۱۳۹۵ تیر ۵, شنبه

هرگز نمیرد , آن که مرده است ! ؟

ظرفیت یاوه گویی عرفانی
چرا ظرفیت یاوه گویی در ادبیات به اصطلاح عرفانی افزایش می یابد ؟
========================================================
پی نوشت , پی گفتگو ! :

- شاید بیشتر به دلیل دور شدن عرفان از تفکر واندیشه ورزی ...
...
- عرفان ما , خودش یک راهکار برای دور زدن اندیشه و تفکر بایستی بوده باشد ؟
این که تصلب اندیشه توانسته میان اندیشمندان دوام بیاورد , بیشتر مرهون همان عرفان , یعنی تظاهر به شناخت و عارف بودن می توانسته باشد .
هر توان طبیعی و ذاتی انسان را که بخواهیم از او بگیریم بایستی مدل مصنوعی و مجازی آن را بجای آن به او بدهیم .
به گفته (منسوب) مولوی :     "گول شدم , هول شدم , ... خر شدم ! , خنگ شدم ! ."
آخر و عاقبت عرفان ما این است .
....
- در فضای فکری ایران که دین با سختگیری ونوعی ایجاد وحشت سعی در تداوم فضای موجود را داشته است شاید امکان فلسفه ورزی و اندیشیدن وجود نداشته است
عرفان در مقابل فلسفه زحمت کمتری را ایجاد می کند، عدم تلاش برای بهبود وضع موجود،عدم نیاز به تحرک و جنبش وشاید عوامل دیگر باعث شده تا عرفان در جامعه ایران بیشتر رشد کند...
 ....
-   گفتم که بر خیال ات راه نظر ببندم    ,    گفتا که شبرو است او ! ؟ ' از راه دیگر آید  (حافظ)
خیال را نمی توان راه اش را بست ! ' ناگزیر راه دیگری بایستی جلوی پای اش  گذاشت  ,  بایستی یک بیراهه یا لابیرنت "هزارتو" جلوی پایش گذاشت ,  یک هزارتویِ  "تو در تو"  که  loop   داشته باشد  ,  چرخه بی پایان داشته باشد !
آدم می تواند بنشیند و هزاران سال در این افکار به خیال خودش "مکاشفه" کند !  .
مکاشفه = همان اندیشه ای که محتوای اش یاوه است و محصول اش نیز یاوه ( شطح و طامات ) .
کسانی که سال ها در این بحر بی پایان غوطه ور بوده اند , شاید همگی , اعتراف کرده اند که این چرخه بی پایان , پایان ندارد ! .
یاران ره عشق منزل ندارد     ,         وین بحر مواج ساحل ندارد .
حدیث از مطرب و می گو راز دهر کمتر جو   ,    که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را    ( حافظ )
رو سر به به بالین , تنها مرا رها کن  ,  ترک من خراب شبگرد مبتلا کن  (مولوی )
گفتند فسانه ای و در خواب شدند ( خیام )
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را  ,  کاین عمر همه بسر شد اندر امیدواری  !    ,  یا :
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن   ,   که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی  !
و   ...   چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی  ....
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ! ؟    ( سعدی )
بر این لوح ساده منقوش رمزی هست   ,    که دانایی به عالم حل نکرده این معما را   ( زارعان )
 این ها همه اسیر یک چرخه بی پایان بوده اند , یک قالب فکری که برای به نتیجه و به جواب نرسیدن طراحی شده بوده است .
مانند یک بازی (گیم) کامپیوتری که اگر هزار بار هم به پایان برسد هیچ چیزی تغییر نمی کند , دوباره بایستی از نو شروع کرد !.
...

هیچ نظری موجود نیست: