عوارض
دینخویی
"دین خویی" نوعی اختلال شخصیت است .
رفتار ناجور و ناهنجار فرد
با دیگران و اعضای جامعه ، بدسلوکی ، بدمنشی ، بدکنشی با دیگران را اختلال شخصیت
می گویند .
شاید بتوان "دین خویی" را این گونه نیز تعریف کرد : کاربرد مفاهیم دینی
و مذهبی و ارتباطی که فرد با مفاهیم موهوم و متافیزیک دارد در جهان واقعی ، و الزام
دیگران به متابعت و ملاحظه آن چه فرد در هزارتوی ذهنی خودش یافته ( و یا وانمود می
کند که یافته است ) .
یکی از عوارض دینخویی تعمیم
رابطه خصوصی بین فرد با تصویری که از خدا در
ذهن اش دارد ، به رابطه وی با اشخاص پیرامون و جامعه می باشد .
مانند این که : فرد همان طور
که در خلوت یا در ذهن اش با خدا ملتمسانه و از روی درماندگی و بیچارگی گفتگو می کند
، همان شیوه ، همان گدامسلکی را به روابط اجتماعی
خویش تسری می دهد .
تعجبی ندارد که ادبیات و روایت
ها ی دینی و مذهبی (حتی عرفانی ! ) مملو از دریوزگی و گدایی می باشد .
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی ! ( سعدی )
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی ! ( سعدی )
این گدا مسلکی باعث واکنش ترحم و جانبداری از سوی دیگران می گردد ، به همین خاطر ممکن است فردی که میلیون ها نفر هوادار و مزدبگیر گوش به فرمان دارد در حضور مردم گریه کرده یا با تظاهر به معلولیت و ناتوانی ، ترحم دیگران را برانگیزد .
از کودکی ، با دلسوزی و ترحم
مردم نسبت به کسی که این شخصیت را دارد بتدریج عادت می کند همه مسایل اش را با التماس
و جلب ترحم دیگران حل کند و تبدیل به فردی معلول و بی دست و پا میگردد .
شاید برخی متولیان تربیتی تصور
می کردند اگر همه اعضای جامعه رفتار دینخویانه داشته باشند رحم و ملاطفت
همه جا پراکنده میشود ولی بجای آن بیدست و پایی و بیعرضگی و "تسلیم قدرت های پیرامون
شدن" بهبار نشسته است .
حکومت دیکتاتوری نیازمند انسان های خاضع ، خاشع ، ذلیل
و متذلل می باشد .
در جامعه ما ، تقریبا در تمام سطوح و نهادها و جایگاه ها ، از یک رابطه اجتماعی دو نفره تا حکومت بر تمام کشور ، شما می توانید یک سازوکار کاملا مستبدانه و تمامیت خواهانه به راه بیندازید و مطمئن باشید افراد متابعت خواهند کرد ! (اساسا از این متابعت لذت می برند ، شاید لذت تسلیم در برابر خالق برای شان تجدید خاطره می شود ) .
در جامعه ما ، تقریبا در تمام سطوح و نهادها و جایگاه ها ، از یک رابطه اجتماعی دو نفره تا حکومت بر تمام کشور ، شما می توانید یک سازوکار کاملا مستبدانه و تمامیت خواهانه به راه بیندازید و مطمئن باشید افراد متابعت خواهند کرد ! (اساسا از این متابعت لذت می برند ، شاید لذت تسلیم در برابر خالق برای شان تجدید خاطره می شود ) .
البته این وضعیت کسانی است
که از کودکی این مفاهیم ، ( بخصوص با محبت
مادرانه یا پدرانه ) در ذهنشان نقش بسته باشد .
کسانی که در سنین بالاتر مفاهیم
دینخویانه را میپذیرند ، برعکس، ممکن است بهدنبال جنبههای برتریجویانه و داعش
مسلکانه آن برمیآیند ، زیرا در سنین بالاتر فرد بدنبال کسب جایگاهی در سلسله مراتب
قدرت میباشد .
(در این جا می توانیم پدیده "ینی چری" ( تازه مسلمان ) ها را توضیح دهیم :
مهمترین رکن ارتش سلطان محمد فاتح آن گونه که در کتاب "فتح قسطنطنیه" آمده است ، تازه مسلمان ها بوده اند یعنی کسانی که نه از ابتدا بلکه در سنین بزرگسالی مسلمان گردیده یا ناگزیر اسلام را پذیرفته اند . )
(در این جا می توانیم پدیده "ینی چری" ( تازه مسلمان ) ها را توضیح دهیم :
مهمترین رکن ارتش سلطان محمد فاتح آن گونه که در کتاب "فتح قسطنطنیه" آمده است ، تازه مسلمان ها بوده اند یعنی کسانی که نه از ابتدا بلکه در سنین بزرگسالی مسلمان گردیده یا ناگزیر اسلام را پذیرفته اند . )
بنابراین بجای کسب ویژگیهای
گدامسلکانه بدنبال مفاهیمی میگردد که به او اختیار سلطه بر دیگران را بدهد ، بطور مثال بتواند دیگران را
"امر به معروف و نهی از منکر" کند ( بدان ها امر و نهی نماید ) ، یا در انظار عمومی
به دیگران توهین کرده یا مثلا توی گوششان بزند ! .
برخی از افرادی که مبتلا به
این اختلال شخصیت میگردند به تناوب بین این دو طیف رفتاری نوسان دارند (بسته به کاربرد مورد نیاز).
شاید ، تا حدودی ، گروه اول
در قالب شخصیت «مهرطلب» و گروه دوم در قالب شخصیت «برتریطلب» روانکاو امریکایی کارن
هورنای جای گیرند .
در اخلاق دینی نیز به این "بدکنشی" از دیدگاه هنجارهای مورد انتظار از یک بنده
پرداخته شده است .
مانند این که حالت اول در
ردیف شرک خفی قرار می
گیرد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر