۱۳۹۴ مهر ۱۹, یکشنبه

ردپای عقل ستیزی در ادبیات به اصطلاح عرفانی

بر این لوح ساده منقوش رمزی هست     که دانایی به عالم حل نکرده این معما را  ( آیه الله زارعان ) .
حدیث از مطرب و می گو راز دهر کمتر جو        که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را  ( حافظ) .
پرستش به مستی است در کیش مهر         برون اند زین حلقه هشیارها  ( آیه الله طباطبایی ) .

در میخانه گشایید برویم شب و روز        که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم  ( آیه الله خمینی ) .
دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت          یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت                 آخر به دل ذره ای راه نیافت   ( ابوعلی سینا ) .
این عقل فضول پیشه را مشتی می    بر روی زنم چندان که در خواب کنم  ( حافظ ) .
عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش       هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه  ( سعدی ) .
....   ادامه دارد .


هیچ نظری موجود نیست: