۱۳۹۴ بهمن ۸, پنجشنبه

آیا روی کار آمدن جناح اصلاح طلب (خودخوانده) ، به نفع مردم است ؟

طرف اعتراض واقع شدن ،پذیرش طرف اعتراض مردم واقع شدن ،
از لوازم مسئولیت پذیری و جوابگویی است . 
مسئولِ مسئولیت پذیر با قامتی ایستاده در جایگاه پاسخگویی می ایستد و آماده شنیدن پرسش ، پاسخ گفتن و جواب گویی  می گردد . 
از آغاز انقلاب و جنگ ،‌ حاکمان مستبد پشتگرم به دین در کشور ما برای پرهیز از رودر رویی ، پاسخگویی و طرف پرسش واقع شدن دو روش در پیش گرفته اند ، این روش ها  از روی متد ها و سبک های کلاسیک حکومت داری و علوم سیاسی رایج اقتباس نشده ، بنابراین شاید در الگو های آکادمیک  گنجانده نشود . 
این روش ها ، بیشتر ، بر بستر فرهنگ ، باورها و واکنش های افراد به شرایط و رخداد ها به طور طبیعی ایجاد گردیده است : 
روش اول و مرجح ، یعنی  انتخاب اول حاکمان دینی در رویارویی با اعتراضات و مطالبات مردمی : 
روش روی برگرداندن و خود را مافوق پاسخگویی پنداشتن  بوده است . 
یعنی حاکمان از اساس مردم را در جایگاه مطالبه و پرسش قرار نداده اند و کانالی بجز همان کانال گفتگوی یک طرفه باز نگاه نداشته اند .
ادعای کار کردن برای خدا و نه برای مردم ! .
ادعای انقلابی بودن و تداوم انقلاب موهوم ! .
صحنه سازی دشمن داشتن و برانداز داشتن ،
همه این گونه تصویرسازی و رفتارها با استبداد ابتدایی و بَدَوی باعث سرکوب مطالبات و خفه کردن پرسش ها و مطالبات مردمی گردیده است . 
 آشکار است از کسی که دشمن دارد ، می کشد یا کشته می شود ، در حال جنگ است ، درگیر مبارزه ای سِتُرگ  است نمی توان انتظار داشت بنشیند و به چند سوال بچگانه مرفهین بی درد ! پاسخ گوید ! ؟ . 
کسی که محو تماشای خالق همه موجودات و کائنات است سزاوار پاسخ گویی به پرسش در مورد اقتصاد که مخصوص انعام ( چهارپایان ) است ! ، نمی باشد . 
بیت :      تا عهد تو در بستم عهده همه بگسستم     ،    بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها  ( سعدی )
در این روش حاکم از اساس کسی را در خور و لایق پرسش به حساب نمی آورد ، این منطق و حق را از بزرگ منشی (grandusity)  پارانوئید گونه ارتباط خاص خود با عالم غیب (موهومات) به دست آورده است . 

روش دوم که روش زیرکانه و مدرن تری است و به نسبت کاهش مشروعیت و حقانیت حاکمان نسبت به سلطه و استیلا بر کشور به تدریج به کار گرفته شده است ، روش مبرا دانستن مجریان و دست اندرکاران از پاسخ گویی بوده است . 
در این روش پاسخگویی وظیفه دیو سیاهی شناخته می شود که  قوای نظامی و انتظامی کشور ( البته بیشتر سپاه اختصاصی سلطنت فقهی ) ، را در دست دارد و از بیخ و اساس  کسی را لایق و در خور پرسش از خود نمی شناسد . 
در این روش تمامی مجریان و دست اندرکاران [بظاهر] همراه و همزبان با مردم  از آن دیو سیاه برائت حاصل کرده در عین حال  خود را ناگزیر و ناچار از متابعت او می دانند ! . 
احمدی نژاد ، نیز ! ، آرام آرام در دوره دوم خیمه زدن بر جایگاه  ریاست جمهوری ، آگاهانه یا ناخود آگاهانه ، خواسته یا ناخواسته ، به میل خود یا بر اثر تلقین و تشویق اطرافیان ، چنین رفتاری را در پیش گرفت . 
هر چند با تداوم گفتمان مدیریت بر دنیا و پیچ آخر تاریخ ، راه توسل به روش اول را هیچ گاه به روی خود نبست . 
در چنین حالت یا بهتر بگوییم با در پیش گرفتن چنین رفتاری توسط مسئولان ، مدیران ، روسا ، مجریان ، ... در واقع نمی توان چندان فرقی بین آنان و یکی از اعضای اپوزیسیون خارج از کشور قائل شد . 
همان سخنانی که یکی از اجزای اپوزیسیون در مصاحبه رادیو تلویزیونی بر زبان می راند را می توان از زبان مسئولی که در پنهان و آشکار عهد کرده و عمل می کند که نظام پابرجا بماند ، شنید  ! . 
البته این شدنی نیست مگر با این اطمینان مالیخولیایی از فقدان اپوزیسیون ، از نبود جایگزین ( آلترناتیو )  ، یعنی آن قدر از نبود جانشین و فقدان برانداز خیال شان فارغ شده که خود پرده هایی نیمه کاره از براندازی را اجرا می نمایند . 
در این حالت مجری هنگام روبرو شدن با پرسش و مطالبه ، در نهایت ، هنگامی که نتوانست عذر و بهانه و سفسطه ای ببافد با خیال راحت خود را یک تدارکاتچی صرف اعلام کرده و از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کند . 
 این رفتار برای فرار از پاسخگویی و مسئولیت در پیش گرفته شده است  . 
مانند کسی که می گوید من یک سپور هستم ، من جارو کش هستم ، یکی هستم مانند خودتان ، کاری انجام می دهم برای معاش و گذران زندگی و دستمزدی دریافت می کنم ، بروید از "دیو سیاه" حق تان را بگیرید ! . 
گفتمان اصلاح طلبی نیز ، برای دست اندرکاران ، بیشتر ، دست آویز  فرار از پاسخگویی است .
مانند : "من تدارکاتچی کسی بودم که جوابگو نیست !"
یعنی :  "بروید جواب را از کسی بخواهید که {دست بر قضا} جوابگو نیست ."
یک دولت ناکار آمد و غیر مولد ،‌دولتی که به تصرف قشر غیر مولد درآمده است ، به دنبال محمل و دست آویزی برای فرار از پاسخگویی می گردد .
دولت اصلاح طلب = دولت غیر پاسخگو
اصلاح طلبی نوعی پاسخ گویی به مردم ، نوعی پاسخ نگفتن به مردم بوده که به تدریج تبدیل به راهکاری برای "تداوم مدیریت کشور بدون ارائه پاسخ و مسئولیت" درآمده است . 
همان گونه که مشاهده کردیم دولت احمدی نژاد ناگزیر از ایجاد رونق هر چند با تزریق پول بی حساب بود . 
احمدی نژاد حتا می خواست زمین ها را میان مردم تقسیم نماید ! . 
وجوه اداره شده که بسیاری شرکت ها آن زمان دریافت نمودند وام های بلاعوضی بود که بازپرداختی نداشت . 
برای مناطقی که یک ورزشکار نیز نداشتند سالن ورزشی ساخته شد ، هر چند تنها امکان مشغول به کار شدن نیروهای این طیف و این تیپ افراد در ساخت و ساز و اجرای پروژه ها  می باشد ، اجرای پروژه های عمرانی روشی برای بازتوزیع ثروت میان میراث خواران درآمده است .
چرا بدون مدرک و بدون درخواست میان مردم پول توزیع می کرد ؟
چون خود را ناگزیر از متحقق ساختن وعده هایی به تعویق افتاده می دید . 
اما یک دولت اصلاح طلب درصدد تحقق هیچ چیز نیست ! . 
لیکن در زمان خاتمی مردم به مصداق "خودم کردم که لعنت بر خودم باد" در رودربایستی با خود و با یکدیگر درمانده بودند . 
اما در دوران احمدی نژاد : همان گونه که دیدیم حرکت ها و اعتراضات مردمی تا جایی پیش رفت که رو در روی رئیس جمهور به او می گفتند : 
جای رئیس جمهور فاشیست در دانشگاه نیست ! . 
حال بایستی دید بین تفکر احمدی نژاد با خاتمی ،‌هاشمی و یا روحانی چه تفاوتی وجود دارد ؟ 
کدام یک ولایت فقیه را به رسمیت نمی شناسند ؟ 
کدام یک در استقرار و تحکیم موهومات در سیستم حکومتی مشارکت و فعالیت موثر نداشته اند ؟ 
آغاز اصلاحات واقعی با باز شدن فضای سیاسی و بهبود روش های تصمیم گیری و استقرار سیستم  شایسته سالاری در انتصابات و استخدام های دولتی می باشد . حال آن که در تمامی این دولت ها ، روز بروز از طریق دفاتر نمایندگی رهبری و بسیج ادارات و حراست ها سیستم جابجایی و تصفیه افراد غیر خودی به ترتیب اولویت های مقرر از بالا ، در حال اجراست و بوده است . 
چه زمانی قرارداد های کارگری سفید امضا متوقف گردیدند ؟ 
... هیچ گاه ! 
... روز بروز برده داری در عیان ترین اشکال آن در کشور نهادینه تر شده و می شود .
چه نسبتی بین تفکر سه رئیس دولت (سازندگی : هاشمی ، اصلاحات : خاتمی ، اعتدال : روحانی) که ملبس به لباس روحانیت می باشند با "واقع بینی" ، "تولید" و "توسعه" برقرار است ؟ 
چه نظری در مورد دموکراسی دارند ؟   
بنابراین اصلاح طلبی دولت پوششی برای جوابگو نبودن دولت و بازی انتخابات ترفند و خدعه ای برای خاموش ساختن اعتراضات مردمی و به تعویق انداختن آن ها می باشد . 
راه یافتن کسانی که با ترفندهای روانی ، فرهنگی ، نمایشی خود را "طرفدار مردم" ، "همراه مردم" ، یا دست کم "مامور و معذور" قلمداد می کنند به هیچ وجه به صرفه و صلاح ما مردم نیست .
 همان گونه که در پیوند به مصاحبه آقای زعیم مشاهده می فرمایید روند در پیش گرفته شدن چنین رفتارهایی توسط مجریان امور ، کسانی که اختیار اداره کشور را تقریبا به طور کامل در اختیار دارند ، را مشاهده می فرمایید .
هر برداشتی که از نحوه شکل گیری این گونه رفتار داشته باشیم ، ادعای این که از آغاز رئیس دولت به قصد اجرای چنین پرده ای وارد بازی شده باشد ، دیگر ! ، رنگی ندارد .

=============================
یافته های بعدی :
کار به جایی رسیده است که پسر آیت الله جنتی ، یعنی کسی که همه بریدن ها و دوختن ها به ایشان و جناح اصفهان ( بخاطر پر تعداد بودن پاسداران قدرتمند ) منسوب است نیز می گوید : 

وزیر ارشاد: دولت توان برخورد با حمله کنندگان به معتمدآریا را ندارد

و پایگاه خبری مهرنامه تیتر می زند : 

جنتی در مسیر خاتمی و مهاجرانی ! 

 همچنین نگاهی بیاندازید به یادداشتی که همین امروز در صفحه آقای خلجی خواندم :‌


سیاست در ایران گاهی حتی دیگر سرزمین عجایب هم نیست؛ بل‌که کشکول مهملات را می‌ماند.
تصور کنید که یکی از بحث‌های داغ این روزها تأیید یا رد صلاحیت نامزدهای «میانه‌رو» انتخابات مجلس خبرگان رهبری در شورای نگهبان بود. آن‌ها که از رد صلاحیت شماری از همان «میانه‌رو»ها افسوس بسیار خوردند چه بسا از خود نمی‌پرسند میانه‌رو و تندرو قرار است در مجلس خبرگان چه رسالت مهمی را به انجام برساند، جز انتخاب رهبر تازه‌ای که بر مسند ولایت مطلقه‌ی فقیه بنشیند؟
شگفت نیست این همه‌ قال و قیل‌ بر سر تعیین دیکتاتور مذهبی آینده‌ی ایران و یگانه منبع تشخیص مصلحت نظام که حق قانونی برای نقض قانون اساسی و قوانین عادی و احکام شریعت دارد؟ به عبارت دیگر، نگرانی آن‌ها عدم مشارکت کافی شهروندان در انتخاباتی برای انتخاب متولی اصلی‌ترین عامل استبداد و آزاد نبودن انتخاب سرکوب‌گر آزادی است؟ آیا آن‌ها به راستی باور دارند مشکل نظام سیاسی در ایران نه نهاد ولایت فقیه که شخص آقای خامنه‌ای است؟
مرور تاریخ گاه تلخ است. کسی که نقش اصلی را در رهبری آیت الله خامنه‌ای داشت، اکنون جامه‌ی منجی ملت را پوشیده تا مردم را از تکرار خطایی که کرده نجات دهد و به جای پذیرش مسئولیت پیشینه‌ی خود، نیرومندترین امید آینده از قضا برای بازی کردن همان نقش است.
تلخ‌تر آن‌که می‌دانیم آقای خامنه‌ای در دهه‌ی اول انقلاب جزو میانه‌روان و اصلاح‌طلبان امروز، در آن دوران جزو تندروان به شمار می‌رفتند. عوض شدن جایگاه آن‌ها، بیش‌ از آن‌که ریشه در شخصیت و افکارشان داشته باشد، حاصل جایگاه‌شان در سیستم است؛ آن که به قدرت بیشتر دست می‌یابد تندروتر می‌شود و راندگان از کانون قدرت به اصلاحات می‌گرایند.
هر جانشین میانه‌رو برای آقای خامنه‌ای در صورت حفظ چارچوب نظام و اقتدار و اختیارات ولایت فقیه کارنامه‌ای شبیه او خواهد داشت.
البته نگاهِ بسیار بسیار کوتاه‌مدت و نزدیک‌بینانه لاجرم به چنین سرگشتگی‌هایی می‌انجامد، ولی شاید بتوان گفت که یکی از مشکلات بنیادین سیاست و جامعه در ایران، ضعیف بودن عقل سلیم (common sense) و توانایی متعارف داوری و سنجش است.

 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست: