به هرحال تا آمدم نجات پیدا کنم و برگردم , وکیلی (وکیل دادگستری) که برای ادامه کار من از اصفهان فرستاده بودند را , رِندان , در اهواز با چاقو , زخمی توی صورتش به یادگار گذاشتند , و بناچار من دوباره برگشتم اهواز .
ولی دیگه کار از کار گذشته بود و نزدیک صدوپنجاه میلیون تومان تعهد پرداخت نشده و چند نفر متهم مجهول المکان روی دست مردم اهواز و خواهرم و خانواده ما ماند و آشپزخانه ای که باز شدن و شروع بکار مجددش تنها راه حل مشکل بود , اما ده ها نفر , صدها تهدید جورواجور داشتند که "چنین و چنان" !
اما امروز چند روزه که راه اندازی شده و مشغول بکار و بیش از ده نفر کارگر در حال کار . و چندین متهم به کلاهبرداری و خیانت در امانت , و ضرب و جرح , همچنان در حال فرار !
هدفم از نوشتن این وقایع انتقال تجربیات ام در این زمینه به دیگران و نمایش برشی از روابط اجتماعی موجود ماست , آن هم نه توی سیستان و بلوچستان بلکه در یکی از محلات مرفه مرکز یکی از استان ها .
یادداشت رواج تهدید بعنوان گفتمان غالب در روابط اجتماعی ما را نیز به همین خاطر نوشتم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر