آیا تا بحال شده :
هنگامی که با چند نفر گفتگو میکنید , بناگاه شروع به صحبت بین خودشان به زبان محلی شان نموده و بدین ترتیب شما را از مشارکت در گفتگو و ابراز نظر , حق یا تمایل خودتان در آن جمع چند نفره محروم کرده باشند ؟
در کوچه و بازار گونه ای از این نوع سفسطه یا رفتار ضد اجتماعی و انحصار طلبانه را : "رفتن روی کانال دو" مینامند !
بعبارت دیگر تلاش برای تحمیل سبک گفتگو , واژه ها و تحمیل ابزار زبانی که برای دیگران قابل فهم نبوده و آنها را ناگزیر از دایره گفتگو و حضور در جمع خارج سازد !
بعبارت دیگر تلاش برای تحمیل سبک گفتگو , واژه ها و تحمیل ابزار زبانی که برای دیگران قابل فهم نبوده و آنها را ناگزیر از دایره گفتگو و حضور در جمع خارج سازد !
برخلاف تصور , یک دیوانه , هنگامی که به میان مردم میرسد (یعنی در جمع قرار میگیرد) , شروع به گفتن جملات نامربوط و کاربرد کلماتی که فقط خودش معانی قراردادی و هذیان آلود آن ها را میداند , مینماید !
یعنی , در خلوت , با خودش , به آن زبان غیرقابل فهم برای من و شما صحبت و استدلال نمیکند .
نفعی که آن فرد روانی از ساختن محیطی که در آن دیگران قواعد سخن گفتن او را نمیدانند , در چیست ؟
بنظرم در این است که : همواره , نزد قوه قضاوت کننده درونی خودش , چون دیگران در زمین بازی ای (که او ساخته و پرداخته ) نمیتوانند بازی کنند و باصطلاح جواب او را بدهند , پیروز میدان است .
همواره در گفتگو با دیگران حق با اوست , چون دیگران این زبان رمزآلود را نمیشناسند و قواعد گویشی و دستوری آن را بلد نیستند تا با استدلال و ارائه دلیل به این زبان , اظهار وجود نموده و او را مجاب کنند ! .
بنابراین , همواره , تنها یک نفر محق و حق بجانب در محیط گویشی ساخته شده توسط یک دیوانه وجود دارد و آن هم خود آن فرد دیوانه است , چون که فقط خود او از قواعد آن محیط گویشی اطلاع دارد .
من هم بارها تعجب کرده ام که روانپزشکان , روانشناسان و کادر درمانی مراکز روانپزشکی و روان درمانی موفق در کارشان همواره کسانی هستند که بهتر ادای دیوانه ها یا افراد دارای اختلال را درمی آورند .
بعبارت دیگر آنها زودتر از دیگران قواعد محیط انحصاری که دیوانه ها برای خودشان میسازند را , کشف کرده و لذا قادر به برقراری ارتباط با بیمار و تغییر دادن رفتار و تفکر وی میشوند .
یک فرد روانی , را با مسامحه , شاید بتوان : انحصارگر در روابط اجتماعی بین خودش و دیگران نامید ( یا حداقل چیزی نزدیک به این !) .
یک فرد روانی , را با مسامحه , شاید بتوان : انحصارگر در روابط اجتماعی بین خودش و دیگران نامید ( یا حداقل چیزی نزدیک به این !) .
اما این رفتار مابین سایر انحصارگران و انحصارطلبان نیز قابل شناسایی است .
زبانی که فقط انحصارگر آن را میشناسد ,
علمی که فقط انحصارگر از آن اطلاع و به آن توان وقوف دارد ,
قواعد و قوانینی که فقط او تفسیر آنها را میداند .
مدارک و مستنداتی که صرفا وی حق دسترسی به آنها را دارد و
در یک کلام :
خدایی که منحصرا انحصارگر میداند : چه میخواهد ؟ , چه میگوید ؟ , معنای سخنانش چیست ؟ و نظر قاطع وی در هر زمینه کدام است ؟
و انحصارگری که : مترجم , فرزند , نواده , مفسر کلام و پیام خدا و ملبس به لباس او و متخلق به اخلاق اوست !؟
چه چیدمان جالبی , انحصار ناب ناب .
زبانی که فقط انحصارگر آن را میشناسد ,
علمی که فقط انحصارگر از آن اطلاع و به آن توان وقوف دارد ,
قواعد و قوانینی که فقط او تفسیر آنها را میداند .
مدارک و مستنداتی که صرفا وی حق دسترسی به آنها را دارد و
در یک کلام :
خدایی که منحصرا انحصارگر میداند : چه میخواهد ؟ , چه میگوید ؟ , معنای سخنانش چیست ؟ و نظر قاطع وی در هر زمینه کدام است ؟
و انحصارگری که : مترجم , فرزند , نواده , مفسر کلام و پیام خدا و ملبس به لباس او و متخلق به اخلاق اوست !؟
چه چیدمان جالبی , انحصار ناب ناب .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر