http://nurizad.info/?p=22285
محمد جان :
در سیاق گفتارت ردپایی از آن یار خرقه تهی کرده می بینم !
هم او که گفت :
ما سرباز چون رحیمی می خواهیم
تیمسار رحیمی ای که تا لحظه آخر به طناب پوسیده ای چسبیده بود و رها نمی کرد .
سخن ات از جنبه تحریک و آموزش به انسان های ترسو و دله چون من بسیار خوب است .
اما من نیز از فرصت استفاده می کنم و اندکی بر آن می افزایم که :
تردید و دودلی ، ذلت پذیری اینان محکم ترین شاهد تاریخی آشکار ، هم امروز و در آینده ، خواهد بود که :
مابین تمام کسانی که در این معرکه جمع بودند ، یکی سخن به اختیار نگفت و واقعیت را ، همه ، دم فرو بستند .
چه مدرک ی بهتر از این ؟
مگر ما انتظار نداشتیم روز قیامت اعمال همه به عینه در پیشگاه همگان آشکار گردد ؟
اینک ، اینان ، در محضر فهم بشری ، در قیامت شعور انسانی ، به صف ایستاده اند و به اختیار شهادت می دهند .
چه را شهادت می دهند ؟
این که شدنی نیست مابین دوتن انسان ، هر دو یک رویه و رای را نسبت به موضوع واحدی داشته باشند !
چگونه است اینان ، جملگی ، یک سخن از بر کرده اند ؟
برادر ، محمد
رفتار این ها ، بهترین دلیل بر خفقان و ترس از سایه مزگ و کلاغ منشی و مردار خواری ای است که بر این مرز و بوم حاکم است .
و براستی گفته اند که فریاد و گفت و گوی کلاغان نشان از ویرانی و خرابی دارد .
و اما برادر :
تیمسار رحیمی به طناب و ساختار پوسیده استبدادی چنگ زده بود و ، این که تو می گویی ، نیز ، به هکذا !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر