۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

ادعا



 
خلاصه كردن ،‌ايجاز ، كاربرد كلمات جادويي ،‌ در يادگيري و بخاطر سپردن كمك مي كند .
ناگزير بايستي خط كشي در دست داشته باشيم كه بتوانيم "سره را از ناسره" شناخته يا "نقدها را عيار" بگيريم .
براي شناخت سنت ها و خرافات منحطي كه گرداگرد مان را احاطه كرده و گروهي با تمسك و استدلال به همين سفسطه و مغالطه ها در صدد تسلط و استعلا بر گروه ديگر برآمده ايم ،‌بايستي بتوانيم واقعيت را از مجاز بشناسيم .
براي شناخت ترفندهاي سفسطه بازان و كساني كه اساسا تربيت شده اند تا با استدلال غلط ، ديگران را به عناصري موهوم معتقد كرده و با ترساندن يا تطميع آنها سيطره و تسلط خود يا ديگران بر آنها را گسترش ببخشند ، كليدي كه بنظر بنده مي توان ارائه كرد "ادعــــــا"  است .
اگر با تجزيه و تحليل و تعمق در مباني استدلال طرف مقابل آن چه باقي ماند "ادعاي صرف" بود ،‌بخصوص ادعايي كه امكان آزمودن راستي يا نادرستي آن نيز براي مان وجود ندارد ،‌حداكثر ارزشي كه براي سخن و نظر فرد مورد نظر بايستي قائل شويم : ادعايي در رديف ساير ادعا هاست .

امروزه حتي بيشتر مباني حقوقي و حق و تكليف اجتماعي مان ، نيز ،‌حداكثر از ادعا سرچشمه مي گيرد تا واقعيت ملموس و اثبات شده .
يكي ادعا كرده است كه ديگري مدعي بوده كه ...  .
يكي يا "چند يكي" مدعي هستند ، فلان كس فلان كلام را بر زبان رانده است .
يكي ، ادعا كرده با عالم ديگري كه وجودش همواره  در حد ادعا بوده و هست ( كه رفت به دوزخ ، كه آمد ز بهشت ) ، ارتباط دارد ، ديگري بر مبناي ادعاي او ، مدعي حقي نسبت به ديگران است .
 ديگري  كه ديگران را نيز با خودش هم داستان نموده (البته بيشتر با لشكركشي و شمشير) ، مدعي است همه گونه حق تصرف در سرنوشت و زندگي مردمان در يد موجودي است كه وجودش هنوز كماكان در حد ادعاست و به صرف متولي گري اين موجود ادعايي ،‌قسمتي يا تمام آن حقوق كذايي را براي خودش ادعا دارد .
شخصي مدعي است ، هزاران سال پيش ، كسي ادعا كرده همه منابع زمين به گروه خاصي به ارث مي رسد و از آن جايي كه وي عمري است وانمود مي كند كه جزو آن گروه خاص مي باشد بنابراين سهمي از ميراث به او ميرسد ، به همين سادگي ! .
......
به هرحال با بررسي مدعيات اين مدعيان ،‌چنانچه نهايتا به ادعايي رسيديم كه قابل رد يا اثبات است ،‌يعني مي توان به آن باور داشت يا نداشت ، بهتر است بدون ترس و وحشت و نگراني آن را در رديف ساير ادعا هايي كه همنوعان مان از بدو تكامل جهاز ناطقه بشر تا كنون مطرح نموده اند ،‌قرار داده و به دنبال دليل يا مدركي عيني ،‌ملموس و قابل آزمايش بگرديم .
پس نوشت :
هیچ انسانی تا کنون ادعای وجود خداوند را طرح نکرده است .
همه ادعاها ختم می شود به پیامبران ، آنها هم یا با موجود موهومی که خود ادعا کرده اند جبرئیل بوده یا با نمادی از او مثلا آتش گفتگو کرده اند ، البته این گفتگو را هم کسی ندیده ، می گویند آنها چنین اد
عا کرده اند .
نه با کس دیگری سخن گفته ، نه روی نشان داده ، نه اقدامی کرده ، نه ... ، نه ... ، .... هیچ ، هیچ .
فقط "گفته" ، "قول" و "ادعا" موجود است .
همین و بس
یعنی هر چه هست ما با ادعا کنندگان طرف هستیم ، نه با ملائکه یا موجودات دیگر عالم غیب .
فقط یکی که می گوید : دیگری چنین گفته !؟

 

هیچ نظری موجود نیست: