این سوال به ویژه هنگامی بسیار ضروری و بنیانی می نُمایَد که فَرد ، با تعجب ، به رفتار مدرسان اخلاق ، مدعیان و حتی متولیان اخلاق ، طلاب علوم دینی ، آن ها که بر خود نام اولیاء الله نهاده اند ( یا شاید اطرافیان پرشمارشان آن ها را چنین نامیده باشند ! ) ، ... ،
که چند صباحی به دلایلی فرصت "استعلا" و استیلا بر مردم یافته اند ، این فرصت را از دست ننهاده و بلکه اخلاقیات را نیز در زیر پای شهوات سیاسی خویش و دنیا طلبی ( به گفته خودشان دستِ کَم در بهترین تعبیر : جاه معنویت ! ) قربانی نموده اند .
بارها کمابیش ، از دوستان دور و نزدیک شنیده ام :
" این ها که این همه دروس اخلاق پاس کرده اند ! ؟ ، پس ... ؟ "
پس چرا ؟
پس چرا حتی با خودشان نمی توانند همکاری و هم آهنگی داشته باشند ؟
چرا الزاما از هر دو نفر یکی بایستی معاویه باشد و یکی علی (ع) ؟
چرا هر دو نفر : یکی به فراخور تصویری که در ذهن اطرافیان [پر شمار] ایجاد نموده ، خودش را بر حق می پندارد و دیگری را بر باطل ( از مرتد و خارج از دین گرفته تا حداقل منافق و فتنه گر ، در بهترین حالت "بی بصیرت" ! )
چرا ؟
...
کاریکاتور از مانا نیستانی |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر