۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

اصلا ، ميداني تنهايي چيست !؟





وقتي شروع به خواندن نوشته هاي چند ماه گذشته آقاي نوري زاد نمودم ، با توجه به دعوتي كه هميشه در كلامش موج ميزند ، منظورم همان حال و هوا و سبك چنين عباراتي است كه به گوش جبهه رفته ها آشناست :
ندا نداي هل من ناصر حسيني لبيك يا خميني
همراه شو عزيز
ما اهل كوفه نيستيم ، علي تنها بماند ، مگر امت بميرد ....
 و اين گونه دعوت هاست ،
 تصميم گرفتم : چيزي ، در پاسخ يا در راستاي مطالب اش بنويسم ، وقتي استخوان بندي جملات ات را استخراج كردم ، متوجه شدم حالا حالاها كار مي برد .
به تعبيري ، شايد بتوان گفت : همه مشكلات مان ، مسائل بغرنج و حل ناشدني مان از قبل از انقلاب تا كنون به نوعي در نوشته هاي وي  موج ميزند و قابل تجزيه و تحليل و تطبيق الگو مي باشد .
وقتي احساس ، عاطفه ، تبادل عاطفي كه با خواننده دارد  را از آن ها بگيريم ، نتيجه چيز متناقض و بي معني اي از آب درخواهد آمد .
در برابر هجوم رقباي سياسي اش ، ناخودآگاه احساس ميكردم بايستي از او دفاع كنم ، ولي وقتي ديدم نوشته هايش رنگ و بوي تبليغاتي گرفته است و دارد خيز ميگيرد كه در انتخابات رياست جمهوري آينده تاثيرگذار باشد ، متوجه شدم كه در زمان رژيم قبلي هم مردم تصور ميكردند هر كس به شاه دشنام يا ناسزا بگويد دوست دار آن هاست .
ابتدا تصور ميكردم مشتركات زيادي با او داريم ، ولي وقتي بيشتر دقت كردم ديدم دارم به او مي گويم :

تو هيچ گاه تنها نبوده اي ، محمد ، 
صرفا ، به لطف چند روز تنهايي به اين رسيده اي 
ما  به لطف چند روز با مردم بودن 
 تو را چون تنها نيستي سرت را زير آب نمي كنند (يا به قول خودت پودرت نمي كنند ! )
ما را ، چون تنها هستيم .
اگر تنها بودي ، اگر تنها مانده بودي ، آن وقت كساني كه خودت نه يكبار و نه دوبار بر ترسو و "بي وجود" بودن شان صحه گذاشته اي را به عنوان "معترضان صاحبنام" معرفي نميكردي !
من و امثال من ، از شدت  تنهايي  مي نويسيم
تو چون تنها نيستي ، مي نويسي 
فكر كنم اصلا ندوني تنهايي چيه
 گوش كن محمد ! ، تنهايي اينه :
تنهايي يعني :
يك هفته پس از بازداشت غيرقانوني  ، يك قاضي حكم بازداشت موقت ات را نقض كند يعني بلاقيد آزاد باشي ، ( بخاطر مصالح نظام يا اصلا تصور كن بخاطر عدالت اسلام واقعي ) ، اما آزاد شدنت چهار هفته  طول بكشد ! ، براي چه ؟ براي اينكه كسي دنبال پرونده ات نبوده كه آزادي تو را با قيد وكالت يا بلاقيد از داديار درخواست كند ! .
تنهايي اينه "ممد جون"

وضعيت آن فعال سياسي ابتداي انقلاب را در نظر بگيركه بعد از گذشت سه دهه ، حالا ، آن چنان خودش هم با گفتار و رفتار فرصت طلبانه و نان به نرخ روز خوردن با ديگران همنوا شده ، كه رويش نمي شود به هزينه هايي كه داده و شكنجه و زنداني كه تحمل كرده ، افتخار كند .
واقعا تنهاست آن پاسداري كه زمان جنگ  ، بخاطر عدم تسلط رهبرانش بر بوروكراسي عريض و طويل حكومت ، نان درست و حسابي نخورد ، اما پس از آن حساب و كتاب ساخت يك پادگان را بدون كنترل و بازخواست دادند دستش ، حالا نه مي تواند به گرسنگي خوردن دوباره برگردد ، نه منت را از دوشش بردارد ، نه با قامت راست سرپا بايستد .
تنهايي ، تنهايي آن جانبازي است كه با هيچ كس نمي تواند  صحبت كند ، رژيم او را سربار ميداند ، مردم او را خودفروش يا مزدور ، و فروشندگان مواد مخدر او را :
ابله اي كه مي شود چند برابر قيمت به او مواد فروخت ! 
تنهايي چيست ؟
تنهايي ، تنهايي آن بي خدايي است كه خيلي مقيدتر از من و تو است كه او قيد برگرده دارد و ما قلاده تقليد بر گردن .
تنهايي وضعيت آن كنش گر سياسي ، كه نهايت جرم اش روزنامه فروختن بود ،  علاوه بر آن ، سبيل هايش را هم گذاشته بود بلند شوند ! ، توي بازجويي هم با تظاهر، خودش را مسلط به تئوري هاي ماركسيست لنينيست جا زد براي اينكه لااقل :  بازجوها اون رو آدم مهمي بدونند .
باور كن وقتي اعدام مي شد ، هنوز نمي دانست : "چگونه انسان غول شد" ! .
ببين محمد جان : 
تو اصلا نمي تواني به عمق تنهايي رسيده باشي ، نه اينكه نخواهي ، يا نتواني ، برايت مقدور نيست ، شرايط اش حاضر نيست تا بتواني عمق تنهايي واقعي را درك كني 
برادر ، اين اسلام واقعي كه در موردش صحبت مي كردي ، در عالم خارج مصداق ندارد 
اما تنهايي مصداق دارد ، تنهايي واقعيت دارد ، امر مجرد و انتزاعي نيست ، واقعي است ملموس است  
 
در عالم خارج از ذهن ، موجودي بنام اسلام واقعي وجود ندارد ، اما تنهايي فرق مي كند ، هر لحظه ممكن است كسي در حال تحمل درجاتي از تنهايي باشد .




در مورد تو نوشتن سخته
به همان اندازه كه در مورد دين و مذهب نوشتن سخت است .
به همان اندازه كه شكافتن واقعه عاشورا و جدا كردن افسانه هاي قبيله اي و خويشاوندي و خون پرستي و خود برتربيني نژادپرستانه در آن سخت است .
رئيس جمهور واقعا مردمي مان ! هم داشت از اين روش استفاده ميكرد ، بعد به صرافت افتاد كه ديگر از سكه افتاده و كاربرد ندارد ، بر اين سياق تو هنوز از مرحله پرتي برادر .
ميداني چرا ؟
چون هر دو از يك روش استفاده ميكنيد : به رقت انداختن مردم ، تحريك عواطف ، و سپس نمايشي از حق بجانبي .
او نيز بشدت احساس تنهايي مي كرد .
آره برادر تو هم يك پرده دار ، يك معركه گير ، يك تعزيه خوان و خيمه شب باز هستي ، البته يه نَمه امروزي تر !

ممد جون ، ميبخشي خيلي باهات راحت ام ها !؟







راستش فعلا تا سويچ نكردي روي باند عاطفي ديگر ، موقتا ، آدم ميتونه هرچه دلش ميخواهد با تو درميان بگذارد.
محمد جان ميخواهي كلام آخر را به تو بگويم : 
از آن مي ترسم كه هنوز تغيير نكرده باشي ، هنوز هم در حال فريب دادن مردم باشي 
اصلاح طلب هاي حكومتي  از توان شان براي تحريك مردم و به صحنه كشاندن آن ها بعنوان يك ابزار براي سهم خواهي در قدرت استفاده ميكنند و تصميم واقعي براي مشاركت مردم در سرنوشت خويش و يا رهايي آنان از چنگ استبداد ندارند .

۱ نظر:

ناشناس گفت...

Alhagh ke khoob neveshtid, vali man hanooz nafahmidam in aghaye Nourizad to zendan hast ya na???