گاهی ، پیش خودم فکر می کنم :
این همه تجمع ، اجتماعات ، حضور به هم رساندن ، دور هم جمع شدن ، مجالسی که گاه ساعت ها و روزها وقت مردم را به خود اختصاص می دهند ، ... چه حاصل ؟
چه توافقی در این مجالس صورت می گیرد ؟
چه تجربیاتی به نسل های بعدی منتقل می شود ؟
چه نوع هماهنگی بین شان برقرار می گردد ؟
هیچ ! ؟
هیچِ ، هیچِ ، هیچ
...
پستانک وسیله ای است که در گذشته در دهان کودک می گذاشتند .
تاثیری مانند آدامس جویدن بزرگسالان دارد .
با مکیدن پستانک احساس کاذب تغذیه و مکیدن به وی دست می داد و با ساکت شدن اجازه می داد ، مادر و دیگران به کار خود برسند .
...
بنظرم رسید این همه اجتماع پرطمطراق ، حکم و جایگاه همان پستانکی که در دهان نوزاد می گذارند را دارد .
...
گاه گاهی در یکی از هیئت های مذهبی شرکت می کنم .
هیچ گونه صحبت یا تبادل نظر بین شرکت کنندگان صورت نمی گیرد .
همه منتظر نشسته اند تا : مداح یا ملایی بیاید ، چیزی بگوید و برود ... سپس ، همگی ، چیزی بخورند و بروند ، ... همین !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر