یکی از موضوعاتی که مدت هاست به دنبال آن هستم تحقیق در این زمینه است که چرا برخی مردم احساس خوبی از مخالفت کردن با دیگران ندارند ؟
چرا هنگامی که بر سر یک مسئله ساده مخالفت خود را ابراز می داریم تغییرات فیزیولوژیک و خلقی نسبتا قابل توجهی در ما رخ می دهد ، یعنی یک مخالفت ساده را نیز بایستی همراه با خشم و دعوا ابراز داریم ؟ .
معمولا این دیگران هستند که ما را متوجه عدم تناسب ابراز مخالفت مان با میزان آمادگی جسمی و تهاجمی که پیدا کرده ایم و لبریز شدن رفتارمان از خشم و تهدید می سازند .
خوشبختانه با یک مطالعه روان شناختی در این زمینه روبرو شدم در آن را در فیسبوک منتشر ساختم و در پی آن به تئوری تعصب حقیقت پنداری رسیده و ترجمه ای از آن را نیز در یکی از سایت ها مشاهده کردم .
در باره دلایل موافقت بی چون و چرا با دیگران در فیسبوک نوشتم :
یکی از انتظارات اساسی که جامعه از دانش آموختگان علوم انسانی دارد این است که در زمینه هایی مانند این پست تحقیق کرده و نتایج حاصل را آشکار سازند .
یعنی آن اندازه در مورد آن بنویسند ، تحقیق و پژوهش کنند ، و گفتگو بحث ترتیب دهند که اعضای عامی جامعه نیز با این واقعیت روبرو شوند که :
بیشتر مردم تمایل دارند همواره با هر موضوعی موافقت کنند .
در مطالعه زیر آشکار شده است مخالفت با دیگران در افراد بسیاری ، می تواند باعث فعال شدن مناطقی از مغز که با احساسات ناخوشایند در رابطه با ناهماهنگی دریافت ها سروکار دارند گردد .
یعنی یک احساس روانی ناخوشایند و آزار دهنده ، حالتی که آرامش و آسایش روانی افراد را بر هم می زند در پس هر ابراز نظر مخالف با دیگران می تواند نهفته باشد .
نتیجه ای که از این تحقیق در رابطه با فضای عمومی جامعه می توان گرفت این است که دولت وظیفه دارد مخالفت عمومی را برای افراد کم هزینه تر نماید ، زیرا نگرانی و استرس حاصل از مخالفت کردن با نظریه غالب می تواند باعث موافقت با دیگران علیرغم میل باطنی گردد .
بنابراین قرارداد های اجتماعی که بر اساس خواست درونی افراد در جامعه شکل می گیرند ، در صورت عدم مراعات این نکته بی اعتبار می گردند .
این یافته حتی می تواند فقه را نیز دگرگون سازد : آن جایی که رضایت واقعی افراد و تمایل آن ها بر عقد قراردادی شرط شده است ، چنانچه این موانع روانی طرفین قراردادی را ناگزیر از موافقت بی پایه با شرایط نماید ، شاید شرایط صحت عقد را مخدوش سازد .
البته این مطالعه ناظر بر شرایط عادی است و موافقت هایی که در شرایط هیاهو ، جنگ ، شعار دادن اوباش و گروه های فشار ، تهدید مکرر مخالفان به مرگ و ... با قوانین یا رفراندوم و این گونه موارد ابراز گردیده حتی بدون در نظر گرفتن چنین واقعیتی نیز محکوم به ابطال می باشند .
امروز از یادداشت دیگری دوباره به این مطلب رسیدم و ناگزیر شدم نتیجه تا کنون تحقیق را در یادداشتی منعکس سازم ! .
تا بعد ... ! .
چرا هنگامی که بر سر یک مسئله ساده مخالفت خود را ابراز می داریم تغییرات فیزیولوژیک و خلقی نسبتا قابل توجهی در ما رخ می دهد ، یعنی یک مخالفت ساده را نیز بایستی همراه با خشم و دعوا ابراز داریم ؟ .
معمولا این دیگران هستند که ما را متوجه عدم تناسب ابراز مخالفت مان با میزان آمادگی جسمی و تهاجمی که پیدا کرده ایم و لبریز شدن رفتارمان از خشم و تهدید می سازند .
خوشبختانه با یک مطالعه روان شناختی در این زمینه روبرو شدم در آن را در فیسبوک منتشر ساختم و در پی آن به تئوری تعصب حقیقت پنداری رسیده و ترجمه ای از آن را نیز در یکی از سایت ها مشاهده کردم .
در باره دلایل موافقت بی چون و چرا با دیگران در فیسبوک نوشتم :
یکی از انتظارات اساسی که جامعه از دانش آموختگان علوم انسانی دارد این است که در زمینه هایی مانند این پست تحقیق کرده و نتایج حاصل را آشکار سازند .
یعنی آن اندازه در مورد آن بنویسند ، تحقیق و پژوهش کنند ، و گفتگو بحث ترتیب دهند که اعضای عامی جامعه نیز با این واقعیت روبرو شوند که :
بیشتر مردم تمایل دارند همواره با هر موضوعی موافقت کنند .
در مطالعه زیر آشکار شده است مخالفت با دیگران در افراد بسیاری ، می تواند باعث فعال شدن مناطقی از مغز که با احساسات ناخوشایند در رابطه با ناهماهنگی دریافت ها سروکار دارند گردد .
یعنی یک احساس روانی ناخوشایند و آزار دهنده ، حالتی که آرامش و آسایش روانی افراد را بر هم می زند در پس هر ابراز نظر مخالف با دیگران می تواند نهفته باشد .
نتیجه ای که از این تحقیق در رابطه با فضای عمومی جامعه می توان گرفت این است که دولت وظیفه دارد مخالفت عمومی را برای افراد کم هزینه تر نماید ، زیرا نگرانی و استرس حاصل از مخالفت کردن با نظریه غالب می تواند باعث موافقت با دیگران علیرغم میل باطنی گردد .
بنابراین قرارداد های اجتماعی که بر اساس خواست درونی افراد در جامعه شکل می گیرند ، در صورت عدم مراعات این نکته بی اعتبار می گردند .
این یافته حتی می تواند فقه را نیز دگرگون سازد : آن جایی که رضایت واقعی افراد و تمایل آن ها بر عقد قراردادی شرط شده است ، چنانچه این موانع روانی طرفین قراردادی را ناگزیر از موافقت بی پایه با شرایط نماید ، شاید شرایط صحت عقد را مخدوش سازد .
البته این مطالعه ناظر بر شرایط عادی است و موافقت هایی که در شرایط هیاهو ، جنگ ، شعار دادن اوباش و گروه های فشار ، تهدید مکرر مخالفان به مرگ و ... با قوانین یا رفراندوم و این گونه موارد ابراز گردیده حتی بدون در نظر گرفتن چنین واقعیتی نیز محکوم به ابطال می باشند .
امروز از یادداشت دیگری دوباره به این مطلب رسیدم و ناگزیر شدم نتیجه تا کنون تحقیق را در یادداشتی منعکس سازم ! .
تا بعد ... ! .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر