۱۳۹۴ اسفند ۱۵, شنبه

تشخیص حق از باطل ! ؟

هر حقی که از دهان دشمن در بیاید ، دیگر حق نیست
دکتر علی شریعتی / کتاب شیعه

آیا واقعا این سخن گفته شریعتی است ؟ 
با این که می دانم وی شخصیت نامتعادلی داشته است و مبتلا به تلاطم روحی بوده و ناگزیر نمی توانسته منطقی و علمی نوشته باشد ، اما باز هم باور نمی کنم ، تا منبع را ببینم  ؟

از آن جایی که دشمنِ دشمنْ خودِ ما هستیم ، بنابراین نه ما و نه دشمن ما هیچ یک حرف حق نمی زنند . 
در تئوری شریعتی یک عده حق اند (  ناگزیر آن حق خود ما باید باشیم دیگر ؟ ! ) .
و یک عده هم دشمن حق هستند . 
ملعون تر از همه سایرین هستند که در کنار ایستاده اند و نه جزو جبهه حق  هستند و نه جزو جبهه باطل . و مردم : خارج از این سه دسته نیستند ! . 
بنابراین نتیجه منطقی که می گیریم این است که هیچ یک از این سه گروه حق نیستند . 
بنابراین حق وجود ندارد ! . نتیجه منطقی فلسفه دکتر شریعتی به این جا می رسد که حقی  وجود ندارد . 
پی نوشت :         این هم از صفحه کتاب اصلی : 
آقای دکتر نیز  دشمن شناسی را ترویج می دهد ، اصلا نمی دانم چه بگویم ، بایستی زیرش نوشت بدون شرح ! . 
ولی این جملات کسی را که به اختلال شخصیت پارانوئید مبتلاست سیراب می سازد ، سرمست می کند ، با خواندن هر جمله سرش را به نشانه تایید تکان می دهد و از دل آهی برمی آورد ، شاید با خود بگوید : 
" بله همین طور است "   !    ،      " چقدر خوب فهمیده دکتر "  !
به سیاق :  "سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند"  سطر سطر نوشته های دکتر سخن دل وی است ، این جاست که این نوشته ها بیماران و روان نژندان یک جامعه را آماده دخالت در مسائل اجتماعی کرده و تمایلات بیمارگونه آنان را کاملا "برحق"  جلوه می دهد . 

هیچ نظری موجود نیست: