۱۳۹۱ اسفند ۹, چهارشنبه

دوگانگي قدرت : سلطان العلما و محمد خوارزمشاه



چـــون که از بلخـــيان بهـــاء ولـــد
گشـــت دلخســـته آن شــــۀ ســـرمد
ناگهـــش از خـــدا رســـيد خـــطاب
کــــای يگـــانه شهنـــشۀ اقـــــطاب
چـــون تـــرا ايـــن گـــــروه آزردند
دل پـــاک تـــــــرا ز جـــــا بـــردند
بـــــه درآ از مـــــيان ايــن اعـــــدا
تا فرســـــتيم شـــان عـــذاب و بـــلا
چون که از حق چنين خطاب رسيد
رشــــــــتۀ خـــــشم را دراز تنـــيد


پيام سلطان العلما به محمد خوارزمشاه آن گونه كه در مناقب العارفين آمده ، چنين بوده است :
سلطان العلماء، حين ترك مجدد بلخ سوگند ياد كرد كه تا خوارزمشاه بر تخت جهانباني نشسته است، به شهر خويش باز نگردد.(6) و به خوارزمشاه نيز گفت كه: «حال من خود مي‌روم، اما معلومت باد كه در عقب من لشكر جرار تاتار كه جندالله و جرار مبثوث ... صفت‌ ايشان است مي‌رسند و اقليم خراسان را تار و مار خواهند كرد


خوارزم شاه قاصدان فرستاد که حضرت سلطان العلما بلخ را قبول کند و دستوری دهد تا ما به اقليم ديگر رويم که دو پادشاه در يک اقليم نگنجند. بهاء والد جواب داد که ملک دنيا را اعتباری نيست ما سفر کنيم. بر بنياد اين روايت مولانا جلال الدين محمد بلخی دوران کودکی را در بلخ در وضعيتی به سر می برد که پدرش مورد خشم و غضب خوارزم شاه قرار دارد. سلطانی که پيش از اين شيخ مجدالدين بغدای يکی از مريدان شيخ نجم الدين کبرا را بيدادگرانه در آبهای جيحون يا آمو دريا انداخته بود.
 




 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

sepas az neveshtehaye mofid va amozandeh.
movafagh o pirouz bashid