پیش از آن که به مدرسه برویم پدرم گاهی از من , برادر و خواهرم امتحان حافظه می گرفت : بایستی شمارش اعداد یک تا پنج را به زبان های انگلیسی , ارمنی , ترکی , عربی و ایتالیایی , ازبر می بودیم ( و برخی کلمات دیگر که برای زندگی در محیط چند ملیتی و چند گویشی شهر آبادان ضروری می دانست ) .
علاوه بر ضرورت بخاطر آوردن بی درنگ آن چه یاد گرفته می شود , تساهل و نداشتن تعصب در فراگیری زبان و فرهنگ دیگران را نیز به ما آموزش می داد .
برخی میراث پدری خویش را "سرمایه" می نامند ، عوام را "انعام" برشمرده و خود را بر این انعام " چوپان " ! می پندارند .
این که جماعتی نادان و عامی با یک اشاره پِدَر ( آقـــــــــــا ) ممکن است بنیان های اجتماعی را زیرورو نموده , مظاهر و نتایج مدنیت را با خاک یکسان کنند , را "سرمایه" نامیده و در کوره آتش این نادانی و عوامیت تا توانسته اند ( حتی با کاربرد واژه های مدرن و علمی ) دمیده اند .
برخی دیگر ، واقع بینانه تر ، مالی که (به هر طریق ) از پدر باقی مانده را سرمایه نامیده و بر آن تکیه کرده و روزگار می گذرانند .
من اما پدرم برای ام میراثی گرانبها تر از این ها باقی گذارده است : یادگیری (آموختن) .
نیک می دانم : این را با فریب دادن دیگران فراچنگ نیاورده است .
می دانم به یقین : توان یادگیری اش را با رشوه و ستم بر فرودستان یا همدستی با زورمندان به دست نیاورده است .
می دانم برای رسیدن این یادگار به من آزادی کسی محدود نشده ، حقی ناحق نگردیده و دانه ای از دهان موری برگرفته نشده , امر موهومی واقعی و واقعیتی موهوم نمایانده نشده است .
پدرم ( که عمر اش دراز باد ) هنوز در سنین 80 سالگی نیز در حال یادگیری است .
اما پدر این مردم فریبان چه ؟ :
- نمی تواند خودش را هنگام دیدن زیبارویان کنترل کند بنابراین با زورگویان همدست و همداستان شده که زیبایی را بپوشاند .
- نمی تواند و نمی خواهد ، خودش ، آبرومندانه ، معاش اش را فراهم آورد بنابراین در هزار گونه مالیات شرعی ( بتازگی غیر شرعی ) سهیم گردیده تا شکم اش (شان) را سیر کند .
- حتی نمی تواند با دیگری در همین قدرتی که به زور و تزویر غصب نموده همکاری کند بنابراین : مفاهیم نفاق و فتنه و بصیرت ، "محاربه با خدا" و تشویش اذهان عمومی را جعل یا مصادره نموده و هر روز با همکار و همراه سابقی آن می کند که می دانم و می دانید ! .
اگر همین امروز پدر مرا در بیابانی رها سازند در آن بیابان چنین سایبانی خواهد ساخت تا در آن بیاساید .
، اما پدر ایشان هلاک می گردد ، مگر , مانند آن داستان ! , سوارکاری را بفریبد و اسب اش را به تزویر از او بستاند ! .
بنابراین پدر علیل این مردم فریبان برای شان ناتوانی به میراث نهاده و پدر نیرومند من برای ام : توانمندی .
شادمان و سپاسگزارم .
علاوه بر ضرورت بخاطر آوردن بی درنگ آن چه یاد گرفته می شود , تساهل و نداشتن تعصب در فراگیری زبان و فرهنگ دیگران را نیز به ما آموزش می داد .
برخی میراث پدری خویش را "سرمایه" می نامند ، عوام را "انعام" برشمرده و خود را بر این انعام " چوپان " ! می پندارند .
این که جماعتی نادان و عامی با یک اشاره پِدَر ( آقـــــــــــا ) ممکن است بنیان های اجتماعی را زیرورو نموده , مظاهر و نتایج مدنیت را با خاک یکسان کنند , را "سرمایه" نامیده و در کوره آتش این نادانی و عوامیت تا توانسته اند ( حتی با کاربرد واژه های مدرن و علمی ) دمیده اند .
برخی دیگر ، واقع بینانه تر ، مالی که (به هر طریق ) از پدر باقی مانده را سرمایه نامیده و بر آن تکیه کرده و روزگار می گذرانند .
من اما پدرم برای ام میراثی گرانبها تر از این ها باقی گذارده است : یادگیری (آموختن) .
نیک می دانم : این را با فریب دادن دیگران فراچنگ نیاورده است .
می دانم به یقین : توان یادگیری اش را با رشوه و ستم بر فرودستان یا همدستی با زورمندان به دست نیاورده است .
می دانم برای رسیدن این یادگار به من آزادی کسی محدود نشده ، حقی ناحق نگردیده و دانه ای از دهان موری برگرفته نشده , امر موهومی واقعی و واقعیتی موهوم نمایانده نشده است .
پدرم ( که عمر اش دراز باد ) هنوز در سنین 80 سالگی نیز در حال یادگیری است .
اما پدر این مردم فریبان چه ؟ :
- نمی تواند خودش را هنگام دیدن زیبارویان کنترل کند بنابراین با زورگویان همدست و همداستان شده که زیبایی را بپوشاند .
- نمی تواند و نمی خواهد ، خودش ، آبرومندانه ، معاش اش را فراهم آورد بنابراین در هزار گونه مالیات شرعی ( بتازگی غیر شرعی ) سهیم گردیده تا شکم اش (شان) را سیر کند .
- حتی نمی تواند با دیگری در همین قدرتی که به زور و تزویر غصب نموده همکاری کند بنابراین : مفاهیم نفاق و فتنه و بصیرت ، "محاربه با خدا" و تشویش اذهان عمومی را جعل یا مصادره نموده و هر روز با همکار و همراه سابقی آن می کند که می دانم و می دانید ! .
اگر همین امروز پدر مرا در بیابانی رها سازند در آن بیابان چنین سایبانی خواهد ساخت تا در آن بیاساید .
، اما پدر ایشان هلاک می گردد ، مگر , مانند آن داستان ! , سوارکاری را بفریبد و اسب اش را به تزویر از او بستاند ! .
بنابراین پدر علیل این مردم فریبان برای شان ناتوانی به میراث نهاده و پدر نیرومند من برای ام : توانمندی .
شادمان و سپاسگزارم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر