۱۳۹۴ دی ۶, یکشنبه

چرا برخی زنان جامعه مبلغان بی جیره و مواجب حکومت یا نهادهای دینی هستند ؟



دلایل گرایش "زنان خانه دار" ایرانی به حاکمیت و تبلیغ آنان برای قشر روحانی و جانبداری از آخوندهای حکومتی و حتی غیر حکومتی :‌     

زنان خانه دار ایرانی * ، بیشتر :
سواد آکادمیک چندانی نداشته یا تحصیلات شان کاربردی و برای تحصیل علم و یا اشتغال نبوده است .
خانواده های آنان  بیشتر از خانواده های محروم تر و زیردست تر جامعه هستند . 
این خانواده ها به دلایل موقعیت اجتماعی و جعرافیای جمعیتی شان و فرهنگ و ذهنیت مکانیکی و حجم گرا  شان ، پرتعداد و شلوغ هستند .
مرد خانه در چنین خانواده های پر تعدادی ، معمولا تنها نان آور خانواده است ، در شرایطی که همسر و چند فرزند مونث و مذکر وی در حریم گرم و امن خانه پناه گرفته اند ، همه روزه ، وی ناگزیر است در موقعیت کنترفوبیک ( با غلبه بر ترس از فضای باز و ناامنی موجود در فضاهای باز اجتماعی جامعه ما که در یادداشت های متعددی سعی کرده ام آن را نمایان سازم ** ) از منزل خارج شده و رهسپار کسب و کار گردد .
این موقعیت منحصر به فرد مرد ، حق و حقوق نوشته (قوانین و بویژه فقه ) و نانوشته ( فرهنگ و عرف و آداب و رسوم ) فراوانی برای وی به همراه خواهد داشت ، یکی از این حق ها ، حق اعمال زور و خشونت نسبت به همسر و سایر اعضای خانواده می باشد .
بنابراین در چنین خانواده هایی به طور طبیعی و سنتی مرد تقریبا حق بدخلقی و بدقلقی نسبت به همسرش را به طور عرفی و شرعی و حتی قانونی ، داشته و دارد .
به خوبی روشن است و چندان نیازی به  گواه ندارد که : زنان در چنین خانواده هایی هدف ابراز و اعمال خشونت مردانه قرار می گیرند .
از طرف دیگر : فرزندان ، (به ویژه فرزندان پسر) در این خانواده ها ، به تقلید از پدر و به همان دلایل و نیز به طور طبیعی برای یافتن جایگاه اجتماعی خویش و تعیین سلسله مراتب قدرت در خانواده ، زور گفتن به مادر را آغاز می نمایند . 
یکی از نشانه های تیپیک چنین خانواده هایی این است که علامت مرد شدن پسران  یا به عبارت دیگر مشارکت آنان در تصمیم گیری های مهم آن است که همانند پدر :  می توانند  با تحکم و درشتی با مادر سخن بگویند ، در حالی که کوچکترها معمولا زیر چادر همان مادر پنهان شده اند ! .
در چنین خانواده هایی  ، به تدریج ، کمابیش ، "زن"  یا "مادر" خانه  به نماد و هدفی برای فرافکنی و تخلیه خشم و نفرت  تبدیل می گردد .
در این میان ، چنین زنانی ، با توجه به عدم استقلال اقتصادی و اجتماعی شان ، دچار احساس بی پناهی شدید می گردند ، به گونه ای که به هر طریق سعی می کنند پیام آور مدارا ، امنیت ، صلحجویی ، مردم داری ، آرامش و رفتار مسالمت آمیز و عاری از خشونت برای خانواده خود باشند .
و آشکارا پیداست که چنین زنی فرصت یا توان مطالعه و بررسی فرهنگ ها و مکاتب را نداشته بنابراین ،‌ناگزیر ، پیام های اش را از میان شعار های "همه جا در دسترسِ"  گفتمانِ به ظاهر دینیِ حاکمْ  انتخاب می کند . 
چنین زنی در بررسی موقعیت خودش به این نتیجه می رسد که : در جامعه ( خارج از خانه ) جایگاه و حریم امنی ندارد و نمی تواند به طور مثال زندگی مستقل و جداگانه ای را به اختیار خود  آغاز نماید ( در حالی که بسیاری از زنان شاغل امروزی حتی با وجود تجرد چنین می کنند ) ، از طرف دیگر هیچ گفتمان اجتماعی را نیز موافق حال خود نمی یابد ( تا پیش از آن که بحث حقوق زنان به طور جدی و فراگیر در (برخی) خانواده ها و اجتماع آغاز گردد ) ، 
تنها صنف و قشری که به نوعی در این بازار و در این زمین بازی اجتماعی نقش دلال ، مشاور ، داور ، میاندار را برای وی بازی می کند : قشر روحانی این گونه جوامع و محلات بیشتر حاشیه ای ، بسته و تودرتو  ***  می باشد (که البته حائز اکثریت تعدادی و حجمی در کشور می باشد ) .
قشری که حتی گاه زنان را به عصیان و نافرمانی از شوهر تشویق می کند ( به طور مثال در امور واجب شرعی مانند اینکه "در حج واجب اجازه شوهر شرط نیست" و قس علیهذا ! ) .
این صنف ، گاهی ، آشکارا ، از بالای منابر ، در مورد خصوصی ترین و محرمانه ترین مسائل زنان داد سخن می دهد  .
برای زنی که این حسرت به دل اش مانده است که همسرش ( حتی هنگام نزدیکی و در خلوت ) چند دقیقه ای به مسائل زنانه وی توجه کرده  و گوش بسپارد ، چنین موقعیتی یک موهبت به شمار می رود .
تا جایی که بخاطر دارم یکی از نشانه های  شخصیت هیستریک –نمایشیِ زنانه گفتگو در مورد مسائل قاعدگی و عادات زنانه با دیگران است ( البته در جایی که چنین کاری ضرورتی نداشته باشد ) .
احساس ستم دیدگی ، بیوفایی و فداکاری  جاری در فرهنگ و ادبیات مذهبی موافق حال چنین زنانی می باشد  ، برای این زنان ، "اهل کوفه" همان مردان خانواده (شوهر و فرزندان ذکور) هستند که صرفا از وی و خدمات وی متمتع می شوند .
از دیگر سوی با توجه به ساخت یافته بودن نهاد مذهبی و دینی در جامعه ما و در اختیار داشتن مالکیت یا حداقل مدیریت بیشتر فضاهای فرهنگی ، تفریحی زیارتی سیاحتی و امکانات مالی سرشار دیگر مانند موقوفات ، این نهاد می تواند برای زنانِ "دست و پا" و حتی "زبان بستهِ" !  جامعه ما آزادی کنترل شده خاصی را در محدوده ای که شوهر را نیز یارای جسارت ، تعرض و حتی طرح اتهام و یا تردید و سوء ظن یا دلواپسی نسبت به بیوفایی و خیانت جنسی (که برنده ترین سلاح مردِ مردْسالارِ جامعه ماست ) نسبت به آن نیست ، فراهم سازد .
همزمان ، گفتمانِ فرافکنِ دینیْ با ادبیات سرزنش گر و پرخاشگرانه خود  برای زنِ "تو سری خورِ" جامعه ما قابلیتِ خطاب قرار دادن سایر اعضای خانواده را فراهم می سازد .
چنین زنی ، همواره در حال گوشزد کردن خطاهای منکراتی اخلاقی ( هرچند کوچک و ناچیز و مربوط به گذشته )  اعضای خانواده می باشد تا بدین طریق موقعیت برتر گفتمانی خودش در روابط فیمابین را حفظ کند .
مشابه همان رفتاری که حکومت با همه مردمان و شهروندان در کاربرد مفهوم "امر به معروف و نهی از منکر" دینی جستجو می کند .
بالاتر و بیش تر از همه این ها : احساس تعلق و دفاع از حاکمیت و یا شخص اول مملکت (که در گذشته پادشاه و امروزه رهبر را شامل می شود ) و فرقه یا نهاد دینی خاص ،  به وی احساس تعلق و امنیت و داشتن حامی در برابر مهاجمانی که هیچ گونه حقی برای وی به رسمیت نمی شناسند می دهد . 
بدین ترتیب به تدریج بسیاری از زنان عضو گروه اجتماعی فوق تبدیل به مدافع و حتی نماینده حاکمیت یا قشر روحانی در منازل خودشان می شوند .  
... 
=================================================================
زیرنویس ها : 
* - البته زنان شاغل نیز به صورت شفاهی از حاکمیت و یا روحانیت جانبداری می کنند ولی به نظر می رسد بیشتر جنبه ظاهرسازی و گرفتار نشدن در تله های حراستی را داشته باشد تا الگوی فوق .  
 ** -   یادداشت :  کاربرد امروز "امر به معروف و نهی از منکر" چیست ؟  
           و نیز  :  سازوکار مترسک سازی 

*** - محله هاب بسته و تودرتو : این محله ها لزوما فقیرنشین یا حتی حاشیه ای نیستند بلکه بیشتر منظور  فرهنگ حاکم بر آن ها  و نحوه داد و ستد اجتماعی بین ساکنان آن ها :  بطور مثال  مناطق مسکونی پیرامون بازار اصفهان یک محله بسته و تودرتو به حساب می آید هرچند حاشیه ای نیست و فقیرنشین نیز نمی باشد ، اما الگوی طرح شده در این یادداشت بر روابط خانوادگی آن ، کمابیش ، قابل مشاهده  است .

هیچ نظری موجود نیست: