۱۳۹۲ آبان ۲۸, سه‌شنبه

در باره ( توسعه this fucking ) ! ؟

یادداشت های سنجش سپاهان : در باره ( توسعه this fucking ) ! ؟:
______________________________________
بله ، تعجب نکنید ! ، این توسعه لعنتی ! ، دیس فاکینگ توسعه !
منظورم خود توسعه هستش ، توسعه اقتصادی اجتماعی و همه تئوری های علمی اش . شما اگر در جامعه ای قصد داشته باشید مکانیزم توزیع ثروت و بهره مندی از حقوق دولتی و اجتماعی را تغییر دهید ، به نفع گروه های خاصی از دست دیگران خارج کنید ، برای اینکه بتوانید کارگران ساده تا کارمندان و متخصصان شرکت ها و سازمان های دولتی را اخراج و بجای آن ها بستگان و خودی های تان را جذب بدنه دولت کنید ،
برای اینکه عناصر بدون تجربه و تخصص و شایستگی خودتان را ، ابتدا به صورت کارمزدی بعد قراردادی ، و در نهایت رسمی ، آویزان دولت کنید ،
بایستی نیروهای رسمی موجود را ابتدا به خرید خدمت ، سپس قرارداد عادی ، قرارداد کارمزدی ، روزمزد و ساعتی تغییر وضعیت داده و نهایتا اخراج کنید ،
برای انجام این بی عدالتی ها و بسیاری دیگر که یکایک خواهم گفت : به تئوری های توسعه ، بهره وری ، R&D ، دِوِلوپمنت اند ریسرچ ! ، و خیلی چیزهای دهن پرکن دیگه که حتما بایستی چند تا اصطلاح انگلیسی باکلاس هم توی اش بکار رفته باشد ! و کارشناسان تازه کار و تازه فارغ التحصیل این رشته ها ، شدیدا نیاز دارید . در واقع لازم است اساتید دانشگاهی سر کلاس درس دانشگاه همین چیزها را برای دانشجویان با کلی افه و گلایه () بازگو کنند که کارشناس و متخصص با دیدن این کارهایی که شما در راستای منافع انحصاری فرقه ای تان انجام می دهید ، خوشحال شوند .
ادامه :
در این شرایط ، ( متعاقب اقداماتی که شما برای منافع فرقه ای تان انجام می دهید ) برای بعضی ها سوال پیش می آید که :
جل الخالق ! ، امنیت شغلی و رفاه کارگران آن قدر برای ما مهم است ، که در قانون کاری که بلافاصله بعد از انقلاب (1368) ، آن هم به زور مجمع تشخیص مصلحت نظام (چون شورای نگهبان با آن مخالف بود ! ) ، تصویب کرده و به اجرا گذاشتیم ، یعنی کارفرمای بخش خصوصی را مجبور کردیم کارگری که کار نمی کند ، تنبل و دردسرساز است را تحمل کنند ، حال چگونه است که خودمان در سیستم عریض و طویل دولت و به پشتوانه پول بی حساب و کتاب نفت ، زورمان می آید که چند نفر کارگر رسمی داشته باشیم ، حتی اگر بدون کار کردن هم حقوق بگیرند قاعدتا نبایستی با سیاست های کلان حاکمیت در تعارض باشد ؟!؟!
آن گاه لازم است کسی برای طرح کننده سوال توضیح دهد که لازمه توسعه اقتصادی کوچک کردن دولت است ، واگذاری کار مردم به خود مردم ، افزایش راندمان کاری ، کاهش چسبندگی جغرافیایی و سازمانی نیروی کار است ، ...
بعد با ملایمت برایش از آن کارشناس توسعه حدیثی نقل کنید که گفته است : در کشورهای جهان سوم توسعه حادث نمی شود ، مگر با تب آلود شدن حرکت های زندگی مردم آن کشورها ! .
بنابراین اندکی "تب آلود" کردن زندگی کارگران و کارمندان بیکاره و مفت خوار و تن بارۀ دولتی که در راه رسیدن به توسعه آن چنانی و تمدن 1400 یا 4100 که چیزی نیست ؟ ، هست ؟ !
به احتمال زیاد طرح کننده پرسش و شبهه که کارشناس به تازگی فارغ التحصیل رشته های : توسعه ، علوم اداری ، منابع انسانی و ... است ، با تصور روزهای خیلی خیلی بهتر ، چشمش را بر فاجعه انسانی و بی عدالتی و کلاهبرداری سطح کلان و ملی در شرف وقوع خواهد بست .
و تا زمانی که حجم دولت آن قدر گل و گشاد گردد که سر از منازل و بیوت و لانه ها در آورد و بیکاری متخصصان و رانت خواری آقازادگان و بی هنران آن چنان عرصه را بر زندگی همگان تنگ کند ، چشمان اش را نخواهد گشود .
به احتمال زیاد ، هربار که در محفلی خانوادگی ، میهمانی ، عروسی ، از او در مورد توسعه بپرسید ، ابروها را در هم کشیده ، آب گلو و کانالهای پشت حلق را به زور جمع آوری ، قورت داده و غمی سنگین در چهره اش موج خواهد زد ، یا زیر لب واژگان و عبارت نامفهومی را بریده بریده ادا می کند که از لابلای آنها برای شما کلمات : توسعه و فاک fuck فقط مفهوم است !.
شما با خود خواهید اندیشید : این هم قسمتی از ادا و اصول و اطوار تخصص است دیگر ، کاش من هم رفته بودم دانشگاه ، مدرکی ... چیزی ... برای خودم درست کرده بودم ! ? .
یافته های بعدی متناسب با موضوع در فضای مجازی : 
نمی دانم تا چه اندازه موفق شده ام آنچه بر آن بودم با شما در میان بگذارم را برای تان به تصویر بکشم ولی آقای خلجی بخوبی این مفهوم را رسانده اند : 
 دو روزی است به طارق عزیز فکر می‌کنم، مرد دانشمند، روزنامه‌نگار، جهان‌دیده و فرهیخته‌ای که چند ده سال در خدمتِ وحشی‌ترین نظام سیاسی روی زمین درآمد و از آن مهم‌تر، وظیفه‌اش آرایش و زیبانمایی آن حکومت بود.
هیچ نظام یا سازمان خشن و انسان‌ستیزی تنها با رهبران سیاسی آن اداره و موفق نمی‌شود. مجموعه‌ی عظیمی از روشن‌فکران و فرهیختگان همواره در تقویت و تداوم آن نظام یا سازمان می‌کوشند و چه بسا بدون آن‌که خود بدان اعتقاد داشته باشند در توجیه و مشروعیت‌بخشی به آن از هیچ کوشش نظری و عملی دریغ نمی‌کنند. ما رهبران را می‌بینیم، ولی خیل دانشگاهیان و فرنگ‌رفته‌هایی که با زبان‌های ذهن‌فریب علمی و امروزی، ایدئولوژی‌های مبتنی بر تبعیض و تجاوز به حقوق انسان را توجیه می‌کنند، چه بسا کمتر به چشم می‌آیند.
این است که نه دانش رستگاری می‌آورد نه فرهنگ. آن‌چه مانع خروج ما از انسانیت می‌شود، توانایی ما برای تشخیص خوب و بد است، برای تسلیم نشدن به وسوسه‌ی یکی دانستن خیر و شرّ و در نتیجه توجیه شرّ چنان‌که گویی خیر، شر است. دانش بیشتر چه بسا قدرتی هنگفت‌تر برای توجیه شرّ و وسوسه‌ای نیرومندتر برای از میان بردن مرزهای فاصل میان شرّ و خیر می‌آفریند. 

هیچ نظری موجود نیست: