۱۳۹۴ خرداد ۱۰, یکشنبه

میشه ... بَسِه !

مشکل کار ما شرقی ها این نیست که خدا را می پرستیم
حتی این نیست که "خدا را قبول داریم یا نداریم"  !
بلکه مشکل این جاست که ما هر کدام ادعای خدایی داریم .
یکی : چون هیئتی است و "سینه زن" ادعای خدایی دارد
یکی : چون "فقیه" است .
دیگری بخاطر اینکه گرسنگی را تحمل کرده .
دیگری چون از دنیا دست شسته است برای خود مرتبه خدایی قائل است.
یکی : چون خدا را خوب شناخته ،
و دیگری چون هیچ کدام این ها نیست ! .
مجسمه ها ، شعر ، نقاشی ، دین ، مذهب ، زبان و فرهنگ هر مردمی : شکل و انعکاس درون خودشان می باشد ،
به این دلیل "خدا" در همه مظاهر اجتماعی ما وجود دارد که ما خودمان را خدا می دانیم ، خدا می بینیم ،
میل خدایی کردن بر دیگران داریم ،
بخاطر چه ؟
بخاطر همه چیزهایی که اختراع نکرده ایم !
بخاطر همه آن چیزهایی که نمی دانیم !
بخاطر همه آن ویژگی هایی که نداریم ! : شنوا ، بینا ، سمیع ، بصیر ، عاقل ، توانا ، دانا ، خلاق ، رزاق ، ... نیستیم !
ما ... به داشتن عنوان های خوب و مبالغه آمیز  ... بسنده کرده ایم .
ولایت مان مطلقه است .
هنرمان شهادت است .
ایمان مان یقینی است .
اخلاق مان حسنه .
جامعه مان "دینی"  .
اما پول نفت نباشد گرسنه ایم .
وقتی پول نفت باشد ، همان پول را اسلحه می خریم از خریداران نفت و با همان خریداران نفت می جنگیم ! .
...
به قول مهران مدیری : میشه ... بسه ! .

هیچ نظری موجود نیست: