۱۳۹۴ فروردین ۲۶, چهارشنبه

مـستـحـق ، استحقاق ، فقر ، درویشی ، نداری ؟

 










مستحقین زکات ؛ کسانی که می توانند از مال زکات استفاده برند و ارتزاق کنند، هشت صنف هستند: مساکین ، عاملین ، فقرا، مؤلفة قلوبهم ، رقاب (برده ٔ آزادکرده )، طلبکاران شخص ناعلاج و درمانده ، ابن سبیل ، در راه خدا که عمارت مساجد... باشد. (فرهنگ اصطلاحات فقهی از شرح لمعه ).


مستحق = فقیر که ازدر اعانت است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مستحق = بی بضاعت و بی چیز و کسی که سزاوار اعانت و دستگیری باشد. (ناظم الاطباء)


نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.   (حافظ)

بدو گفتند کای مسکین مظلوم
نبوده مستحقی چون تو محروم . (جامی) 

مثال داد تا هزار هزار درم از خزانه اطلاق گردد درویشان و مستحقان غزنی و نواحی آن را. (تاریخ بیهقی ص 273). مثال داد تا هزار هزار درم به مستحقان و درویشان دهند شکر این را. (تاریخ بیهقی ص 517). گفت من هیچ مستحق نشناسم در بست که زر بدیشان توان داد. (تاریخ بیهقی ص 522).

در فرهنگ ما استحقاق و بر حق بودن با واژه مستحق که اصطلاحی فقهی است عجین گردیده است .
فقیر بودن ، درویشی ، بی چیزی و نداری با :
محق بودن ، حق برخورداری ، مستحق بودن ، حتی " بَر حق " بودن ممزوج گشته .
فرد مستحق ، کسی که دیگران با ترحم و اعانت در او می نگرند نه تنها حق برخورداری دارد بلکه حق تعیین حقانیت را نیز دارد ! .
به عبارت دیگر : فرد بی چیز ، فقیر ، نه تنها استحقاق برخورداری از وجوهات عمومی و ثروت دیگران را دارد بلکه حق تعیین میزان حقانیت و موجه بودن دیگران به ویژه و بخصوص "شخصیت های مرجع"  را نیز دارد . 
حال چرا این گونه شده است ؟
و اصلا این مباحث چه ربطی به زمینه های شغل و حرفه ما ، یعنی مشاغل اداری مالی ، حسابداری و مدیریت دارد ؟ ! ؟ .
بایستی بگویم اساسا از این رهگذر توجه ام به این نکته جلب شده است .
در پی تجاربی که در محیط های سازمانی و رفتار انسان ها در فضای کسب و کار داشته ام ، بدین جا رسیده ام که : برای درک علت رفتار و عملکرد اشخاص در بیشتر محیط های سازمانی و کسب و کار موجود در ایران ناگزیر از شناخت فرهنگ عامه و بویژه این زوایای تاریک آن می باشیم .

ادامه دارد 


هیچ نظری موجود نیست: