سيكل بسته ، دايره بسته ، مثل اسب عصاري
هر چقدر به دور خودت ميچرخي باز هم از حول يك محور بسته و بيهوده خارج نميشوي !؟
فلان كس ؟ در مورد فلان موضوع ؟ فلان وقت ؟ چه گفت ؟
روزها و ساعت ها تفكر افراد صرف اين ميشود كه :
از فلان منظر بوده كلام فلان شخص ؟
يا از منظر ديگر ؟
آخر كار نتيجه حواله ميشود به نظر كسي يا كساني كه در اين زمينه انحصار دارند !
يعني منحصرا حق بريدن مناقشه نهايتا بدست يك نفر يا يك گروه است كه متولي و پاسبان منافع گروه خاصي هستند !؟
اين ها روش هاي فريب كاري است كه متاسفانه در جامعه ما بصورت رسم و سنت و عرف و قانون درآمده
و اصلا ، شايد خود افراد هم خودآگاهانه متوجه نباشند كه مشغول نوعي كلاهبرداري ذهني ، كه البته درپايان به ريال تبديل ميشود ! ، هستند .
اين روشها بتدريج كسب و كار عده اي از مردم شده است و شايد انتقاد از آن خطر مرگ بهمراه داشته باشد ، ولي مردن بهتر از فريب خورده زنده ماندن است .
اگر شخصي به مقام والايي رسيده ، مثلا امام شده ، امام در لفظ خود دلالت بر ماموم دارد بدون اقتداي مردم امامي وجود ندارد .
اقتداي مردم زمان دارد ، مقيد به زمان است ، در آن هنگام كه مردم كسي را تعظيم ميكنند و پيروي ميكنند امام است ، هر وقت پيروي نكردند ديگر امام نيست ، مقدس نيست .
ممكن است در اعتباريات ذهني افرادي ، مقام خاصي ، مجزا از مردم ، بي نياز از تاييد مردمي ، براي خودشان بريده و دوخته باشند ؛
ولي عوالم ذهني را در زندگي واقعي نميتوان دخالت داد وگرنه جامعه تبديل به تيمارستان ميشود (تا حدودي هم شده است) .
حال بياييد تصور كنيم فلان شخص ، فلان انسان ولو مقدس ، اختيار يا اصلا وظيفه اي خونين و خونبار براي نهاد يا ارگاني قائل بوده باشد ، آن وقت چه ؟ نهايتا به اين نتيجه ميرسيم كه بايستي برويم در ذهن خودمان زندگي كنيم !
البته در ذهن ميتوان هر حالت انتزاعي و مجردي را متصور شد اما تا عالم واقعيت و تبديل آن به موجوديت عيني راه بسيار است .
ايجاد نيازي غيرواقعي ، بعد پول گرفتن از مردم براي برطرف كردن اين نياز مساوي است با كلاهبرداري !
--------------------------------------------
در ادامه مشاركت در بحث ديروز زير پست فيس بوك دوست گراميم آقاي حسين بروجردي .
با نيم نگاهي به نظريات آقاي مصباح .
هر چقدر به دور خودت ميچرخي باز هم از حول يك محور بسته و بيهوده خارج نميشوي !؟
فلان كس ؟ در مورد فلان موضوع ؟ فلان وقت ؟ چه گفت ؟
روزها و ساعت ها تفكر افراد صرف اين ميشود كه :
از فلان منظر بوده كلام فلان شخص ؟
يا از منظر ديگر ؟
آخر كار نتيجه حواله ميشود به نظر كسي يا كساني كه در اين زمينه انحصار دارند !
يعني منحصرا حق بريدن مناقشه نهايتا بدست يك نفر يا يك گروه است كه متولي و پاسبان منافع گروه خاصي هستند !؟
اين ها روش هاي فريب كاري است كه متاسفانه در جامعه ما بصورت رسم و سنت و عرف و قانون درآمده
و اصلا ، شايد خود افراد هم خودآگاهانه متوجه نباشند كه مشغول نوعي كلاهبرداري ذهني ، كه البته درپايان به ريال تبديل ميشود ! ، هستند .
اين روشها بتدريج كسب و كار عده اي از مردم شده است و شايد انتقاد از آن خطر مرگ بهمراه داشته باشد ، ولي مردن بهتر از فريب خورده زنده ماندن است .
اگر شخصي به مقام والايي رسيده ، مثلا امام شده ، امام در لفظ خود دلالت بر ماموم دارد بدون اقتداي مردم امامي وجود ندارد .
اقتداي مردم زمان دارد ، مقيد به زمان است ، در آن هنگام كه مردم كسي را تعظيم ميكنند و پيروي ميكنند امام است ، هر وقت پيروي نكردند ديگر امام نيست ، مقدس نيست .
ممكن است در اعتباريات ذهني افرادي ، مقام خاصي ، مجزا از مردم ، بي نياز از تاييد مردمي ، براي خودشان بريده و دوخته باشند ؛
ولي عوالم ذهني را در زندگي واقعي نميتوان دخالت داد وگرنه جامعه تبديل به تيمارستان ميشود (تا حدودي هم شده است) .
حال بياييد تصور كنيم فلان شخص ، فلان انسان ولو مقدس ، اختيار يا اصلا وظيفه اي خونين و خونبار براي نهاد يا ارگاني قائل بوده باشد ، آن وقت چه ؟ نهايتا به اين نتيجه ميرسيم كه بايستي برويم در ذهن خودمان زندگي كنيم !
البته در ذهن ميتوان هر حالت انتزاعي و مجردي را متصور شد اما تا عالم واقعيت و تبديل آن به موجوديت عيني راه بسيار است .
ايجاد نيازي غيرواقعي ، بعد پول گرفتن از مردم براي برطرف كردن اين نياز مساوي است با كلاهبرداري !
--------------------------------------------
در ادامه مشاركت در بحث ديروز زير پست فيس بوك دوست گراميم آقاي حسين بروجردي .
با نيم نگاهي به نظريات آقاي مصباح .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر