۱۳۹۳ مرداد ۳۱, جمعه

زمینه های شکل گیری داعش در ایران

دیروز ، هنگام گشت و گذار در فیس بوک تصویری و در واقع متن نوشته شده روی تصویری توجه ام را به خود جلب کرد  .
آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند ؟ 
 .
 


صرفنظر از اینکه نویسنده پست درصدد تبلیغ چه کتاب یا مطلبی بود ، با توجه به اینکه این مفهوم می تواند مایه نقض حقوق انسان ها به جرم ندانستن یا مایه تبعیض به نفع کسی بخاطر محفوظات یا اساسا آگاهی های اش گردد و همچنین برای آگاهی از چگونگی تصور دوستان ام در فیس بوک با نوشتن این عبارت در بالای پست ، آن را به اشتراک گذاردم .
نتیجه از حیث مردم شناسی و رفتار شناسی بسیار جالب بود . 
در این پست صرفا به انعکاس گفتگو و پرسش و پاسخ انجام شده بسنده می کنم و شاید در پست دیگری به تحلیل بپردازیم .
سخنان دوست ام با قلم قرمز نمایش داده شده است : 
 
آقای نور محمدی از شما بعیده ؛ کجاش برابر .
در بعضی از ایالات آمریا ، حیوانی چون سگ در این موارد که شما ذکر کردید همزات پنداری میکند ، چون بیشتر از سیاه ها آنجا مورد توجه میباشد.
این یک مطلب و مطلبی دیگر که مورد بحث است این است آیا شما مخالف مقوله دین م
یباشید ؟
آیا دین و دیندار و دینمدار برایتان اهم است که اینچنین وقت خود را برایش صرف میکنید ؟
آیا شما میخواهید همه با ساز ناکوک شما برقصند آقا ؟
آیا شما عمرتان را صرف کسب علم برای جدل و مجادله با این و آن کردید ؟
آیا زمان آن فرا نرسیده است که در این عمر باقیمانده از زندگی پر فرازو نشیبتان سری به سکوت پیری بکشید و ذهنتان را به دو متر خاک معطوف کنید ؟
آیا بهتر نیست به گوشه دنجی رفته و در زیر زیج زیبای در زمینی زراعی با باغاتی زیبا مشغول به بعد روحی خود باشید ؟ (‌اگر چه منتظر جوابتان هستم )
روزگار غریبیست و انتظار چنین نوع نگرشی چیزی بس سهل .
- دوست گرامی :
چه کسی به شما این حق را داده که صلاح و مصلحت دیگران را تعیین کنید ؟
اینجا مکان تبادل آرا و نظریات است ، جایی نیست که کسی خیر و صلاح دیگران را تعیین کند .

گمانم اشتباه آمده اید .
چه کسی به سراغ شما آمده و از شما خواسته تشریف بیاورید و جدل و مجادله کنید ؟
از این فرسنگ ها فاصله ، اگر شما رابطه دوستی فیس بوکی تان با بنده را قطع کنید ، هیچ گاه صدای ساز مرا نخواهید شنید .
اگر تحمل یا هضم آن برایتان دشوار است ، نشنوید دوست عزیز ، کسی شما را مجبور نکرده ! ؟
 
زندگی به سبک شما و به نگرش شما انسان فرهیخته به مثابه آدم ماشینی ( آدم آهنی ) بیش نیست .
بعد ربوبیت و معنویت به سبک قرآنی شاکله ی این سست بنیانی چون زندگی ماشین را شکسته و جام جهان نمیای انسانیت به معنای واقعی را در خدمت بشریت مینهد.
سرمست در زندگی دنی
ای با زبان بی زبانی میگویم هماند حیوان بودن است بس .
دوست دیگران نه بنده . بدان این نوع نگرش در دنیای امرزوی اگر چه مخالفانی با نقابی از جنس آهن گداخته بر صروت دارد ولی یک نوع حماقت به معنای واقیست در برابر بشریت نه حمایت .
زندگی مدرن با نگرش اینچنینی تمام زندگی را از حالت عاشقانه به حالتی یغما برده .
از عوام بپرس دو دو تا چنتا میشه ، جواب میشنوی چهارتا از عاشق بپرس ، جواب میشنوی هزار تا استاد روشنفکر تاریک نظر .
این بعد را از اینان سلب نکنید با این نگرش
- دوست گرامی و عزیز :
خواندن مطلبی روی دیوار wall کاربران فیس بوک مثل این می ماند که آدم سری به منزل و چهاردیواری طرف زده و از عقاید او آگاه گردد .
ملاء عام ( که خیلی چیزها بایستی در آن رعایت شود ) ، اینجا نیست برادر .
به یمن و امکان تکنولوژی ( که بایستی شبانه روز بر مخترعین و تولید کنندگان آن دعا کنیم ) ، این امکان میسر شده که آلبوم شخصی هر فردی در اجتماع در دسترس و مشاهده دوستان اش (کسانی که خودش اجازه می دهد ، مانند اینکه بنده با قبول دوستی با شما این امکان را برای شما فراهم کردم ) قرار بگیرد .
اگر تصورتان بر این است که این اتفاقات در ملاء عام و در فضای عمومی کشور دارد رخ می دهد بایستی خدمت تان عرض کنم :
خیر ، این محیط بین بنده و کسانی که با آنها به اشتراک گذاشته ام خصوصی و منحصر و محدود است
شما به واسطه درخواست دوستی خودتان و پذیرش بنده این امکان را یافته اید که از افکار بنده مطلع گردید .
داشتن عقیده نیز آزاد است و حتی در نظام تقریبا فاشیستی حاکم بر سرزمین ما ، حداقل ظاهرا به جرم داشتن عقیده خاصی و فقط به صرف اعتقاد کسی را تحت پیگرد قانونی قرار نمی دهند .
البته داشتن این توهم برای خود بنده هم در ابتدا که به فضای مجازی آمده بودم تجربه شده است ، بنابراین نگران نباشید .

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


- دوست گرامی :
شما در دفاع از مردم تان ، شهرتان ، آیین و آداب و رسوم تان ، حتی خانواده تان :
هیچ گاه نمی توانستید این قدر جسورانه با بنده که تا کنون هیچ تضاد منافع یا برخوردی با یکدیگر نداشته ایم برخورد و تعامل داشته باشید ! ؟ .

هیچ گاه به خودتان اجازه نمی دادید با بنده چنین :
هم در لفافه ، هم به کنایه و هم آشکار با لحن سرزنش و تهدید و ارعاب ، و وادار کردن فرد مقابل به سکوت ، گفتگو کنید .
چه چیزی به شما این جسارت را داد در محیطی که تسلطی نیز بر آن ندارید (حتی قواعد حقوقی حاکم بر آن را نمی شناسید ) ، این گونه با کسی که خودتان درخواست دوستی برای او فرستاده اید سخن بگویید ! ؟ .
تنها دلیلی که برای این رخداد وجود دارد : تلقی شما از دین است .
شما و همفکران شما و حتی حاکمان فعلی بر ما و شما ،
اینگونه تصور می کنند که در پناه و با تظاهر به حمایت از دین ، هر کاری ، می توانند و جایز است که انجام دهند ، و هر میزان از خشونت را می توانند چاشنی آن نمایند .
در عالم واقع ، شخصی به نام دین وجود ندارد .
در عالم واقع فقط کسانی که به امور موهوم پشتگرم هستند ، مانند شما ، وجود دارند .
رازی را بایستی خدمت تان عرض کنم : آغاز دیکتاتوری علنی و آشکار و بی پرده روحانیت شیعه با تئوریزه کردن این مطلب که پشت گرمی به حق فرد را محکم ( در متن حدیث عزیز ) می سازد آغاز شد .
البته شما خیلی دیر شروع کرده اید ، هر حاصلی و محصولی زمانی و موقعیتی داشت ، "چینِ اول" این محصول را متولیان شیعی ، از دستان شما و سایر مذاهب بدر بردند .
تحرکات اخیر مردم اهل سنت که از جور و ستم حاکمان شیعی به تنگ آمده اند و احتمالا اندکی رفتارهای بنیادگرایانه نیز برای قوت قلب گرفتن ( چون شما ) چاشنی آن کرده اند ، فرصت را برای تفکر شما ( از پستو های تو در توی سرداب های مومیایی شده تاریخی ) بظاهر ، مناسب کرده است که داعش بازی دربیاورید .
بنده با دین هیچ مشکلی ندارم ، اما با کسانی که به این عنوان به مردم ستم می کنند یا رفتار و برخورد غلط با مردم دارند ( مانند شما در همین پست ) در افتاده ام و ایستاده ام ، حتی اگر به جای "نقاب آهن گداخته" بر صورت ، بمب اتم در دست و آتش فشان در دهان داشته باشند .
اگر خواستید یاد بگیرید و به کار ببندید که چگونه می توان بدون سرکوب دیگران احساس اقتدار کرد و بدون توسل به موهومات قدرت ایستادگی داشت ،
در خدمت هستم .

مطالب اینترنتی که پس از نوشته شدن در رابطه با این موضوع یافته ام : 

حضور موتورسوارانی با پرچم داعش در خیابان‌های بانه و سنندج

به قسمتی از متن پست لینک بالا  توجه کنید : 

تعداد این  افراد چند نفر بوده و این‌که آیا کسی هم با این افراد صحبت کرده یا نه فقط هویتشان محدود می‌شود به همان پرچمی که شما اشاره کردید با خودشان حمل می‌کنند؟
تعدادشان خیلی زیاد نیست. گروه‌های پنج شش نفره معمولاً ظاهر می‌شوند و متاسفانه لباس کردی هم می‌پوشند. در نتیجه هویت واقعی اینها را نمی‌تواند کسی مشخص کند. چون مردم که نمی‌توانند اینها را دستگیر کنند و نیروهای انتظامی هم در این مورد هیچ حرکتی انجام نمی‌دهند. بعد از نمایشی که می‌دهند معمولاً ناپدید می‌شوند.
از این نظر هویت اینها خیلی مشکل است که بتوانیم الان مشخصاً تایید کنیم که کی هستند و آیا کرد اند و یا از کشورهای خارج آمده‌اند؟ تنها چیزی که مشخص است شعارشان است لا اله الا الله  با این پرچم سیاه است و شعارهایی که می‌دهند و معمولاً شعارهایشان در جهت مخالف با کسانی است که با حکومت اسلامی مخالفت دارند.
واکنش مردم محلی وقتی این افراد در خیابان‌ها می‌آیند چیست؟
در بانه مشخصاً مردم ترسیدند. مخصوصاً کسانی که در بازار بودند چیزی نتوانستند بگویند و انتظار داشتند که نیروی انتظامی بیاید و نیروی انتظامی هم که آمده هیچ حرکتی نکرده حتی از مردم هم سؤال نکرده. مردم معمولاً می‌ترسند از این تعداد. ترسشان هم از دو جهت است. یکی این وحشی‌گری که سازمانی به نام داعش تا امروز در این مورد ماهیت خودش را نشان داده، و دوم از این می‌ترسند که اینها وابسته به خود جمهوری اسلامی باشند، نیروهای سپاه و اطلاعات جمهوری اسلامی باشد. از این نظر از آنها می‌ترسند.

 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سپاس اقاي نورمحمدي براي بيان عقايدتون، خيلي شجاعت لازم هست براي بيان حقيقت.موفق باشيد و به اميد ازادي!!