۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

نمونه واقعی و تجربیات عملی از مبارزه با برده داری و قانون گریزی

در مرداد ماه امسال برای اینکه نجات خواهرم مرضیه از شکنجه ای که سالها دچار اون بود میسر بشه و احتمال میدادیم که تعهدات پرداخت نشده همسرش (که همواره با بدهکاریهایی که به نام مرضیه ایجاد کرده بود و همچنین با علاقه مرضیه به دوتا دخترش ) باز هم همانند دفعات قبلی مانع این کار شود , با در دست داشتن وکالت نامه فوق به اهواز رفتم ولی پس از شروع حسابرسی بازداشت شدم و به اصفهان منتقل شدم , به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" که بطور عجیبی یواش یواش تبدیل شد به "تبلیغ علیه نظام" و بعد هم به "توهین به رهبر" تخفیف یافت (باستناد فقط یک دونه  کاریکاتوری که شخص دیگری کشیده بود و من فقط بهش لایک داده بودم !؟ ) .
به هرحال تا آمدم نجات پیدا کنم و برگردم , وکیلی (وکیل دادگستری) که برای ادامه کار من از اصفهان فرستاده بودند را , رِندان ,  در اهواز با چاقو , زخمی توی صورتش به یادگار گذاشتند , و بناچار من دوباره برگشتم اهواز .
ولی دیگه کار از کار گذشته بود و نزدیک صدوپنجاه میلیون تومان تعهد پرداخت نشده و چند نفر متهم مجهول المکان روی دست مردم اهواز و خواهرم و خانواده ما ماند و آشپزخانه ای که باز شدن و شروع بکار مجددش تنها راه حل مشکل بود , اما ده ها  نفر , صدها تهدید جورواجور داشتند که "چنین و چنان"  !
اما امروز چند روزه که راه اندازی شده و مشغول بکار و بیش از ده نفر کارگر در حال کار . و چندین متهم به کلاهبرداری و خیانت در امانت , و ضرب و جرح , همچنان در حال فرار !
هدفم از نوشتن این وقایع انتقال تجربیات ام در این زمینه به دیگران و نمایش برشی از روابط اجتماعی موجود ماست , آن هم نه توی سیستان و بلوچستان بلکه در یکی از محلات مرفه مرکز یکی از استان ها .

یادداشت رواج تهدید بعنوان گفتمان غالب در روابط اجتماعی ما را نیز به همین خاطر نوشتم .

هیچ نظری موجود نیست: