قیاس مع الفارق !
ما می دانیم فرهنگ مان بیمار است .
فرهنگ مان بیمار است یعنی برآیند مجموع اندیشه ها و رفتارهای مردمان مان ( خودمان ) نابهنجار , نادرست و بیمار می باشد .
حال این بیماری چیست ؟
یعنی کدام طرز برداشت , تحلیل , کدام جهان بینی ما غلط است که به چنین روزی افتاده ایم ؟
"کسی که سخن درست بر زبان می راند حق دارد دیگران را به آن سخن فرا بخواند . "
"آن کس که خیر و صلاح دیگران را می خواهد حق دارد آنان را به زور به صلاح خودشان برساند . "
حال آن که هیچ بشری نمی تواند مطمئن باشد که همواره سخن اش (تفکر , قضاوت , برداشت ) درست است , شاید به همین دلیل برای پیامبران , ناگزیر , قائل به عصمت شده ایم ؟
در مورد تفکر دینی آن چه بیش از همه مایه دردسر شده است "قیاس مع الفارق" می باشد ,
یعنی همانند سازی فرد با خدا و پیامبر و امامان در شرایطی که فرد ویژگی های تبیین شده یا اطلاق شده بر آنان را ندارد .
چون فرد خود را وارث خدا ==> پیامبر ==> امام ==> .... به شمار می آورد بنابراین سعی می کند پا جای پای آنان بگذارد , یعنی همان رویه آن ها را در پیش بگیرد حال آن که فرد یا بهتر بگوییم فرد مبتلا به اختلال شخصیت حق بجانب جامعه ما شرایط اولیه امام بودن و پیامبر بودن را ندارد و اگر حتی صد ها میلیون یا هزاران خبره نیز به او رای بدهند این ویژگی ها را پیدا نمی کند و این خصوصیات در وجود کسی تداوم دایمی و حتمی نخواهند داشت .
برداشت های نادرست که مایه ابراز خشونت , به دست گرفتن حق اداره سرنوشت مردمی می شوند کدام اند ؟
در آغاز فرد حقانیت خود را درستی و برحق بودن خود را از دیگران ( اطرافیان , سایر اعضای جامعه ) می گیرد .
ولی از آن جایی که نظر دیگران تغییرپذیر است , حال آن که میل فرد به داشتن سلطه بر دیگران دایمی است , ناگزیر در صدد کسب حقانیت از مجاری دیگر برمی آید .
...
خبرگان در همین حد اثر دارند که یک مشروعیتی را آغاز کنند پس از آن شخص حق بجانب نیازی به آن ها ندارد (چرا ؟ : خوب ! , چون حق بجانب حتی آن ها را هم قبول ندارد , تفکر حق بجانبی از نفی دیگران حقانیت خودش را پیدا می کند , خودش را با نادرستی دیگران محق می داند ( درست همان گونه که پارانوئید بزرگی خودش را از بزرگی دشمن اش استنتاج می کند ) , بنابراین هیچ کس دیگر را نمی تواند برحق بشمرد مگر فرد مورد نظر درگذشته باشد ! ) , همین نقش را نیز مردم در برخی حالات می توانند داشته باشند ( در ارائه حقانیت و "تلقی بر صراط مستقیم بودن" شخصیت حق بجانب ) .
این سازوکار ( مکانیزم ) به طرز جالبی در ساختار حکومتی چیده شده است , یعنی دقیقا یک نوع ناهنجاری برداشت و قضاوت نادرست و تحلیل غلط در ساختمان یک حکومت به کار برده شده است .
نوعی تلقی غلط , برداشت بیمار گونه , تفکر نادرست و گسیخته از واقعیت به ساختار حکومتی تبدیل شده است ! .
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل ؟
در مورد ولایت پدر و مادر بر فرزندان با یک حق و رابطه موهوم و غیر قابل اثبات روبرو نیستیم , برعکس رابطه ای کاملا واقعی و فیزیکی بین والد و مولود جریان دارد .
...
شخصیت حق بجانب جامعه ما اقبال و تایید عمومی ( مردمی , انتخابات ) , شرعی ( خبرگان ) , اجتهاد جامع الشرایط , را تا زمانی نیاز دارد که به خواست اولیه اش که قدرت و سلطه بود برسد , از آن پس همه این شرایط دست و پاگیر که نیازمند تظاهر و تقید و مراعات است را به دور می ریزد :
خاقان اردو دار اگر از جان نگردد ایل من , صاحب قران عالم ام بر ایل و بر اردو زنم ! . (مولوی) .
تعطیل نماز و روزه توسط امام حسن صباح در دورانی که خود آن را قیامت خوانده است نمونه تاریخی آن می باشد .
سر به آزادگی از خلق بر آرم چون سرو ! ( حافظ ) .
در مورد تعطیل کردن توحید و احکام شرعی در زمان خود ما رجوع کنید به مقاله "معمای لاینحل جمهوری اسلامی و ولایت فقیه " از آقای کدیور .
ما می دانیم فرهنگ مان بیمار است .
فرهنگ مان بیمار است یعنی برآیند مجموع اندیشه ها و رفتارهای مردمان مان ( خودمان ) نابهنجار , نادرست و بیمار می باشد .
حال این بیماری چیست ؟
یعنی کدام طرز برداشت , تحلیل , کدام جهان بینی ما غلط است که به چنین روزی افتاده ایم ؟
"کسی که سخن درست بر زبان می راند حق دارد دیگران را به آن سخن فرا بخواند . "
"آن کس که خیر و صلاح دیگران را می خواهد حق دارد آنان را به زور به صلاح خودشان برساند . "
حال آن که هیچ بشری نمی تواند مطمئن باشد که همواره سخن اش (تفکر , قضاوت , برداشت ) درست است , شاید به همین دلیل برای پیامبران , ناگزیر , قائل به عصمت شده ایم ؟
در مورد تفکر دینی آن چه بیش از همه مایه دردسر شده است "قیاس مع الفارق" می باشد ,
یعنی همانند سازی فرد با خدا و پیامبر و امامان در شرایطی که فرد ویژگی های تبیین شده یا اطلاق شده بر آنان را ندارد .
چون فرد خود را وارث خدا ==> پیامبر ==> امام ==> .... به شمار می آورد بنابراین سعی می کند پا جای پای آنان بگذارد , یعنی همان رویه آن ها را در پیش بگیرد حال آن که فرد یا بهتر بگوییم فرد مبتلا به اختلال شخصیت حق بجانب جامعه ما شرایط اولیه امام بودن و پیامبر بودن را ندارد و اگر حتی صد ها میلیون یا هزاران خبره نیز به او رای بدهند این ویژگی ها را پیدا نمی کند و این خصوصیات در وجود کسی تداوم دایمی و حتمی نخواهند داشت .
برداشت های نادرست که مایه ابراز خشونت , به دست گرفتن حق اداره سرنوشت مردمی می شوند کدام اند ؟
در آغاز فرد حقانیت خود را درستی و برحق بودن خود را از دیگران ( اطرافیان , سایر اعضای جامعه ) می گیرد .
ولی از آن جایی که نظر دیگران تغییرپذیر است , حال آن که میل فرد به داشتن سلطه بر دیگران دایمی است , ناگزیر در صدد کسب حقانیت از مجاری دیگر برمی آید .
...
خبرگان در همین حد اثر دارند که یک مشروعیتی را آغاز کنند پس از آن شخص حق بجانب نیازی به آن ها ندارد (چرا ؟ : خوب ! , چون حق بجانب حتی آن ها را هم قبول ندارد , تفکر حق بجانبی از نفی دیگران حقانیت خودش را پیدا می کند , خودش را با نادرستی دیگران محق می داند ( درست همان گونه که پارانوئید بزرگی خودش را از بزرگی دشمن اش استنتاج می کند ) , بنابراین هیچ کس دیگر را نمی تواند برحق بشمرد مگر فرد مورد نظر درگذشته باشد ! ) , همین نقش را نیز مردم در برخی حالات می توانند داشته باشند ( در ارائه حقانیت و "تلقی بر صراط مستقیم بودن" شخصیت حق بجانب ) .
این سازوکار ( مکانیزم ) به طرز جالبی در ساختار حکومتی چیده شده است , یعنی دقیقا یک نوع ناهنجاری برداشت و قضاوت نادرست و تحلیل غلط در ساختمان یک حکومت به کار برده شده است .
نوعی تلقی غلط , برداشت بیمار گونه , تفکر نادرست و گسیخته از واقعیت به ساختار حکومتی تبدیل شده است ! .
گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل ؟
در مورد ولایت پدر و مادر بر فرزندان با یک حق و رابطه موهوم و غیر قابل اثبات روبرو نیستیم , برعکس رابطه ای کاملا واقعی و فیزیکی بین والد و مولود جریان دارد .
...
شخصیت حق بجانب جامعه ما اقبال و تایید عمومی ( مردمی , انتخابات ) , شرعی ( خبرگان ) , اجتهاد جامع الشرایط , را تا زمانی نیاز دارد که به خواست اولیه اش که قدرت و سلطه بود برسد , از آن پس همه این شرایط دست و پاگیر که نیازمند تظاهر و تقید و مراعات است را به دور می ریزد :
خاقان اردو دار اگر از جان نگردد ایل من , صاحب قران عالم ام بر ایل و بر اردو زنم ! . (مولوی) .
تعطیل نماز و روزه توسط امام حسن صباح در دورانی که خود آن را قیامت خوانده است نمونه تاریخی آن می باشد .
سر به آزادگی از خلق بر آرم چون سرو ! ( حافظ ) .
در مورد تعطیل کردن توحید و احکام شرعی در زمان خود ما رجوع کنید به مقاله "معمای لاینحل جمهوری اسلامی و ولایت فقیه " از آقای کدیور .
۲ نظر:
این وجه تئوریک برای من خوبم ثانوی و عارضی است. اولش بصورت یافتم یافتم معصومانه است. می گوید یافتم که چنان است و چنین است. بعدا کار بالا می گیرد و حتی راجع به اشعه ساطع شده از موی زنان هم نظر یافته اش را میدهد. چون او به مقام کشف رسیده است. از اینجا میل به حفظ قدرت آغاز می شود.
گمانم اینطوریه
بله درست است .
کار تا بدانجا پیش می رود که با خود می گوید :
شاید من بد باشم ؟ !
شاید خودم , شخصا , عامل به خوبی ( صراط مستقیم ) نباشم ! ؟
اما خوبی چیز خوبی است !
و مردم بایستی خوب باشند .
پس من ( هر چند خودم نمی توانم خوب باشم ) حق دارم دیگران را اجبار به خوب بودن کنم ! .
...
این گونه می شود که ضمن ثروت اندوزی , فرد , دیگران را نصیحت به ایثار و بخشش و از خود گذشتگی می نماید ! .
ارسال یک نظر