد نمود .


پی نوشت 2 :
این تبدیل موش به اژدها یا شیر را در کلیه رفتارهای پارانوئید های وطنی یعنی همان شخصیت های حق بجانب مشاهده و ردیابی است .
این گونه شخصیت های ناهنجار ، افراد مبتلا به اختلال شخصیت ، اغلب خود را با اسطوره های صدر اسلام همانند می سازند .
از کوچکترین موقعیت یا کمترین شباهت حداقلی با تاریخ نقل  شده برای زندگی  پیامبران ، امامان ، صحابه ، مجاهدین صدر اسلام یا سایر قهرمانان برای تظاهر به قرار داشتن در وضعیت و موقعیت مشابه بهره می گیرند .
پیرامون ما آن قدر این نشانه ها فراوان هستند که شاید به چشم نیایند :
در ادبیات به اصطلاح عرفانی : 
گر سنگ فتنه بار فرق من اش سپر کن
و ر تیر طعنه آید جان من اش نشانه ( سعدی )
شاعر سپر سنگ فتنه شدن فرق سر خود اش را آن چنان راحت بر زبان جاری می سازد انگار که توانایی تحمل لایزال دارد  ( تفکر ماژیکال جادویی ، یا تصور همه کار توانی    omnipotence ، ستم دیدگی  ) .
آسمان بار امانت نتوانست کشید ، قرعه کار به نام من دیوانه زدند ( حافظ )  .
باری که حمل اش گردون ندانست ،   جز ما ضعیفان حامل ندارد  ( حافظ ) .
رند قلاش معاصر دیگری به زبان ترکی چنین اشعار فرموده است :
دوست و دشمن از من روی گرداندند  ،  چشمه ها و چراغ های ام به خاموشی گراییدند
 در میانه مهلکه  آفتاب غروب کرد   ،   شب قیرگون فرارسید
و دنیا برای من چونان خرابه شام شد .
شاید شنونده تصور کند گوینده این عبارات درگیر مبارزات سیاسی بوده و رفقای اش او را تنها گذارده یا به سازمان های امنیتی  فروخته اند و اکنون هیچ سر پناهی و پناهگاهی ندارد و به تنهایی بار یک حزب ، نهضت ، قیام ، عملیات مسلحانه یا قهرمانانه را بایستی به دوش بکشد ! ؟ .
خیر ! ؟
دست بالا ، یکی دو رفیق و دوست پا منقلی احتمالا یکی دو شب یکی دو ساعت دیرتر به محل موعود که با وی وعده داشته اند به اتفاق تریاکی دود کرده و گپی بزنند ، آمده اند و سوز و گداز قافیه پرداز ما از این بابت می باشد .
هم او گفته است :
بوردا بیر شیر داردا قالیب باغریر ( یعنی : اینجا یک شیر در بند مانده است ، غرش می کند ! )
دیگری از  "کوس انالحق زدن" دم زده است  .
دیگری روان نویسی خودش و مذمت های اطرافیان که به زعم او هنر وی را نداشته اند را با حضرت علی امام اول شیعیان همانند ساخته است .
دیگری ، هنگامی که کرسی سلطنت را از زیر پای اش کشیده اند می نالد که : "من بایستی بروم سرم را توی چاه کنم و حرف بزنم " ! ، یعنی همان کاری که نقل است علی (ع) از شدت تنهایی و نادانی اطرافیان شب ها در مدینه (یا شاید کوفه ) انجام می داده است .
رد پای اژدها ساختن از یک موش را همه جا در رفتار ، گفتار ، کردار و از همه بیشتر در پندار ( ارزیابی درونی از خود ، احساس غیر واقعی فرد نسبت به خودش  )  می توان مشاهده نمود و در وبلاگ های دیگر نیز نمونه های آن را فراوان آورده ام .




۳ نظر:

mahbodan گفت...

یک جور تقدیرگرایی دارد. می خواهد القا کند بگذار تا نهایت گند و عفن بالا بیاید. بگذار هم دیجر را بکشند. بگذر خود را نابود کنند.
این خردمندانه نیست.
خشونت بازتولید می شود خون خون می آورد. این داستان بی پایان است.

احمد نورمحمدی آبادچی گفت...

جناب mahbodan
ما در صدد تایید یا انکار هیچ یک از طرفین نیستیم
استفاده می کنیم از نظریات و گفتگو ها برای شناخت و آشکار تر شدن نشانه های "اختلال شخصیت" مورد نظرمان .
از جنبه ، ( اگر بتوان اسم اش را چنین گذاشت ) ، از جنبه کلینیکال سایکولوژی clinical psychology به موضوع نزدیک می شویم . با استفاده از این نظریات ، تشخیص مان (طبقه بندی مان) در مورد این طیف از شخصیت های پارانوئیدی ( که آن ها را بر اساس فرهنگ خودمان شخصیت "حق بجانب" نامیده ایم ) رنگ و جلا می یابد ، صیقل می خورد .

احمد نورمحمدی آبادچی گفت...


پی نوشت :

{ جورج اورول نوشت هیچ وقت نتوانسته از هیتلر متنفر باشد، چیزی در او بود که حتی وقتی اهداف اش تنفربرانگیز بود، خودش را ضعیف میدان جا میزد. «حتی وقتی مشغول کشتن " موش " بود، طوری رفتار می کرد که انگار " اژدهاست " ». مبارزین حکومت اسلامی هم همین وجه را دارند "}


مبالغه در اندازه دشمن همان گونه که در روانشناسی بالینی در مورد شخصیت های پارانوئیدی آمده است یکی از اصلی ترین خصوصیات این شخصیت هاست .

پارانوئید ، بزرگی ( grandusity ) خودش را از بزرگی دشمن اش می گیرد ( DSM III ) .

هر چه دشمن در اطراف اش بیشتر و هر چه اندازه آن ها بزرگ تر و تعدادشان بیشتر باشد ، فردی که دچار هذیان های پارانوئیدی است بیشتر احساس بزرگی می کند .

پارانوئید ناگزیر است دشمنی به اندازه موش را به اژدها تبدیل کند .

کاری عادی که به روش های عادی انجام اش از دیگران برمی آید را برای خودش در حد معجزه بالا ببرد .
او باور دارد که چیزی در حد پیامبران ، مصلحان ، امامان ، اسطوره هاست ، هر چند صراحتا چنین ادعایی را بر زبان نیاورد و تا پایان عمر دم نزند .

ترجیح می دهد این را از زبان دیگران بشنود .

ولی به طور غیر مستقیم بارها و بارها در رفتار و گفتار به این امر تصریح خواهد کرد .

مثلا رفتاری ( هر چند غیر قانونی ) مانند صحابه ، پیامبران ، امامان انجام خواهد داد ، یا اختیاراتی در حد آن ها برای خود طلب خواهد نمود .