۱۳۹۴ آذر ۱۶, دوشنبه

شیپور را از کدام سر باید نواخت (3)

در ادامه گفتگو با دوستان در مورد شیپور را از کدام سر باید نواخت (2)  ، یکی از دوستان تعدادی از توجیهاتی که در این زمینه معمول و کلیشه ای است را عنوان فرمودند ، در پاسخ گفتم : 

دوست بزرگوار :
سایر دلایل ، توجیهات و اعتذارهای طرفداران انفعال و سپردن :
" اصلاح حاکمیت به دست خود حاکمیت ! "
از همین قبیل دلایل می باشد .
یعنی از صحنه عمل واقعی منتج نشده است
توجیه است
بحث کلامی است
اقناعی است
در مبارزات میان دو گروه حاکم و محکوم ، مردم و سلطه گران ، راهبرد ها و راهکارها از درون راه های رفته ، نتایج کنش و واکنش ، بیرون می آید .
ما هنوز درخواست مثلا : انحلال مجلس خبرگان را طرح نکرده و با حاکمیت در مورد آن گفتگو و مجادله نکرده نمی توانیم عقب نشینی کنیم و بگوییم : 
 "جای دادن چند نفر عنصر بظاهر مردمی در این مجلسِ ماهیتا و اصالتاً ضد مردمی ، بهتر از منحل کردن آن می باشد ! ."
همچنین در مورد سایر بهانه ها از قبیل :
احتمال اقدام نظامی سپاه
احتمال تجزیه کشور
به هم خوردن امنیت کشور
و غیره
توسل به این دلایل
از جنبه "رفتارشناسی" ، ( نه از جنبه ارزشی و اخلاقی )
بیشتر کار متکلمین ، واعظان ، مبلغان ، توجیه کنندگان ، جاده صاف کن ها ، پرده دارها ، میان داران ، کارچاق کن های عرصه سیاست و از این دست می باشد ، تا "شهروندان مطالبه گری" که قصد به دست گرفتن "سرنوشت خویش" و اعمال "حق حاکمیت بر سرنوشت خویش" و اصلاح واقعی و موثر حاکمیت ، را دارند .

در ادامه دوست مان با تاکید بر این که : 
بایستی راه هایی را در پیش گرفت که به پایه و اساس حاکمیت کاری نداشته باشند .
گام ها را بایستی کوچک برداشت و به آینده امیدوار بود .
کشور را بایستی از جنگ دور داشت .
به من کمک کرد تا افکارم را جمع بندی کنم ، برای اش نوشتم :


دلایلی که شما ارائه فرمودید دقیقا مصداق ادعای بنده است .
ادعای بنده این بود که چنین هدف گذاری کردن ( یعنی با انتخابات اصلاح حاکمیت را پیش بردن ) ، از یک کار هدفمند و کنش واقعی و با هدف سیاسی اجتماعی ریشه و سرچشمه نگرفته است .
دلایل ، مواضع ، استدلال ها و اهداف عملگران و کنشگران سیاسی از واقعیات و تجاربی که در صحنه عمل بدست می آورند سرچشمه می گیرد .
اما خود شما اقرار فرمودید که مثلا ادعای تان در مورد وقوع جنگ داخلی پای اش به جایی بند نیست .
خوب این همان بود که مورد نظر بنده بود .
یعنی این مجموعه توجیهاتی که عنوان می شود ( و شما نیز همان ها را عنوان فرموده اید ) : از کارزار اصلاح حاکمیت در عمل بیرون نیامده است .
یک سری توجیه
عذر تراشی ،
شاید خود مشغولی ، یا بلانسبت خودفریبی
یا تبلیغات برای جمع کردن رای ،
و ....
می تواند باشد .
برای روشن تر شدن عرایض ام :
به عنوان مثال کسی که می خواهد جامعه کمونیستی بسازد ( مانند لنین ) در عمل با کشوری مواجه می شود که در دوران فئودالیته بسر می برد (سرمایه داری نیست) ، ناگزیر ، در مواجهه با این واقعیت عینی و مشهود ، مثلا می آید تز "راه رشد غیر سرمایه داری" را عنوان می کند .
اما این پیشنهاد دوست مان در متن پست ، که پیشنهاد شما نیز طبعا می باشد ، از کجای مبارزه با هدف اصلاح رژیم درآمده است ؟
کدام بن بست موجود و لاینحل ما را به اتخاذ چنین راهکاری کشانده است ؟
باید بتوانیم ارتباط سببی بین عمل اصلاح طلبانه و مواضع اصلاح طلبانه را نشان دهیم ؟ نباید ؟


هیچ نظری موجود نیست: