۱۳۹۲ مهر ۱۹, جمعه

سخنی با یک دوست دفاع از خردمندان عهد مشروطیت

دوست عزیز : 
تعجب شما از سوزانده شدن شعر و کتاب دعا ، ان هم در فضای گذشته که از لحاظ منطقی تعصب آلود تر به چشم می آید ، به کوشش امثال کسروی چندان غیر منتظره نیست .
آن چه ما ، امروزه به عنوان ادبیات گذشته و غالب مان می شناسیم ، در برابر حجم متن اصلی شعر و ادبیات مان از یک قطره در برابر دریا نیز کمتر است.
احتمالا به کوشش و پایمردی امثال کسروی و روشنگری های آنان در مورد اشعار بی ارزش بوده که امروز میلیونها میلیون بیت شعر که فقط در مدح سلطان محمود ترک غزنوی یا در ستایش و تمثیل یک موجود بی جان یا یک موضوع نامربوط به آدمیان و واقعیت جاری زندگی ، بوده ، از جریان یافتن ، یعنی از تداول میان مردم بازمانده اند .
احمد کسروی

از آن جایی که شعر ما ، بیشتر ، با خیال و جدایی از واقعیت جاری زندگی و آرزوهای سرکوفته و واپس زده شده سروکار دارد و در ادبیات عرفانی مان نیز شطح و تامات و یاوه گویی غالب است ، بسیاری از مصلحان ، معلمان و مربیان جامعه ما ( از گونه های فکری مختلف ) بر شعر و عادت به استعمال و استماع شعر ، تاخته اند .
خبر  دارم که شاه عباس به یک نفر سفارش شعر داده بوده مشروط بر آنکه هیچ بیت آن معنی ندهد .
در ازای هر بیت که معنی بدهد قرار بوده یکی از دندانهای شاعر کشیده شود ، نوشتن  یک دیوان شعر ، فقط به کشیده شدن دو الی سه دندان شاعر منجر شده !
کار شعر ما بجایی رسیده بوده که ناصر خسرو که خودش شاعر بوده و بالطبع سخن غیر معقول بسیار گفته است ، شاعران را ملامت میکرده :
من آن ام که به پای خُوکان نریزم
مَر این قیمتی دُرِّ لَفظ دَری را 
صفت چند گویی ز شمشاد و لاله  ،  رخ چون مه و زلفک عنبری را  !؟
پسندست با زهد عمار و بوذر ،  کند مدح محمود ، مر عنصری را !؟
در آسیب شناسی غلبه عادت "حفظ" ی بجای "استدلال" ی  و تحلیلی در آموزش و پرورش ما به وجود رابطه بین شعر و عادت به شعر گفتن و شعر شنیدن با "تنبلی ذهنی" و "امتناع تفکر"  پی می بریم .
کار بجایی رسیده بوده که مباحث فلسفی نیز به شعر گفته می شده است :
ان الاعراض کلا تابع ( کتاب شعر به عربی در فلسفه جوهری از شیخ طوسی گمانم باشد )
صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی ( صغیر اصفهانی )
ظاهرا ، شعر گفتن به این صورت ، جزو فرهنگ فارسی قبل از اسلام نبوده ، شعر موزون و مقفا (قافیه دار) گفتن ، بخاطر رعایت وزن و قافیه ، ناگزیر به غلبه صورت بر معنا می انجامد !؟ .
احمد کسروی تنها کسی نبوده که با تپانچه تهدید به مرگ شده است ، بلکه دهخدا را نیز در مجلس شورای ملی قصد داشته اند ترور کنند ، (به چرند و پرند مراجعه کنید)  .
علی اکبر دهخدا
همین میزان ناباوری و تعجب که به شما در مورد کتاب سوزاندن و کتاب دعا سوزاندن دست داده به من در مورد کشف حجاب دست داده بود :
با خودم می گفتم : امکان ندارد که در چنین کشوری که مردم اعم از دین دار و بی دین ، باسواد یا بی سواد ، فقیر یا توانگر ، این همه تعصب ناموسی دارند (هنوز با واژه تمایلات مردسالاری و حسادت جنسی آشنا نشده بودم ! )  کسی بتواند چادر یا روبنده از سر زنان محجبه بردارد .
با خودم می گفتم یا در این زمینه اغراق می کنند یا ... ؟
ولی پس از آن بتدریج با تجربه عوالم دیگری از سلطه جهالت و حماقت بر جامعه ، برایم قابل هضم شد .
بنظر من نهایت تسلط حماقت و جهالت افشا شده و روشن و واضح می تواند باعث رخ دادن چنین وضعیتی در جامعه گردد .
وقتی فرهنگ ، منش و کردار اکثریت جمعیت یک جامعه به طرز روشن ، فاش و آشکاری احمقانه و جاهلانه ، و در عین حال غیر قابل تغییر ، باشد ، امکان دارد یک نفر مرجع تقلید را که فرار است رهبر مذهبی (و نه رهبر سیاسی صرف ) ، مردم عادی برایش جوک بسازند ، وقتی طشت رسوایی صنفی آن چنان از پشت بام افتاده باشد که بتوان رفتار آن ها را جوک کرد و مثلا در "چرند و پرند دهخدا"  نوشت یا برای آیت الهی که نماینده مردم در مجلس نیز می باشد بتوان این گونه شعر سرود :
به مدرس نتوان کرد جسارت اما
آن قدر هست که بر ریش خرش باید ری...  !  (زنده یاد میرزاده عشقی) 



میرزاده عشقی




در آن صورت مردم ، ابتدا اجازه تمسخر پنهان ، سپس آشکار ، و در آخر به قلدری مثل رضاشاه ، اجازه ، یا ماموریت می دهند این گونه افراد را در قفس کند ! .
بله این شدنی نیست مگر حماقت آن چنان فراگیر شود که افاغنه کشور را تصرف کنند ! .
مگر : کشور سی و اندی سال از برقراری یک رابطه درست و درمان با جهان خارج ناتوان بماند ! .
مگر : هر سال موقع شروع و پایان ماه رمضان ،  طلوع و غروب خورشید و ماه یعنی  واقعیتی که منحصرا یکبار و در یک لحظه مشخص از زمان اتفاق می افتد ، پس و پیش شود ، کم و زیاد یا جلو و عقب شود ! .
مگر : برای کاهش بلایای طبیعی با حوزه علمیه قرارداد بسته شود ! .
مگر : زن و فرزند مردم از دست یک مشت احمق نادان نتوانند به خیابان قدم بگذارند ! .
بله دوست عزیز من نیز با این تعجب کنار آمدم و تازه موارد بسیار دیگری نیز هست که مایه تعجب می باشد ولی شاید هنوز ذهن من و شما با آن درگیر نشده .
مثلا : آیا تعجب ندارد که شاهان ، یعنی مدیران اجرایی کشوری پهناور این همه ضعیف و بی عرضه بوده اند ، قلمرو یک نفر پادشاه در این کشور از محدوده پادگان ها و قصرهایش تجاوز نمی کرده است !؟ .
شاه این کشور را موقع زیارت شاه عبدالعظیم با تپانچه ترور کرده اند (ناصرالدین شاه) .
شاه این کشور را عکاس ، طلبه ، مردم عادی ، کمونیستی که تصور میکرده مارکس و لنین نیز به حضرت علی (ع) اقتدا می کرده اند ! ، حتی سربازی که برای حفاظت از او پشت در اتاق اش نگهبانی میداده ! ، (سرباز گارد جاویدان ، گارد شاهنشاهی ! ) ، اقدام به ترور کرده اند (محمد رضا شاه ) .
رئیس جمهور این کشور مجبور شده با لباس مبدل (به گفته دیگران لباس زنانه ، العهده علی الراوی)  از کشور فرار کند .
 خلافت اسلامی ، هنوز ، هیچ گاه ، در کشورهای حوزه خاورمیانه و کشور ما ، برچیده نشده است .
قدرت همواره در دستان همین افراد بوده و یگانه دشمن اینان ، تا کنون ، بیشتر ، جهان آزاد بوده است .
دوست من ، راه درازی در پیش داریم ، دچار حیرت و تعجب شدن از مراحل اولیه پای گذاشتن در راه است .

هیچ نظری موجود نیست: