چرا تا این حد "حساب سازی" در کشور ما نهادینه شده است ؟
چرا خط تجاری قدیم ما بایستی خط سیاق بوده باشد ، ( یعنی نوشتاری که نه مردم عادی ، نه باسواد و نه دولتی ها از آن سر در نیاورند) !؟
چرا
پادشاهان کشور در دوران قاجاریه ، بایستی به چنان فلاکتی باشند که برای
مسافرت و عیاشی خود از خارجی ها وام بگیرند ، (این چه گونه پادشاه قدر قدرتی است که
حتی مالیات یا خراج هم نمی تواند بگیرد) !؟
چرا شاه عباس کبیر با آن همه کبارت و کبر اش ، برای مخارج جنگ ها و ... ، ناگزیر بوده از جهود های بازار اصفهان پول نزول کند ! ؟ .
چرا من حسابدار نمی توانم در مورد ریشه های حسابسازی ، چگونگی پیدایش ، گسترش ، نهادینه شدن آن ، داد سخن بدهم ؟ ، چرا کتاب هایی در این زمینه نوشته نشده ؟ ، یا اگر شده چرا چندان به چشم نیامده است ؟
امروز با دیدن این مطلب در وبلاگی که به نام احمد کسروی باز شده است ، به هوا پریدم ! ، فریاد زدم : یافتم ، یافتم ، یافتم !
چرا من حسابدار نمی توانم در مورد ریشه های حسابسازی ، چگونگی پیدایش ، گسترش ، نهادینه شدن آن ، داد سخن بدهم ؟ ، چرا کتاب هایی در این زمینه نوشته نشده ؟ ، یا اگر شده چرا چندان به چشم نیامده است ؟
امروز با دیدن این مطلب در وبلاگی که به نام احمد کسروی باز شده است ، به هوا پریدم ! ، فریاد زدم : یافتم ، یافتم ، یافتم !
یک دفعه معادله ای صدمجهولی حل شد ! .
تنها
موضوعی که در آثار کسروی بدنبال آن نمی گشتم ، یعنی انتظار نداشتم جواب آن
را در آثار وی بیابم ، حساب سازی و علت نهادینه شدن اش در کشورمان ، ایران
بود .
در پست 217 ـ ما چه مي گوييم؟..ـ4
با عنوان "زيانهايي كه از اين بدآموزيها برمي خيزد" ، علت یکی از معضلات
بزرگ سیستم اقتصاد و دارایی ما که بی اعتمادی بین مردم و دولت و کتمان
واقعیت ها و آمار کسب و کار از مراکز دولتی باشد و در رشته ما ، از آن به
"حساب سازی" تعبیر می کنیم مورد بحث قرار گرفته است .
در زیر
قسمت هایی که برای حسابداران و مجموعه علوم اداری و اقتصاد اهمیت بیشتری
دارد را می گذارم ، بدیهی است که تبارشناسی و ریشه یابی معایب اجتماعی ما
کار یکی دونفر نیست و هر کس سودای فردایی بهتر دارد بایستی این راه را در
پیش گیرد :
چه بدآموزيهايي در ميانست؟
شايد خوانندگان زيانهاي اين دستگاه را چندانكه هست ندانند. اينست شرح داده مي گويم :
از روي كيش شيعي [یعنی : براساس مذهب شیعه] ، دولت غاصب است. هر دولتي
كه باشد حكومت در دست او غصبي است ، ماليات كه مي گيرد حرامست. تا مي توان
بايد از دادن ماليات خودداري كرد. تا مي توان بايد بسربازي نرفت. اگر كسي
مالي از دولت بدستش افتاد مي تواند بعنوانِ تقاص [مجازات ، جریمه ، وصول طلب] ازآنِ خود گرداند.
من بارها ديده ام كساني اينها را نمي
دانند و چون ما مي گوييم به شگفت مي افتند كه چنين چيزي چگونه مي شود؟!..
راستي هم جاي شگفتست . ولي اين چيزيست كه جاي انكار نيست. اينها باورهاييست
كه در دلهاي هزارها و صدهزارها كسان خوابيده است. باورهاييست كه در اين
كشور بكار بسته ميشود.
در همان بازار تهران بسياري از بازرگانان
هستند كه چون ماليات پرداختن بدولت را « اعانت به ِاثم» [ معاونت در جرم ] مي شناسند دو دفتر
نگه ميدارند. يكي براي خودشان كه حسابِ راست را در آن مي نويسند [ دفاتر دستی ] و ديگري
براي دولت [ دفاتر قانونی ] كه درآن خود را زيانديده نشان ميدهند.
در اين باره داستانهايي هست كه اگر گرد آورده شود كتابي خواهد بود. من برخي را براي نمونه ياد مي كنم [:] .
در زنجان شركتي براي كبريت سازي هست.
شركاي آن تبريزيند. چند سال پيش يكي از ايشان با من بدرد دل پرداخته ميگفت :
رييس شركت (حاج محمدعلي شالچي) دستور داده در كارخانه دو دفتر نگه مي
دارند ـ يكي براي خودمان و ديگري براي دولت. مي گفت چند سالست در نتيجهی
جنگ [ ؟؟؟ ] ، ما سود هنگفتي مي بريم. امسال حاج محمدعلي آقا چون خودش نايبِ آقاي
حاجي سيد ابوالحسن[2] است پنجاه هزار تومان[3] بعنوان خمس و مال امام جدا
كرد كه بنجف بفرستد. ولي در دفتر بدولت زيان نشان دادند و نيم شاهي ماليات
نپرداختند.
آقاي احمد كاوه كه چند سال پيش رئيس
ماليات بر درآمد تبريز بود از آشنايان ماست. ميگفت : يك حاجي در تبريز مي
بايستي سه هزار تومان بيشتر ماليات بر درآمد پردازد. نميداد و ايستادگي
مينمود. من گفتم فشار آورند. شبي ديدم آمد بخانهی ما و پولها را درآورد و
گزاشت جلو من و گفت : « اين پولها را خودتان برداريد و هرچه مي خواهيد
بكنيد. من بدولت نمي دهم. مذهب من از آن نهي كرده».
اينها حاضرند بكارمندان رشوه دهند و حاضر
نيستند بدولت ماليات دهند. بارها ديده شده كارمندان را با دادن پول يا
تحريكِ احساساتِ كيشي [ احساسات دینی ] از راه مي برند و خود را از پرداخت ماليات آسوده مي
سازند.
آقاي نادري كه از باهمادِ[=جمعیت ، حزب]
ماست مي گفت : در گمرك پرونده اي دست من بود. يكي از بازرگانان كالايي داشت
كه گمركِ [ حقوق وعوارض گمرکی ] آن را نمي پرداخت و بهانه مي آورد. ما مطالبه مي كرديم. روزي آن
بازرگان آمد و با من چنين بسخن پرداخت : « شما كه مي دانيد اين پولها كه
دولت مي گيرد حرامست ، دهنده اش گناهكارست. گيرنده اش گناهكارست. مگر شما
بدين عقيده نداريد؟..»ميگفت : ديدم مي خواهد با اين حرفها مرا بفريبد و خود
را از پرداخت وجه گمرك آسوده گرداند. گفتم : « آقا ببخشيد ، من از چنين
ديني بيزارم».
آقاي بلوري كه يكي از پيشگامانِ
مشروطهخواهان بوده و خود مردِ بناميست ، مي گفت : « چند سال پيش كه در
نيشابور فرماندار بودم رئيس فرهنگ خراسان آمد برود بمشهد و ميهمان من بود.
چون ناهار را خورديم پرسيد اين خانه دولتيست يا خودتان اجاره كرده ايد؟.
گفتم : خودم اجاره كرده ام. براي چه مي پرسيد؟.. گفت : مي خواستم بدانم اگر
دولتي نيست نمازم را در اينجا بخوانم. دانسته شد آقاي رئيس فرهنگ ، خانه هاي
دولتي را غصبي مي داند كه نماز در آن نمي توان خواند.»
آقاي جلال امامجمعه از يارانِ ماست.
پارسال تابستان با همسر خود بتهران آمدند. از يكي از كارمندان دارايي چند
اتاق گرفته نشيمن داشتند. مي گفت : روزي با صاحبخانه گفتگو مي كرديم ديدم
در كيشي شيعي بسيار پافشار است. بمن نكوهش مي كرد كه گاهي ويُلن مي نوازم.
مي گفت : حرامست. من پرسيدم شما با اين كيش خودتان چگونه كارمند دولت شده
ايد؟.. چگونه حقوق مي گيريد؟. مي گفت : « من تازه از زيارت بازگشته ام.
درآن باره از علماي نجف اجازه گرفتم كه باندازهی حقوق ماهانهی خودم تقاص
كنم. با اين ترتيب رفع حرمت خواهد شد».
شگفت تر از همه داستانيست كه يكي از
آشنايان بازگفته : چند سال پيش سيد روضه خواني از تبريز بتهران آمد و با
آنكه پسرش در اينجا خانه و زندگي دارد بنزد او نرفت. هر چند روز در خانهی
كسي مي گذرانيد و روزها در بازار بحجره هاي بازرگاني مي رفت و اظهار
تهيدستي نموده پولها مي گرفت.
آن آشناي ما مي گويد : من ايراد گرفته
گفتم : اين رسواييست چرا بخانهی پسرت نمي روي كه با آبرو زندگي كني؟ پاسخي
كه بمن داد اين بود :
«پسرم كارمند دولتست و زندگانيش حرامست. من نمي خواهم نان او را بخورم».
اينهاست چند داستاني كه بعنوان نمونه ياد كردم. ببينيد كار بكجا كشيده. بيكاري و گدايي جايز است ولي كارمند دولت بودن حرام مي باشد.
مي دانم خواهند پرسيد : اين باورها را چرا
دارند؟. اينها از كجا سرچشمه گرفته؟. مي گويم : در اين باره داستان دراز
است. اگر مي خواهيد نيك بدانيد كتاب «داوري» را بخوانيد. كوتاه شده اش
اينست كه ملايان مي گويند : پس از مرگِ پيغمبر اسلام ، خلافت يا حكومت حق
دوازده امام بوده. ابوبكر و عمر و عثمان و ديگران كه خلافت كرده اند غاصب
بوده اند. چون امام دوازدهم ناپديد شده ، در نبودنش ما جانشينان اوييم و
حكومت حق ماست. ما بايد بمردمان فرمان رانيم ، و دستور دهيم. مردم بايد خمس
و زكات را كه ماليات اسلامي بوده بما پردازند. اين دولت كه برپا شده غاصب
است ، ماليات كه مي گيرد حرامست ، جنگها كه مي كند چون با اجازهی علما
نيست جايز نيست ، سربازان كه در آن جنگها مي ميرند مرتد از جهان رفته اند
...
اينست سرچشمه ی آن باورها.
شنيدنيست كه اگر دزدي شب بخانهی ملايي
رود و كالا و كاچالي[4] بدزدد بامدادان ، ملا بكلانتري خواهد رفت و پرخاشها
خواهد كرد. در همان حال بعقيدهی او كلانتر و پاسبانان همه « عونهی جور»
اند [ یعنی : کمک به ظالم می کنند ] و نزد خدا گناهكار مي باشند.
(دنبالهی این گفتار در شمارهی آینده خواهد آمد.)
(1) : سَهِشها يا احساسات و تأثير آنها در رفتار و كردار آدمي از اين گفتگو بيرونست.
[2] : سيد ابوالحسن اصفهاني مجتهد معروف پيش از آيت الله بروجردي
[3] : کمابیش برابر است با بهای سه خانه (نه آپارتمان) میانبها در آن زمان.
[4] : كاچال = اسباب خانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر