۱۳۹۷ دی ۲۷, پنجشنبه

دیگر می دانی : " چیست کُوت ؟ "

بخاطر داری ! ؟  
شش , هفت سال پیش از تو پرسیدم :   " کوت , چیست ؟ "
امروز , دیگر , تو می دانی که " کوت چیست ؟ " !
از آن جایی که :
مجبوری کاپوت اتومبیل ات را نیز زنجیر کنی تا باتری اش را که به تازگی بیش از پانصد هزار تومان می ارزد را به سرقت نبرند ! .
بخاطر ساس هایی که [حتی] در خوابگاه دانشجویان دختر مقاطع عالی تحصیلی بهترین دانشگاه های تهران یافت می شوند ! .
دیگر حتی جلوی درب خانه ات نیز جای پارک گیرت نمی آید .
بخاطر این که سارق بیچاره فقط دستگاه پخش اتومبیل ات را برده اما مابقی وسایل آن  را در پارکینگ نیروی انتظامی باز کرده  یا با قطعات فرسوده اتومبیل های خودشان تعویض نموده اند ! .
بخاطر این که آن احساس امنیت کاذب ات با طرح اولین پرسش یا انتقاد فرو ریخت و به اضطراب و نگرانی دایمی تبدیل شد ! . 
 از آن جایی که دور تا دورت را کوت نشینان گرفته اند , و دیگر تصور جدا بودن سرنوشت ات از سرنوشت آنان , برای ات دشوار گشته است  ! . 
زیرا مترو سوار شدن تو , نیز , دیگر تفاوت چندانی با پشت وانت سوار شدن کوت نشینان ندارد ! : 
 و بخاطر فلاکت حتمی و ناگزیری که این دایره بسته من و تو را با هم بدان سمت می برد .



هیچ نظری موجود نیست: