۱۳۹۴ اسفند ۴, سه‌شنبه

مایه افتخار یا مایه سرشکستگی !؟

یکی از مفاهیمی  که با بزرگ نمایی آن سعی در جلب نظر مردم و کشاندن آنان به مشارکت در نمایش های حکومتی دارند مسئله امنیت است .
یک بار برای همیشه بایستی با این موضوع روبرو شویم ; این پرسش را برای خودمان طرح کنیم که : آیا ما از امنیت برخورداریم ؟  آیا  : شرایط و حالاتی که در کشور وجود دارد را می توان امنیت نامید ؟
مردم را از گرفتار شدن به روزگار مردم عراق و سوریه می ترسانند ، آیا مردم عراق و سوریه گرفتار وضعیت ناهنجار و نامطلوبی هستند ؟،  یا برعکس در گذار تاریخی متناسب خودشان به سر می برند ؟
این که ما هر روزه صدای اعتراض کرد ها ، بلوچ ها ، عرب ها ، ترک ها ، مازنی ها ، گیلک ها را نمی شنویم که :  "محض رضای خدا این چه جور مملکت داری است ! ؟  "             آیا خوب است ! ! ! ؟ ؟ ؟   
این که فریاد مردم محروم در گلو خفه شده است ، و به عنوان مثال به این سخن که در متون دینی ما قابل جستجو و کاربرد است  عمل نمی کنند که :   "در عجبم از کسی که شب را گرسنه می خوابد و صبح با شمشیر بر مردم نمی تازد "
آیا این وضعیت ، وضعیتِ مناسب و ایده آلی است ! ؟ .
این که مردم مناطق کویری و سرزمین های بی آب و علف ما نه محصول کشاورزی دارند و نه صحرایی که با گوسفند چراندن در آن بتوانند ثروت تولید کنند و سپس ، خود ، اداره امور خویش را در دست بگیرند بایستی مایه تفاخر ما باشد ؟
یکی از فعالیت های روزمره دانشجویان هر کشوری اعتصاب ، تحصن ، مخالفت و تعطیل کردن کلاس ها ،  ... خلاصه شوریدن بر نظم و سازوکار ( همواره پوسیده و فاسد ) موجود است اما دانشجویان ما جرات نمی کنند چنین کنند و آن هایی که با اما و اگر و حتی با رعایت توصیه های دولتمردان و مجریان پروژه به اصطلاح "اصلاح طلبی" ، اندک گفتگویی و تجمعی کرده اند سال هاست در زندان عمر عزیز را می گذرانند و یا از ترس جان به خارج پناهنده شده اند ،
آیا چنین وضعیتی بایستی مایه آرامش خیال ما باشد  !؟ .
پس این که شاعر گفته است :  خنک آن که آسایش مرد و زن       ،     گزیند بر آسایش خویشتن    . . .    یعنی چه ؟
اگر چنین باشد ما ( کسانی که از این سکوت قبرستانی لذت می برند ) آسایش خود را بر آسایش دیگران ترجیح داده ایم ! ؟
در عراق مردم سنی مذهب بر علیه سلطه اسارت بار عده ای سیاستمدار و موج سوار ( که به پشتگرمی متولیان و نهادهای مذهب شیعه و البته دخالت های بی حد و مرز متولیان شیعه حاکم بر کشور ما بر آن ها حاکم شده اند )  شوریده اند ، قیام کرده ، انقلاب کرده اند .
آیا ما که انقلاب مان را تا سی و هفت سال پس از آن کش داده ایم و سپاه و شورا و دشمن شناس و هزار و یک جور نهاد و دفتر و مجلس و سازوکار برای پاسداری از انقلاب مان براه انداخته ایم بایستی خوشحال باشیم یا امکانات مان را در جهت تداوم سلطه بر آن ها به کار بیندازیم ؟
در سوریه نیز با چنین رویکردی مواجه هستیم .
در افغانستان مردم برای نجات از قید استبداد داخلی و تحجر دینی قیام کرده اند و شرایط آن جا یادآور دوران مشروطه کشور خودمان است ، آیا بایستی گذار خود مان از استبداد نظامی و استبداد دینی در دوران مشروطه را دشمن بداریم یا بدان پروسه تعامل اجتماعی با دیده احترام بنگریم ؟ .

آیا امنیت داریم ؟
آیا سکوت قبرستانی بهتر از کشمکش بر سر بهبود و گذار از سیکل بسته و منحطی به وضعیت جدید و باز می باشد ؟
آیا این که مردم کشورهای همسایه بر علیه سلطه و ظلم و ستم و دخالت بیگانگان در امور داخلی شان قیام کرده اند و با مزدورانی که از طرف کشور های همسایه پشتیبانی و تجهیز می شوند درگیر هستند چیز بدی است ؟ 
این که مردم کرد عراق پس از سال ها مبارزه حق حاکمیت بر سرنوشت خودشان را به دست آورده اند از دید ما مردم ایران چگونه بایستی ارزش گذاری شود ؟ .
این که چند نفر غوغاسالار با روکشی و نمایشی از رفتار هیستریک و سادیستیک مذهبی یا به گفته محمد نوری زاد با عربده های اسلامی بتوانند هر صدایی را ، هر فریاد اعتراض یا دادخواهی را در گلو خفه کرده و مردم بسیار وزین و با شخصیتی مانند مردم ایران زمین را زمینگیر سازند را بایستی امنیت نامید ، آیا بایستی آن را "ثبات و امنیت"  نامگزاری کرد ؟ .

...

فراوان ادامه دارد  ! ...
94/12/05 : خوشبختانه یکی از بزرگواران و مهربانان این دیار کامنتی زیر متن گذارده اند که شاید به روشن تر شدن مطلب یاری رساند :
 به نظرم در بررسی این نظریه باید به این امر توجه کنیم که این مردم درچند سال گذشته شاهد طولانی ترین جنگ قرن بیستم (حتا طولانی تر از جنگ های جهانی )بوده اند...بسیاری از افرادی که امروزه در پایان سنینی جوانی ومیانسالی هستند (همان کسانی که می توان از آنان انتظار تغییر داشت)تجربه زندگی در زمان جنگ در دهه شصت را داشته اند. شاید در این چارچوب؛ اینکه  مردم از احساس امنیت وثبات ظاهری حتا به قیمت از دست دادن آزادی های فردی،خشنود باشند امری غیر عادی تلقی نشود. متن شما من را در این اندیشه برد که به طور مثال مردم سوریه پس از این چند سال اگردوباره حکومتی دیکتاتوری بر آنان حاکم شود چه رفتاری خواهند داشت؟

پاسخ من :

 خوب ! ، مگر هر کاری با جنگ حل می شود .
و مگر هر نوع دخالت مردم در تعیین سرنوشت شان به جنگ داخلی منتهی می شود .
مگر قرار است اسلحه برداریم به جان یکدیگر بیفتیم .
در عراق و سوریه فرهنگ شان این است که اعتراض مساوی اسلحه برداشتن است .
کسی که  طرفدار وضع موجود است بایستی اسلحه بدست بگیرد و مخالف وضع موجود نیز بایستی اسلحه بدست بگیرد ، اما در ایران که چنین نیست .
اتفاقا  خود  حاکمان کشور اسلحه را از دست پاسداران گرفته و سهام شرکت ها و دسته چک را دست شان دادند  ،
اما  ، البته اخیرا یکی از مطالعات  که بتازگی  منتشر کردم اثبات کرده است که :
هر نوع تصور مخالفت در ذهن ممکن است موجب آشفتگی ذهن شود .

ما ، وقتی تصور مخالفت به سراغ مان می آید همراه با خود آدرنالین هم می آورد ، آن وقت چون خودمان ، همان جایی که سر جای مان نشسته ایم ، آماده نبرد می شویم ! ، فکر می کنیم که لزوما مخالفت باعث جنگ می شود یا باعث دعوا و اوقات تلخی می شود ، اما :     می تواند چنین نباشد ! .
تفاوت مردم اجتماعی با غیر اجتماعی ، شاید در همین باشد ؟ .
یافته های جدیدی که این نظریه را تایید و تقویت می کنند :
ولید می‌گوید ابوبکر بغدادی رهبر گروه «خلافت اسلامی» که دو سال پیش در مسجد جامع موصل تاسیس خلافت خودخوانده گروه را اعلام کرد طرفداران فراوانی داشت. ولید می‌افزاید: «به او اعتقاد داشتم. ما به آنها علاقمند بودیم چون ما را از سرکوبگری شیعیان نجات دادند.»

هیچ نظری موجود نیست: