دوستی که جایی در راست و درست شدن امور ( بر مدار قانون و تدبیر و انسانیت) نقش ویژه ای دارد , در پاسخ به این که چرا نام اش میان مدیران رسمی آن موسسه نیست , گفت : "بگذاریم کار ها بسامان برسد. رییس بودن که مهم نیست ."
برای اش چنین نوشتم :
برای به سامان رسیدن کارها , گردش درست کار و جایگزین شدن تدبیر و خرد به جای ناسزاگویی و کتک کاری :
به گذشت و ایثاری بیش از آن چه یک جنگ به آن نیاز دارد , نیازمند هستیم .
در جنگ , کسی که گذشت می کند ( به رفتن خود و ماندن دیگران رضایت می دهد ) دستِکَم از موهبتِ راحت شدن از تحمل و درک شرایط ناگوار (شرایط جنگی ) , اضطراب انتظار , برخوردار شده و افزون بر آن تبدیل به اسطوره و قهرمان می گردد .
پس از گذشت و ایثار , دیگر : دردی , رنجی , زحمتی , باری که باید به مقصد رسانده شود , برای اش باقی نمی ماند .
اما در اصلاح سازوکار و سیستم ها , هر اقدام و هر گذشتی سرآغاز یک مسئولیت و عبرت است .
وقتی پاداش مادی و مقام نیز در کار نباشد , فقط "عزت نفس" برای ایثارگر باقی می ماند .
یک حس مانند حس ای که به یک نگهبان یا پاسبان دست می دهد , زمانی که دیگران در خواب اند و او مشغول پاسبانی است و زیر لب این بیت شعر سعدی را زمزمه می کند :
خفته خبر ندارد , سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد , بر چشم پاسبانان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر