پس ای عزیز بدان آداب و سنن نه فقط صاحب خانه را گفته اند که میهمان نیز هم باید رعایت کردن ، ازیرا که چون میهمان به منزل صاحب خانه وارد شود وی را خرج و خورد و خوراک و تیمار کردن به عهده صاحبخانه باشد و میهمان نبایستی ازین بیش صاحب خانه را زحمت بدارد و چون به دوری طی شد و خداوند خانه را خلق تنگ گردید ، پس بر میهمان است که پای سبک کرده جای خویش به دیگری دهد .
زینهار اگر تو را به سر شور زیارت یا شهادت باشد به هیچ منزل وارد مشو و صاحب خانه را زحمت عذر خواستن از خود هموار مکن ، پس به سیر و سلوک (سیر و سفر نیز گفته اند) درآ و خویشتن به آن بیابان که خاک آن سست بود یا به ربذه و چنانچه از حرامیان تو را بر جان خویش بیم باشد به کویر درآی و خویشتن و نیز هر آنک با تو این در سر دارد به مقصود رسان چه خداوند خانه مرارتها برده و نقش ایوان راست کرده و آن را ویران کردن نه رای خردمندان است .
چون به منزلی نیکو وارد شدی ، مبادا در آن رحل اقامت افکنده آواز دهی خلق را که این منزل خدای تعالی مرا مقرر داشته و میهمان اویم ، که بدین سبب دیگر هیچ در راه مانده ای به منزل خویش راه ندهند و هم نیز سایر درویشان همگنان تو را ، وین حلقه به گوش دار که مصلحان (سعدی) گفته اند : خداوند خانه خداوند ماست ! .
چهارم آنکه چون خداوند خانه با زوجه خویش به شور نشینند که چه سبب اقامت میهمان مطول (بیش از چهار سال) گشت ، پس به همان در که درآمدی برون شو که شرط مروت نبود آنکه از در به درون آمده از روزن (پنجره) بیرون شدن .
پس جون بشنوی که زن خداوند خانه را آواز دهد که : باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند ، هم تا تو را موزه و پای افزار بود طی طریق کن (فرار کن) که نیمه شب حکایتها (آنچه نگفتنی باشد) در پیش بود و آورده اند که : میهمان نخورد هر آنچه در نظر دارد . تمه
با نگاهی به حکایت زن و مهمان و خداوند خانه مثنوی معنوی دفتر پنجم .
زینهار اگر تو را به سر شور زیارت یا شهادت باشد به هیچ منزل وارد مشو و صاحب خانه را زحمت عذر خواستن از خود هموار مکن ، پس به سیر و سلوک (سیر و سفر نیز گفته اند) درآ و خویشتن به آن بیابان که خاک آن سست بود یا به ربذه و چنانچه از حرامیان تو را بر جان خویش بیم باشد به کویر درآی و خویشتن و نیز هر آنک با تو این در سر دارد به مقصود رسان چه خداوند خانه مرارتها برده و نقش ایوان راست کرده و آن را ویران کردن نه رای خردمندان است .
چون به منزلی نیکو وارد شدی ، مبادا در آن رحل اقامت افکنده آواز دهی خلق را که این منزل خدای تعالی مرا مقرر داشته و میهمان اویم ، که بدین سبب دیگر هیچ در راه مانده ای به منزل خویش راه ندهند و هم نیز سایر درویشان همگنان تو را ، وین حلقه به گوش دار که مصلحان (سعدی) گفته اند : خداوند خانه خداوند ماست ! .
چهارم آنکه چون خداوند خانه با زوجه خویش به شور نشینند که چه سبب اقامت میهمان مطول (بیش از چهار سال) گشت ، پس به همان در که درآمدی برون شو که شرط مروت نبود آنکه از در به درون آمده از روزن (پنجره) بیرون شدن .
پس جون بشنوی که زن خداوند خانه را آواز دهد که : باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند ، هم تا تو را موزه و پای افزار بود طی طریق کن (فرار کن) که نیمه شب حکایتها (آنچه نگفتنی باشد) در پیش بود و آورده اند که : میهمان نخورد هر آنچه در نظر دارد . تمه
با نگاهی به حکایت زن و مهمان و خداوند خانه مثنوی معنوی دفتر پنجم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر