۱۳۹۲ آبان ۲۲, چهارشنبه

چرا نمی توان از سرمایه نمادین دین برای رسیدن به دموکراسی بهره برداری کرد ؟

گرایش برخی جوانان و دانشگاهیان به آثار و مفاهیم بجا مانده از دکتر شریعتی و رویکرد جدید آنان به روشنفکری دینی به عنوان ابزاری برای رسیدن به خواست های اجتماعی قابل درک می باشد .
هر فعال و کنشگری شاید در آغاز ، با وسوسه بهره برداری از این نیروی ارزان ، بظاهر گاهی رایگان ، فراوان ، در دسترس ، روبرو شده باشد .
همان گونه که شاید امثال دکتر شریعتی و سایر احیاگران دینی مانند بازرگان ، ... ، ... و ... نتوانستند در برابر این وسوسه مقاومت کنند و سرنوشت انقلاب و ملتی را با اهداف و آرزوهای امپراتوری مذهبی شیعی  گره زدند .




به نظر بنده نمی توان از دین به عنوان یک سرمایه برای حل مشکلات برون زاد و درون زاد جامعه ما بهره برداری کرد ، به دلایل زیر :
ماهیت دین :
تقویت بنیان های خرافی 
مشکلات کاربردی : 
ساختار و تشکیلات فعلی ، 
سازمان یافتگی دین
تقابل هدف 


یک از دوستان بزرگوار در بحثی که در این رابطه داشتیم و فرازهایی از آن را به این وبلاگ منتقل کرده ام ، چنین نظر دادند : 

"با برجسته کردن عناصر مثبت و مفید موجود در دین می توان از نیروهای باورمند جامعه در راستای اهداف جامعه استفاده کرد."

 اینجا ناگزیر این دو پرسش پیش می آید که :
یک - آیا می توان در دین به وجود عناصر مثبت و مفید قائل بود ؟
دو - در این صورت ، آیا تفکیک این عناصر از کلیت ساختار دین و کاربرد مجزای آن ها ، همانند یک ابزار ، شدنی است ؟

سه - آیا انحصارگران بازار دین اجازه این گزینش را به کسانی که چنین قصدی داشته باشند ، خواهند داد ؟
برخی روشنفکران دینی این راه را طی کرده اند .
تئوری اسلام منهای روحانیت حاصل تلاش های آنان بوده است .  

ولی وقتی فارغ از این وسوسه بیندیشیم ، خواهیم دید دیگران پیش از ما مجذوب این "جمعیت بی شمار" ! و "توان قابل ملاحظه" گردیده و عمل "تفکیک" را ، هرچند ناتمام و نافرجام ، انجام داده اند  .
اما از آنجایی که ساختار و ساختمان دین به صورت انحصاری در اختیار روحانیت می باشد ، به مقابله این صنف با تئوری و شیوه اسلام منهای روحانیت منجر گردیده است .
مشکل دیگر :
کاربرد تاثیر انگیزشی دین می باشد
تاثیر انگیزشی دین به عبارت دیگر تاثیر تلقینی دین مختص قشر خاصی از مردم عامی و ناآگاه است که به سرعت تعداد و نسبت شان به مردم فرهیخته ، باسواد و روشنفکر در حال کاهش می باشد .
دستورات دینی و مذهبی علاوه بر مجری نیازمند زمینه فیزیکی برای اجرایی شدن ، نیز ، می باشند .
بطور مثال یکی از فرامینی که بایستی توسط دین دار متعصب متحجر ناآگاه و خشن نیمه وحشی اجرا شود ، "سربریدن" دشمنان دین می باشد .
فرض کنیم ما بتوانیم دشمنان دموکراسی را دشمنان دین تلقی کنیم .
آن گاه برای بریدن سر این دشمنان ، ابتدا نیازمند دیندار با خصوصیاتی که گفته شد هستیم
و پس از آن موقعیت و فضای مکانی و زمانی لازم است .
همان طور که مشاهده می گردد این فریضه دینی ، امروزه ، فقط در بیابان ها و میادین جنگ ، توسط قسی القلب ترین انسان ها قابل اجراست .
روشن است که در آپارتمان یا پاساژ مدرن ، در محلی که با کاغذ دیواری و پارکت تزیین شده و مبلمان می باشد ، هیچ سلفی ای مبادرت به بریدن سر دشمنان خدا نمی کند ! ؟


هیچ نظری موجود نیست: