ما " کوُت نشینان" , روابط و قواعد زندگی شهرنشینی را به زودی فرا نمی گیریم ,
زندگی
در شهرها نیازمند فریبکاری , زبان بازی , تظاهر , چشم و هم چشمی و البته
اطلاع از قوانین و ضوابط نوشته و علنی و نانوشته و غیر آشکار می باشد .
زبان شهر در واقع "شبه زبان" است , هر صنفی چند واژه نامانوس را به مالکیت خود
درآورده و آن واژگان را و تفسیر آن ها را و البته "تغییر تعبیر و تفسیر آن ها
به مقتضای شرایط و به اقتضای منافع خودش" را مالکیت می کند .
بنابراین ترجیح می دهیم در جامعه ای زندگی کنیم که افراد خود مراعات حال همدیگر و البته ما را بنمایند , و این شدنی نیست مگر آحاد جامعه پای بند قانون یکسانی باشند .
و از آن جایی که قانون یکسانی در جوامع ما وجود ندارد و وجود آن مستلزم تغییر حاکمیت و شیوه حکمرانی , و .... می باشد ...
بنابراین
دست به دامان تنها قانونی که می شناسیم یعنی ایمان قلبی به دین می شویم ,
تا پس از آن که ناروایی مشاهده کردیم به سادگی بتوانیم مخاطب را مجاب به
عدم رعایت انصاف و حد و حدود نماییم .
اما متاسفانه از دین ساده کوت
نشینان ( بز چران ها , چوپان ها , سالخوردگان قبایل ) , شما , هیولایی برای سلطه و کشورگشایی و تحکیم اساس و ساختار
امپراتوری ها و تصرف در دسترنج دیگران , زورگویی , توجیه اعمال زور , توجیه
استبداد و سلطه و همه آن چه در چهل سال { های } گذشته همگان شاهد آن بودیم
برساخته اید .
البته این تلبیس در هزاران سال گذشته نیز جریان داشته
است اما از بازی روزگار ! , اکنون به یُمن تکنولوژی و اطلاع رسانی فریب تان
آشکار شده است .
ما
از دین و مذهب به عنوان دیوار دفاعی برای در امان ماندن از هر آنچه در هزاران سال
گذشته بر ما روا داشته اید استفاده می کردیم و متاسفانه ( یا شاید بهتر
است بگویم : خوشبختانه ! ) آن دیوار دفاعی , نیز , اینک فروریخته است .
در انقلاب پیشین به تصور منصفانه تر شدن روابط مان با شما , دست به دامان همین سازوکاری که خود شما برساخته بودید شدیم ! .
شاید
, تا حدودی نیز شرایط به نفع ما در حال تغییر بود , اما بزودی ابزار را از
دست ما گرفتید و آن را در گوشه ای از ساختار عریض و طویل هیولایی تان جای
دادید .
فرزندان مان را به قربانگاه فرستادید تا بلکه عطش قدرت و سلطه طلبی تان را اندکی فرونشانید .
با تب آلود کردن فعالیت های زندگی روزمره عمر مردان و زنان مان را کوتاه ساختید .
با استفاده ابزاری از اخلاقیات , فرزندان مان را از معنویت و انسانیت تاراندید .
با رو در رو ساختن شهر و روستا , ( شهرنشین و حاشیه نشین ) , جنگ زرگری به پا کرده و با استفاده از آشوب آن سهم خود در قدرت را افزایش دادید .
با
منع تفکر , ممنوعیت تفکر , ایجاد مانع بر سر اندیشه و تفکر , و رواج
و تحمیل فرهنگی که دچار امتناع تفکر می باشد , اذهان مردمان را از منافع واقعی و
عینی خودشان منحرف ساختید و به آدرس های اشتباه معطوف نمودید .
"خُدعه" کردید , پیمان تان را با مردم
شکستید { بنا به آن چه در ذهن تان دارید که ما نمی دانیم چیست و وقوف بر آن
برای ما ( و البته برای هر کس دیگر در این دنیا ! ) غیر ممکن است } .
بنابراین از آن جایی که همین پیمان و قول و قرار فریبکارانه تان را نیز شکسته اید :
این بار از هر ابزاری که بتوانیم بهره می گیریم تا شرایط ناعادلانه را تغییر دهیم , حتی اگر معامله با "شیطان بزرگ" ! باشد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر