یکی از الگوهایی که در تاریخ مرتب تکرار گردیده مربوط به زندگی غالب و مغلوب در کنار یکدیگر می باشد .
قوای غالب ، پس از غلبه ، ناگزیر از روی آوردن به توجیه می باشند .
زیرا بایستی دلایلی برای کشتن پدران نسلی که به بردگی و سلطه گرفته اند بیابند .
نمی دانم این وضعیت تا چه اندازه می توانسته در برساختن مفاهیم موثر باشد اما به هر حال قابل انکار نیست .
کشتن ، چند لحظه یا چند روز بیشتر طول نمی کشد ولی سلطه و استثمار و بهره کشی ، مادام العمر و همیشگی است .
وقتی شما پدر کسی را می کشید ، و پس از آن ، یک عمر بایستی از فرزند و نوادگان آن پدر باج و خراج بستانید ، ( آن گونه که در گذشته معمول بوده و هنوز نیز به اشکال مدرن تری رواج دارد ) ، در این حالت ناگزیر هستید ، دلیلی برای کشتن پدر آن کسی که امروز به بردگی گرفته اید بیابید .
بنابراین مفاهیمی چون مشرک ، کافر ، گمراه ، طاغوت ، ... ( هر آن چه به "مهدورالدم" منتهی گردد ) به خوبی می تواند در این میان کاربرد داشته باشد .
برای باج و خراج نیز بهتر است نام آبرومندانه تری ابداع ، یا پیدا کنید : زکات ، جزیه ، مالیات ، خراج ، خمس ، و ... نیز این جا می توانند کاربرد داشته باشند .
نقش "قاضی شارح" ها این میان می تواند بسیار اساسی باشد .
در برداشت تاریخی من ، دعوت و راه گشایی برای مغولان و دیگر طوایف و اقوام خونریز نیمه وحشی توسط برده داران همیشگی جامعه ما ( بزرگ : بازاریان ، زمین داران ، سپاهیان ) ، برای خارج ساختن رقیب از صحنه و یا گسترش سلطه بر مردمان ( بردگان ) انجام پذیرفته است .
سپس رنگ و لعاب دادن به ددمنشی ها و آدم کشی های ( البته برنامه ریزی شده و هدفمند ) آنان و نامگزاری موجه و آبرومند بر خونریزی ها و زیاده طلبی ها ، وظیفه و نقش تاریخی همین قاضی شارح ها بوده است .
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر