۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

بهره برداري از ذخاير استراتژيك "عدم بلوغ سياسي مردم ايران" ، نيز ، قانون مند شد !؟

جاي شكرش باقي است !؟

هرچند استفاده از ناپختگي و عدم بلوغ سياسي و اجتماعي مردم (هم چون ساير نقايص ،‌ كمبودها ، اختلالات رواني و رفتاري شان ) ظاهرا پايان ندارد ولي قانون مند شدن آن ، يك گام به پيش محسوب مي شود ! .

ظاهرا استفاده از ذخيره قابل بهره برداري ، كشف ، استخراج و شكل دهي به باورها و حركات مردم و برپاكردن خيمه شب بازي هاي مختلف ، راه پيمايي ، حركات خودجوش مردمي ، آراي مردمي ، استفاده از مردم به عنوان گروه فشار و ... آن قدر عادي و معمولي شده است كه ميزان بهره برداري از آن را نيز رئيس اتحاديه ، يا بزرگترهاي اتحاديه بهره برداري از ناآگاهي و ناپختگي مردمي تعيين ميكند .

  برحسب نزديكي يا دوري ، حرف گوش دادن يا ندادن ، سربراه بودن يا نبودن ، اقرار به التزام عملي ، تحامق و ... افراد اجازه مي يابند از اين منبع به ظاهر بي پايان و نقصان ناپذير بهره برداري كنند ، ( عده اي را به تحريك و به دنبال مردم راه بياندازند ، با دادن وعده و وعيد و اطمينان دادن به اينكه فلان كس در محظوريت است شما به سخنان رسمي اش گوش نكنيد ) آن ها را براي راي دادن بسيج كنند . 

 جالب اينكه كساني كه مي توانند سه ميليون نفر را در تهران راه بياندازند (و بيشتر از سهميه و رانت شان از ناآگاهي و در محدوديت و دراسارت بودن مردم بهره برداري كرده و راي بيشتري جمع كنند )،‌ توان اين را ندارند كه از بازداشت شدن و حصر خودشان پيش گيري كنند !

 پس از انحصار در استفاده از تاريخ اسلام  و  انحصار در تفسير وقايع در گذشته و انحصار در محدوده جهان غيب ،‌ ( يعني جهاني كه از دسترس همگان خارج است ! ) ،‌ چشم مان روشن شد به :

انحصار در محدوده بهره برداري از ناآگاهي مردم ،‌ آلت دست قرار دادن مردم ، تلبيس ، تحريك عواطف و احساسات آن ها آن هم در حد و اندازه هاي مشخص و از پيش تعيين شده .

  يادش بخير دكتر شريعتي در كتاب اليناسيون (تقريبا به اين مضمون ) گفته بود : 

" ... مردم جهان سوم را الينه مي كنند ،‌ يعني ديگر عارش بيايد كه دوغ بخورد ،‌عارش بشود كه گيوه بپوشد ،‌ اما فقط در همين حد نه بيشتر از آن ، يعني روشنفكر نشود ، فقط هيپي و بيتل و ... بشود ... "

با توجه به اينكه همفكران ايشان نوع ديگر همين رفتار (اليناسيون) را با مردم ناآگاه در كشورهاي جهان سوم دارند ، تصور ميكنم دكتر در حال نوعي فرافكني بوده است . 

امروز با خواندن اين خبر

"آقای خاتمی همچنین دیروز در جمع گروهی از هوادارانش گفته بود اگر اصلاح‌طلبان تأیید صلاحیت هم بشوند، حق ندارند بیش از آن‌چه بعضی نهادهای قدرت می‌خواهند، رأی بیاورند"

بيشتر از اين درنگ در بيان احساس و نگرشي كه نسبت به اين موضوع دارم را روا نديدم .

با خود انديشيدم : 

"عجب ! ، "راي آوردن يك حد و حدودي دارد ،‌ ... اندازه دارد ، هركسي حق ندارد از اين منبع رايگان بهره برداري كند" ،
"مگر انصاف است كه : ديگران ؟! ، مردم را ، بزور اسلحه و ترس و خرافات و با ناقص نگاه داشتن بلوغ اجتماعي و سياسي شان ، در چارچوب خاصي محدود و محصور كنند و يك دفعه يك نفر بيايد هرچقدر كه دلش مي خواهد از آن ها راي بگيرد و برود ؟ ، مگر مي شود ؟!؟  "
 

داشت يادم مي رفت ! : يكي ديگر از دلايل اينكه در اين شرايط راي نخواهم داد ،‌ اين است كه دوست ندارم بر سرِِ سواستفاده از بلاهت و ناپختگي شخصيت و عدم بلوغ سياسي ام ، بر سر بهره برداري از "ناگزير و ناچار" بودن ام ، ديگران دعوايشان بشود و همديگر را از ميدان بدر كنند !.  

هیچ نظری موجود نیست: