آورده اند : روزی ابن الوقتی را از ده خویش رانده بودند ، بدین سبب که میگفت "آنکه شما با او سخن گفتن و او را دیدن
ندانید ! ، با من [ پدر بزرگ من ] سخن گفته است" ! ، پس سرگردان به صحرا میرفت تا به دیهی [ آبادچی - فریدن ، چهارمحال و بختیاری ] نزدیک شد و دید روستایی ای چند به کشتزاری به طعام مشغولند ، پس آواز داد که هان ! بدانید و آگاه باشید ! که طعام بر سه قسم است آنکه : خوری و آنکه برایت خورند و آنکه بپنداری که بخوری و این سه قسم هرسه از آنِ خدای باریتعالی است و هیچ کس را بر طعامی که خود به دسترنج خویش برآورده ، تملکی نباشد ! ؟ .
روستائیانی که به طعام مشغول بودند یکی با فراست تر بود جواب داد : ای از راه رسیده ! ، بدان و آگاه باش که از "راه رسیدن" در این دیار ، بر سه قسم است : یا او را خوانده اند یا او را نخوانده اند و یا بعد اندیشه کنند که چرا بخواندند؟ یا چرا نخواندند ؟، و این سه قسم هر سه عزیز است ! باری بیا و بنشین و به طعام مشغول باش که ما طعام از بهر سد جوع خوریم و گرسنه را آن حال نباشد که در اصل طعام اندیشه کند و این که گفتی ما نشناسیم و به هر حال اگر او نیز گرسنه است آواز ده تا بر طعام نشیند ، ابن الوقت گفت : نی او را گرسنگی نباشد و بسیار لطیف است ، پس روستایی اندیشید : اندرون را گوئیم تا بهر او کاچی راست کنند که طفلکان لطیف نیز کاچی بسیار دوست دارند .
باری ، یکی دیگر از روستائیان با خود اندیشید که : او را اکرام کنم و شیخ الرئیس نام نهم و کشتزار مجاور بدین حیلت از همسایه بستانم ، پس ابن الوقت را پرسید که در باب مالکیت کشتزار چه گویی ، ابن الوقت لختی از طعام دست بداشت و گفت :
بدانید و آگاه باشید ! که کشتزاران نیز جملگی از آن خداوندست و هر کس به کشتزاری مشغول ، و او را فقط سهمی از آنچه حاصل آید مقرر است و ترتیبات این را جملگی پدربزرگم در کتابی بنوشته و مستتر است و فقط ! من ، خواندن آن کتاب بدانم و آن بسیار سخت باشد و مرا فراغتی باید و آسایشی و اسباب عیشی تا به خواندن و تفسیر این کتاب مشغول گردم و شمایان را به سعادت رهنمون [ باشم] .
پس بفرمودند تا آنچه خواسته او بود مقرر کردند و او بدین کار مشغول شد و ترتیب مالکیت مقرر میکرد {در بعضی نسخه ها آمده است : وقفنامه می نوشت ! } و این زمان که من این داستان با تو میگویم آن روستائیان را هیچ یک بر کشتزار خویش تسلطی نباشد و همه ابن الوقت راست {در بعضی نسخه ها گفته اند منابع طبیعی و برخی دیگر انفال و الخ} . تمه .
روستائیانی که به طعام مشغول بودند یکی با فراست تر بود جواب داد : ای از راه رسیده ! ، بدان و آگاه باش که از "راه رسیدن" در این دیار ، بر سه قسم است : یا او را خوانده اند یا او را نخوانده اند و یا بعد اندیشه کنند که چرا بخواندند؟ یا چرا نخواندند ؟، و این سه قسم هر سه عزیز است ! باری بیا و بنشین و به طعام مشغول باش که ما طعام از بهر سد جوع خوریم و گرسنه را آن حال نباشد که در اصل طعام اندیشه کند و این که گفتی ما نشناسیم و به هر حال اگر او نیز گرسنه است آواز ده تا بر طعام نشیند ، ابن الوقت گفت : نی او را گرسنگی نباشد و بسیار لطیف است ، پس روستایی اندیشید : اندرون را گوئیم تا بهر او کاچی راست کنند که طفلکان لطیف نیز کاچی بسیار دوست دارند .
باری ، یکی دیگر از روستائیان با خود اندیشید که : او را اکرام کنم و شیخ الرئیس نام نهم و کشتزار مجاور بدین حیلت از همسایه بستانم ، پس ابن الوقت را پرسید که در باب مالکیت کشتزار چه گویی ، ابن الوقت لختی از طعام دست بداشت و گفت :
بدانید و آگاه باشید ! که کشتزاران نیز جملگی از آن خداوندست و هر کس به کشتزاری مشغول ، و او را فقط سهمی از آنچه حاصل آید مقرر است و ترتیبات این را جملگی پدربزرگم در کتابی بنوشته و مستتر است و فقط ! من ، خواندن آن کتاب بدانم و آن بسیار سخت باشد و مرا فراغتی باید و آسایشی و اسباب عیشی تا به خواندن و تفسیر این کتاب مشغول گردم و شمایان را به سعادت رهنمون [ باشم] .
پس بفرمودند تا آنچه خواسته او بود مقرر کردند و او بدین کار مشغول شد و ترتیب مالکیت مقرر میکرد {در بعضی نسخه ها آمده است : وقفنامه می نوشت ! } و این زمان که من این داستان با تو میگویم آن روستائیان را هیچ یک بر کشتزار خویش تسلطی نباشد و همه ابن الوقت راست {در بعضی نسخه ها گفته اند منابع طبیعی و برخی دیگر انفال و الخ} . تمه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر