... پَس ،
... سَگ ،
بایِستی به تِکه استخوانی و پاره نانی دل خوش دارد
که : "شرط سگی نبود زیاده خواستن
و در کار صاحب خویش اندیشه کردن" ،
بِدان که هر کَس را صاحِبی است
و صاحب را نیز صاحبی دیگر ،
و آن صاحب ، خود ، سگی کند در حق صاحب دیگر و الخ ،
در این کار ، علیرغم آن چه فیلسوفان و منطقیون گفته اند تسلسل باطل نباشد و ادامه دارد تا بینهایت .
زیرا به برهان خلف ، سگی را نهایت نباشد ،
که در آن صورت امورات خلق تباه شود ، و این را خود رساله ای جداگانه باید نوشتن !.
ای عزیز ! : چون تو اِکرامِ صاحِب نَکُنی دیگر تو را پارس کردن به خَلق نَشاید و سزاوار نیست ،
مادام که او را نماز کنی تو را رخصت همی دهد که : "خلق بیازاری و بدیشان پارس کنی" ،
مپندار که من این به خود میگویم ، که بسیار در این کار اندیشه کرده ام .....
دو دیگر از قواعد سگ بودن دم جنباندن است ، باید که همی اگر صاحب ، هذیان نیز میگوید ، او را مدح گویی ،
زینهار اگر بداند که تو آن میدانی که نباید ! : روزانِه تو (یارانه نیز گفته اند ) ، قطع کند و آن مصیبتی است عظیم ...
اما سگی را نیز مراتبی است ، بعضی فقط دم می جنبانند و دعا گویند و همیشه شکر نعمت صاحب کنند که : "او کریم است و بخشنده" .
پاره ای نیز پاسبانند خانه و باغ را و اگر چیزی نباشد در بساط ، باری دشمنی راست کنند در خیال و بدو پارس کنند ، ... پارس کردنی .
و از این مالیخولیا ، تا صبح توانم تو را گفتن .
زینهار تا با کس این راز نهفت نگویی که :
هر سگی بیش از اندازه نیز پارس کند او را از برای سیاست دیگران و سکوت خویش ، به بند () و کند و زنجیر کشند و بدان آبگینه که نوشابه در آن ریزند ، اِمالت نمایند تا خُلقِ خویش بازیابد ....
--------------------------------------------------------------------------------------------------
زیرنویس ها :
نماز کردن = مطیع بودن ، پاچه خواری
خُلق = مود ، حس و حال ،
بند () = روایات متناقض است از یک شمرده اند تا 209 و از "الف و تا" گفته اند تا "الف طا" و این قبیل حروف مقطعه در قطعات نیز بوده است .
... سَگ ،
بایِستی به تِکه استخوانی و پاره نانی دل خوش دارد
که : "شرط سگی نبود زیاده خواستن
و در کار صاحب خویش اندیشه کردن" ،
بِدان که هر کَس را صاحِبی است
و صاحب را نیز صاحبی دیگر ،
و آن صاحب ، خود ، سگی کند در حق صاحب دیگر و الخ ،
در این کار ، علیرغم آن چه فیلسوفان و منطقیون گفته اند تسلسل باطل نباشد و ادامه دارد تا بینهایت .
زیرا به برهان خلف ، سگی را نهایت نباشد ،
که در آن صورت امورات خلق تباه شود ، و این را خود رساله ای جداگانه باید نوشتن !.
ای عزیز ! : چون تو اِکرامِ صاحِب نَکُنی دیگر تو را پارس کردن به خَلق نَشاید و سزاوار نیست ،
مادام که او را نماز کنی تو را رخصت همی دهد که : "خلق بیازاری و بدیشان پارس کنی" ،
مپندار که من این به خود میگویم ، که بسیار در این کار اندیشه کرده ام .....
دو دیگر از قواعد سگ بودن دم جنباندن است ، باید که همی اگر صاحب ، هذیان نیز میگوید ، او را مدح گویی ،
زینهار اگر بداند که تو آن میدانی که نباید ! : روزانِه تو (یارانه نیز گفته اند ) ، قطع کند و آن مصیبتی است عظیم ...
اما سگی را نیز مراتبی است ، بعضی فقط دم می جنبانند و دعا گویند و همیشه شکر نعمت صاحب کنند که : "او کریم است و بخشنده" .
پاره ای نیز پاسبانند خانه و باغ را و اگر چیزی نباشد در بساط ، باری دشمنی راست کنند در خیال و بدو پارس کنند ، ... پارس کردنی .
و یا چشم بگردانند ، چشم گرداندنی ! |
و از این مالیخولیا ، تا صبح توانم تو را گفتن .
زینهار تا با کس این راز نهفت نگویی که :
هر سگی بیش از اندازه نیز پارس کند او را از برای سیاست دیگران و سکوت خویش ، به بند () و کند و زنجیر کشند و بدان آبگینه که نوشابه در آن ریزند ، اِمالت نمایند تا خُلقِ خویش بازیابد ....
--------------------------------------------------------------------------------------------------
زیرنویس ها :
نماز کردن = مطیع بودن ، پاچه خواری
خُلق = مود ، حس و حال ،
بند () = روایات متناقض است از یک شمرده اند تا 209 و از "الف و تا" گفته اند تا "الف طا" و این قبیل حروف مقطعه در قطعات نیز بوده است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر