دوستی تصویر بالا را برایم فرستاد در پاسخ فرضیه ای را که در ذهن ام مرور می کردم برایش نوشتم :
به هر حال قضاوت و تحقیق در مورد آن را به صاحبان تخصص در این زمینه می سپارم .
مفهوم درستی است
اما منسوب بودن آن به مولانا محل تردید است .
مولوی خودش یک اَبَر دین ساز بوده است .
امپراتوری ها برای توجیه سلطه شان به دین نیاز دارند تا مالکیت را از
مردم سلب کرده و سپس خود به عنوان سایه خدا آن را تصاحب کنند .
شاعران از فردوسی گرفته تا مولوی و سعدی و حتی
حافظ !؟
چنین کارکردی در قلمرو آن ها داشتهاند.
و البته به نظر میرسد شعر ها را هم لزوما
خودشان نگفته اند بلکه بیشتر گردآوری کننده بوده اند، مولف بوده اند، سیستم کتابت در گذشته چنین اقتضا می کرده است .
همچنان که امروزه هنوز این وضعیت رخ میدهد با
این همه وسایل ارتباطی ! .
طبیعتا آنها یی که به دربار شاهان دسترسی داشتهاند و امکان کتابت و نشر داشته
اند به این کار مبادرت نموده اند.
آن "دو قرن سکوت" های پس از تشکیل یک امپراتوری ( مانند دو قرن سکوت زرین کوب ) ، همان فرجه ای بوده است تا شاعران از میان
افسانهها اشعار پیشینیان، پیشگویی
ها، قصه ها و روایت ها ، و باورهای خرافی مردمان مغلوب و غالب ، دین یا مذهب جدید ی برسازند و به ضرب شمشیر و امکانات غالب شدگان آن را رواج
دهند .
مانند فاصله میلاد مسیح تا زمانی که امپراتوری روم به ادعای جهانگستر
کردن آن باورها , کشورها ی دیگر را ضمیمه کرد .
و پس از آن خلافت عربی چنین کرد
و...
به هر حال قضاوت و تحقیق در مورد آن را به صاحبان تخصص در این زمینه می سپارم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر