مدل ها و نسخه های گوناگون دور زدن تغییرات لازم و ضروری پیش نیاز ورود به زندگی مدرن
در جوامع ما , در مشرق زمین , فرار از ( الزامات مدرنیسم , واقع گرایی , زندگی منطقی و خردمندانه ) بسته به ویژگی های جامعه ای که رودررو با مدرنیسم واقع شده است منجر به پدید آمدن تظاهرات و رویکرد های گوناگونی گردیده است :
حزب بعث , ناسیونالیسم عربی و ترکی و ... , طالبانیسم , شیعه سیاسی , نظامی گری , شاهنشاهی آریایی نژاد ها ... .
هر چند به نظر می رسد رفتار آتاتورک در ترکیه شاید درپیش گرفتن راهکاری برای راهنمایی و راهبری جامعه ترک به سوی مدرنیسم بوده است , اما با تماشای دهلیز و هزار تویی که ترک ها در آن گرفتار آمده اند , می توان گفت آن رفتار نیز بیشتر از بیراهه ای برای طولانی تر ساختن دوران گذار نبوده است .
بازگشت جامعه عراق به داعش سنی و شیعه و استیلای نیروهای جهادگر شیعه و سنی بر جای جای آن نمایانگر این است که سازوکار و تشکیلات بعث در آن کشور ( همچنین سوریه ) , نیز , نوعی سرگردانی و برزخ شاید "ناگزیر" پیش از رسیدن آن جوامع به خودآگاهی و عقلانیت مورد نیاز برای ورود به مدرنیسم واقعی بوده است .
تعجبی ندارد که این جوامع با وجود این که سال ها ( چندین نسل ) به ظاهر مدرن زندگی کرده اند , ناگاه اسیر سلطه واپسگرایان مذهبی می گردند و جامعه مدنی شان تاب تحمل و سازوکار و ساختار لازم برای رویارویی با آن ها را ندارد , زیرا :
رویکرد آتاترک در ترکیه و رضاشاه در ایران نوعی فرار , دور زدن و بیراهه رفتن از سکولاریسم واقعی و مدرنیسم بوده است و نتیجه اش هم این شد که می بینیم .
این ها فقط ظاهر جامعه را مدرن کرده اند .
تفکر نظامی گری مانند تفکر دینی نوعی "وانمود ساختن" است .
نظامیان هیچ گاه اصل چیزی را درست نکرده اند و نخواهند کرد ! .
در تفکر دینی : آخوند وانمود می کند خدایی وجود دارد .
در تفکر نظامی : سپهسالار وانمود می کند که بسیار قدرتمند است .
هر دو به یک شیوه کار می کنند و به یک نتیجه می رسند .
دوران شاهنشاهی در ایران نوعی بازگشت از رودررویی با مدرنیسم بود به نوعی که فرهنگ اسلامی سویه هایی حتی مترقیانه تر و گفتمان هایی روزآمد تر از آن فرهنگ و آن گفتمان برای جامعه ایران داشت .
همان گونه که مذهب و خلافت اسلامی در ترکیه در برابر گفتمان ناسیونالیسم ترک و جدایی طلبی کرد , چندان دچار زحمت نگردیده است .
در مورد کشورهای عربی , کار برای بنیادگرایان حتی بسیار آسان تر از مورد ایران و ترکیه بوده است , بخاطر گرایش های بومی و فرهنگی موجود در سنت های دینی و مذهبی اسلامی فلسفه نظامی گری و سوسیالیسم بعثی , شاید اساسا چیزی برای عرضه در برابر هزار و اندی سال توجیه و فلسفه بافی توسط دینکاران نداشته است ؛ و چشم اندازهای موجود در گفتمان دینی , شاید حتی از جنبه ناسیونالیستی , قوم گرایی و نژاد گرایی نیز نیرومند تر از ناسیونالیسم عربی بوده است .
جای شگفتی نیست که رویکردهای ناسیونالیستی و قوم گرایانه ترک زبانان شمال غربی و عرب زبانان جنوب غربی ایران به سامان نمی رسد , زیرا برای نمونه در مورد عرب زبانان خوزستان : هم چنان که اینان سرگرم بازشناسی هویت قومی خویش می باشند بنیادگرایان حاکم با اقوام , هم زبانان و خویشاوندان ! آنان در آن سوی مرز داد و ستد و بده بستان برقرار نموده , آن ها را در یافتن جایگاه مناسبی در سپهر سیاسی عراق یاری کرده اند .
بنابراین دعاوی سرزمینی , نژادی و قومی آن ها حتی برای بستگان خودشان ( که در تقسیمات سیاسی اجباری در آن سوی مرزهای ایران قرار گرفته اند ) نیز چندان دلچسب به نظر نمی رسد .
نظریات پراکنده , ادعا ها و گفتمان جدایی طلبانه , قوم گرایانه ترک زبانان آذربایجان ایران , برای سایر ایرانیان و حتی برای سایر هم زبانان خودشان در همان خطه , چندان چشمگیر نمی باشد , اگر قرار باشد مردم ترک زبان با فرهنگ روستا منشی آذربایجان (مکانیکی , آیرونیک , زمخت ) جذب مفاهیم زبانی و نژادی مورد ادعا گردند , دریافت یارانه به عنوان شهروند ایران , حاکمیت بر خلیخ فارس , داشتن سهمی از منابع زیرزمینی , دسترسی به بازار تجاری ایران , فرهنگ شیعی , مردسالاری نهفته در فرهنگ دینی , ... برای شان چشم انداز های بهتری ایجاد می نماید .
...
در جوامع ما , در مشرق زمین , فرار از ( الزامات مدرنیسم , واقع گرایی , زندگی منطقی و خردمندانه ) بسته به ویژگی های جامعه ای که رودررو با مدرنیسم واقع شده است منجر به پدید آمدن تظاهرات و رویکرد های گوناگونی گردیده است :
حزب بعث , ناسیونالیسم عربی و ترکی و ... , طالبانیسم , شیعه سیاسی , نظامی گری , شاهنشاهی آریایی نژاد ها ... .
هر چند به نظر می رسد رفتار آتاتورک در ترکیه شاید درپیش گرفتن راهکاری برای راهنمایی و راهبری جامعه ترک به سوی مدرنیسم بوده است , اما با تماشای دهلیز و هزار تویی که ترک ها در آن گرفتار آمده اند , می توان گفت آن رفتار نیز بیشتر از بیراهه ای برای طولانی تر ساختن دوران گذار نبوده است .
بازگشت جامعه عراق به داعش سنی و شیعه و استیلای نیروهای جهادگر شیعه و سنی بر جای جای آن نمایانگر این است که سازوکار و تشکیلات بعث در آن کشور ( همچنین سوریه ) , نیز , نوعی سرگردانی و برزخ شاید "ناگزیر" پیش از رسیدن آن جوامع به خودآگاهی و عقلانیت مورد نیاز برای ورود به مدرنیسم واقعی بوده است .
تعجبی ندارد که این جوامع با وجود این که سال ها ( چندین نسل ) به ظاهر مدرن زندگی کرده اند , ناگاه اسیر سلطه واپسگرایان مذهبی می گردند و جامعه مدنی شان تاب تحمل و سازوکار و ساختار لازم برای رویارویی با آن ها را ندارد , زیرا :
رویکرد آتاترک در ترکیه و رضاشاه در ایران نوعی فرار , دور زدن و بیراهه رفتن از سکولاریسم واقعی و مدرنیسم بوده است و نتیجه اش هم این شد که می بینیم .
این ها فقط ظاهر جامعه را مدرن کرده اند .
تفکر نظامی گری مانند تفکر دینی نوعی "وانمود ساختن" است .
نظامیان هیچ گاه اصل چیزی را درست نکرده اند و نخواهند کرد ! .
در تفکر دینی : آخوند وانمود می کند خدایی وجود دارد .
در تفکر نظامی : سپهسالار وانمود می کند که بسیار قدرتمند است .
هر دو به یک شیوه کار می کنند و به یک نتیجه می رسند .
دوران شاهنشاهی در ایران نوعی بازگشت از رودررویی با مدرنیسم بود به نوعی که فرهنگ اسلامی سویه هایی حتی مترقیانه تر و گفتمان هایی روزآمد تر از آن فرهنگ و آن گفتمان برای جامعه ایران داشت .
همان گونه که مذهب و خلافت اسلامی در ترکیه در برابر گفتمان ناسیونالیسم ترک و جدایی طلبی کرد , چندان دچار زحمت نگردیده است .
در مورد کشورهای عربی , کار برای بنیادگرایان حتی بسیار آسان تر از مورد ایران و ترکیه بوده است , بخاطر گرایش های بومی و فرهنگی موجود در سنت های دینی و مذهبی اسلامی فلسفه نظامی گری و سوسیالیسم بعثی , شاید اساسا چیزی برای عرضه در برابر هزار و اندی سال توجیه و فلسفه بافی توسط دینکاران نداشته است ؛ و چشم اندازهای موجود در گفتمان دینی , شاید حتی از جنبه ناسیونالیستی , قوم گرایی و نژاد گرایی نیز نیرومند تر از ناسیونالیسم عربی بوده است .
جای شگفتی نیست که رویکردهای ناسیونالیستی و قوم گرایانه ترک زبانان شمال غربی و عرب زبانان جنوب غربی ایران به سامان نمی رسد , زیرا برای نمونه در مورد عرب زبانان خوزستان : هم چنان که اینان سرگرم بازشناسی هویت قومی خویش می باشند بنیادگرایان حاکم با اقوام , هم زبانان و خویشاوندان ! آنان در آن سوی مرز داد و ستد و بده بستان برقرار نموده , آن ها را در یافتن جایگاه مناسبی در سپهر سیاسی عراق یاری کرده اند .
بنابراین دعاوی سرزمینی , نژادی و قومی آن ها حتی برای بستگان خودشان ( که در تقسیمات سیاسی اجباری در آن سوی مرزهای ایران قرار گرفته اند ) نیز چندان دلچسب به نظر نمی رسد .
نظریات پراکنده , ادعا ها و گفتمان جدایی طلبانه , قوم گرایانه ترک زبانان آذربایجان ایران , برای سایر ایرانیان و حتی برای سایر هم زبانان خودشان در همان خطه , چندان چشمگیر نمی باشد , اگر قرار باشد مردم ترک زبان با فرهنگ روستا منشی آذربایجان (مکانیکی , آیرونیک , زمخت ) جذب مفاهیم زبانی و نژادی مورد ادعا گردند , دریافت یارانه به عنوان شهروند ایران , حاکمیت بر خلیخ فارس , داشتن سهمی از منابع زیرزمینی , دسترسی به بازار تجاری ایران , فرهنگ شیعی , مردسالاری نهفته در فرهنگ دینی , ... برای شان چشم انداز های بهتری ایجاد می نماید .
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر