۱۳۹۴ دی ۱۶, چهارشنبه

تفاوت بین اخلاق با روانشناسی علمی در چیست ؟

این سوال به ویژه هنگامی بسیار ضروری و بنیانی می نُمایَد که فَرد ، با تعجب ، به رفتار مدرسان اخلاق ، مدعیان و حتی متولیان اخلاق ، طلاب علوم دینی ، آن ها که بر خود نام اولیاء الله نهاده اند ( یا شاید اطرافیان پرشمارشان آن ها را چنین نامیده باشند ! ) ،  ... ،
که چند صباحی به دلایلی فرصت "استعلا" و استیلا  بر مردم یافته اند ، این فرصت را از دست ننهاده و بلکه اخلاقیات را نیز در زیر پای شهوات سیاسی خویش و دنیا طلبی ( به گفته خودشان دستِ کَم در بهترین تعبیر : جاه معنویت ! )  قربانی نموده اند . 
بارها کمابیش ، از دوستان دور و نزدیک شنیده ام : 
" این ها که این همه دروس اخلاق پاس کرده اند ! ؟ ، پس ... ؟ " 
پس چرا ؟ 
پس چرا حتی با خودشان نمی توانند همکاری و هم آهنگی داشته باشند ؟‌
چرا الزاما از هر دو نفر یکی بایستی معاویه باشد و یکی علی (ع) ؟ 
چرا هر دو نفر : یکی به فراخور تصویری که در ذهن اطرافیان [پر شمار]   ایجاد نموده ، خودش را بر حق می پندارد و دیگری را بر باطل ( از مرتد و خارج از دین گرفته تا حداقل منافق و فتنه گر ، در بهترین حالت "بی بصیرت" ! )
چرا ؟
... 
کاریکاتور از مانا نیستانی

هیچ نظری موجود نیست: